خطبه 013-سرزنش مردم بصره - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 013-سرزنش مردم بصره

اين خطبه با جمله ى «كنتم جند المراه و اتباع البهيمه» (شما سپاه زن و پيروان چهارپا بوديد) شروع مى شود و در نكوهش مردم بصره است.

(درباره ى) خبر دادن على عليه السلام از اينكه بصره را آب فرو خواهد گرفت و همه جاى آن جز مسجدش غرق خواهد شد، من (ابن ابى الحديد) كسى را ديدم كه مى گفت: كتابهاى ملاحم (پيش بينى فتنه ها و حوادث و خونريزى ها) دلالت دارد بر اينكه بصره با جوشيدن آبى سياه كه از زمين آن خواهد جوشيد از ميان مى رود و غرق مى شود و فقط مسجدش از آب بيرون مى ماند.

و صحيح آن است كه اين موضوع اتفاق افتاده و بصره تا كنون دو بار غرق شده است، يك بار به روزگار حكومت القادر بالله و بار ديگر به روزگار حكومت القائم بامرالله و در اين هر دو بار تمام بصره را آب گرفته و غرق شده است و فقط مسجد آن شهر چون سينه كشتى يا سينه پرنده از آب بيرون مانده و مشخص بوده است، به همانگونه كه اميرالمومنين عليه السلام در اين خطبه خبر داده است. آب از خليج فارس از جايى كه امروز به «جزيره ى فرس» معروف است و از سوى كوهى كه به «كوه سنام» معروف است، طغيان كرده است و تمام خانه هاى آن ويران و هر چه در آن بوده غرق شده و بسيارى از مردمش كشته شده اند و اخبار مربوط به اين دو حادثه نزد مردم بصره معروف است و اشخاص از قول نياكان خود آن را نقل مى كنند.

[كمال الدين ميثم بن على مشهور به ابن ميثم در گذشته به سال 679 هجرى كه معاصر ابن ابى الحديد است اين مطلب را در شرح نهج البلاغه خود آورده است شايد هم از همين ماخذ گرفته باشد به ص 247 ج 32 بحارالانوار و صفحات 200 تا 210 ج 5 نهج البلاغه تاليف آقاى حاج شيخ محمد تقى تسترى، تهران 1398 مراجعه فرماييد. م.
]

اخبارى ديگر از جنگ جمل

ابوالحسن على بن محمد بن سيف مدائنى و محمد بن عمر واقدى مى گويند: از هيچ جنگى آن مقدار رجز كه از جنگ جمل نقل و حفظ شده است، نقل نشده و بيشتر اين رجزها از قول افراد بنى ضبه و ازد كه برگرد شتر بودند و از آن حمايت مى كردند نقل شده است. در همان حال كه سرها از دوشها جدا مى شد و دستها از آرنج فرومى افتاد و شكمها دريده مى شد و امعاء و احشاء بيرون مى ريخت، آنان همچون دسته هاى ثابت ملخ بر گرد شتر بودند و از جاى تكان نمى خوردند و عقب نمى نشستند تا آنكه على عليه السلام با صداى بلند فرمان داد: اى واى بر شما، اين شتر را پى كنيد كه شيطان است! سپس گفت: آن را پى كنيد وگرنه همه اعراب از ميان مى روند. تا اين شتر از پاى درنيايد و بر زمين نيفتد شمشيرها كشيده مى شود و فرو خواهد آمد. در اين هنگام همگى آهنگ شتر كردند و آن را پى زدند. شتر در حالى كه نعره يى سخت كشيد به زانو در آمد و همينكه زانو زد، شكست و هزيمت در لشكر بصره افتاد.

از جمله رجزهاى لشكر بصره كه در جنگ جمل خوانده و روايت شده است اين ابيات است:

«ما پسران قبيله ضبه و ياران شتريم. اگر مرگ هم فرود آيد با مرگ نبرد مى كنيم. با لبه ى تيز شمشير و پيكان، خبر مرگ و خونخواهى عثمان را اظهار مى داريم. پيرمرد ما را براى ما برگردانيد، ديگر سخنى نيست! مرگ در نظر ما از عسل شيرين تر است و چون اجل فرارسد در مرگ ننگى نيست. على از بدترين عوض هاست و اگر مى خواهيد او را معادل با پير ما بدانيد هرگز برابر و معادل نيست. زمين پست و گود كجا قابل مقايسه با قله هاى بلند كوه است.»

