به عالم آخرت يقين دارند و نمى فرمايد «يشكّون». پس اگر كسى مى خواهد از قرآن استفاده كند بايد به عالم آخرت يقين داشته باشد.در جاى ديگر مى فرمايد:«وَ فِى الاَْرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ.» [2]از سوى ديگر، در مقابل متأثرين از فرهنگ غرب كه مى گويند در هيچ مسأله اى انسان منطقاً نمى تواند يقين پيدا كند، بخصوص درباره آنچه به ماوراى ماده مربوط مى شود، بدترين حالت انحطاط و سقوطى كه قرآن براى انسان ترسيم مى كند، حالت شك و ترديد است: «فَهُمْ فِى رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ.» [3]آن منافقان پيوسته در تيرگى شك و ترديد خواهند ماند. همچنين قرآن مى فرمايد:«أَءُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنَا بَلْ هُمْ فِى شَكٍّ مِنْ ذِكْرِى ...» [4]آيا از ميان همه ما، قرآن تنها بر او (محمد) نازل شده؟آنها در حقيقت در اصل وحى من ترديد دارند.قرآن از ما مى خواهد كه اهل يقين باشيم، بخصوص در مورد اصول دين; يعنى، خدا، نبوّت و قيامت. حال ما بايد يكى از اين دو را انتخاب كنيم، يا آن مكتبى را بپذيريم كه مى گويد اساساً انسان به يقين نمى رسد و همواره در شك و ترديد باقى مى ماند و يا آن مكتبى كه ما را به انتخاب آگاهانه و يقين دعوت مى كند و فرمايد تا اهل يقين نباشيد نمى توانيد از كتاب خدا بهره ببريد.تفاوت اين دو فرهنگ تا آنجاست كه يكى بدترين حالت را براى انسان حالت شك و ترديد و حيرت مى داند و انسان گرفتار شك و ترديد را به مانند كسى مى داند كه در بيابانى خوفناك قرار گرفته است و هر كسى او را به سمتى مى خواند و او سرگشته و حيران است كه چه مسيرى را برگزيند.در مقابل، فرهنگ غربى شك و ترديد را بهترين ارزش مى داند و معتقد است كه تا انسان اهل حيرت و شك نشود، انسان نمى شود.پس بين اين دو يكى را بايد برگزينيم، يا اسلام را و يا فرهنگى كه حيرت و ترديد را بهترين ارزش قلمداد مى كند و نمى توان هر دو را پذيرفت، چه اين كه نمى توان پذيرفت كه اكنون هم شب باشد و هم روز و همين طور توحيد و تثليث نيز در يك انديشه نمى گنجند. [1]ـ بقره/ 4.[2]ـ ذاريات/ 20.[3]ـ توبه/ 45.[4]ـ ص/ 8.