[اين ابيات در ص 209 ج 5 طبرى، منسوب به مردى به نام حارث است و در ص 375 ج 2 مروج الذهب مسعودى بدون نسبت به كسى و با اختلاف در شمار ابيات آمده است.
]

مردى از لشكر كوفه و اصحاب اميرالمومنين عليه السلام به او چنين پاسخ داد: «آرى ما نعثل

[در مورد كلمه نعثل گفته اند مردى از اهل مصر بود كه ريش بلندى داشت و به عثمان شبيه بود و براى اينكه عثمان را دشنام دهند و تحقير كنند به او «نعثل» مى گفتند. در لغت به معنى پير احمق و كفتار نر است. براى اطلاع بيشتر مراجعه فرماييد به ابن منظور، لسان العرب، ج 11، ص 670، چاپ 1405 ق و ابن اثير، النهايه فى غريب الحديث و الاثر، ج 5، ص 79، چاپ 1364 ش. م. را كشته ايم، همراه ديگر كسان كه كشته شدند. هر كه مى خواست در آن كار فراوان شركت كرد يا كمتر. از كجا ممكن است نعثل بازگردانده شود و حال آنكه مرده و پوست بدنش خشكيده است. آرى، ما بر ميان او زديم تا سقط شد. حكم او همانند سركشان نخستين است كه غنيمت را براى خود برگزيد و در عمل جور و ستم كرد. خداوند به جاى او بهترين بدل و عوض را داد و من مردى پيشرو و پيشاهنگم و سست نيستم، براى جنگ دامن به كمر زده ام و دلاورى نامدارم.»
]

ديگر از رجزهاى مردم بصره اين ابيات است:

«اى سپاهى كه ايمان شما سخت استوار است، بپاخيزيد بپاخاستنى و از خداوند رحمان فريادرس بخواهيد! خبرى رنگارنگ به من رسيده است كه على پسر عفان را كشته است. اينك پير ما را همانگونه كه بوده است به ما برگردانيد! پروردگارا براى عثمان يارى دهنده يى برانگيز كه آنان را با نيرو و چيرگى بكشد.»

مردى از لشكر كوفه به او چنين پاسخ داد:

«شمشيرهاى قبيله هاى مذحج و همدان از اينكه نعثل را آنچنان كه بوده بازگردانند خوددارى مى كند. آفرينشى درست پس از آفرينش خداوند رحمان! و حال آنكه او در مورد احكام به حكم شيطان قضاوت مى كرد. او از حق و پرتو قرآنى كناره گرفت و جام مرگ را همانگونه كه تشنگان جام آب را مى نوشند نوشيد...»

[شش بيت ديگر هم از اين رجزها در متن آمده است كه ترجمه اش ضرورى نبود و مقصود ارائه نمونه است. م.
]

گويند در اين هنگام از ميان مردم بصره پيرمردى خوش چهره بيرون آمد كه خردمند به نظر مى رسيد جبه اى رنگارنگ و با نقش و نگار بر تن داشت و مردم را به جنگ تشويق مى كرد و چنين مى گفت:

«اى گروه ازد، از مادر خود (يعنى عايشه) سخت مواظبت كنيد كه او همچون نماز و روزه ى شماست او حرمت بزرگتر شماست كه حرمتش بر همه شما واجب است، كوشش و دور انديشى خود را براى او فراهم و آماده سازيد، مبادا زهر دشمن بر زهر شما چيره شود كه اگر دشمن بر شما برترى يابد سخت تكبر و گردنكشى مى كند و جور و ستم خود را نسبت به همه ى شما معمول خواهد داشت، قوم شما فداى شما باد امروز رسوا مشويد».

مدائنى و واقدى مى گويند: اين رجز تصديق روايتى است كه طلحه و زبير ميان مردم بپا خاستند و گفتند: اگر على پيروز شود، موجب نابودى شما مردم بصره خواهد بود، بنابراين از خود حمايت كنيد كه او هيچ حرمت و حريمى را براى كسى باقى نمى دارد و آن را درهم مى درد و هيچ كودكى را باقى نخواهد گذاشت و آنان را خواهد كشت و هيچ زن پوشيده يى را رها نمى كند و او را به اسيرى خواهد گرفت، بنابراين پيكار كنيد، چونان پيكار كسى كه از ناموس و حرم خود دفاع و حمايت مى كند و اگر نسبت به زن و فرزند خود رسوايى ببيند مرگ را بر آن برمى گزيند.

ابومخنف هم مى گويد: هيچيك از رجز خوانان بصره رجزى دوست داشتنى تر و بهتر از اين براى اهل جمل نخوانده است. چون اين پيرمرد اين رجز را خواند مردم تا پاى جان ايستادگى و كنار شتر پايدارى كردند و هر يك آماده ى جانفشانى شدند. عوف بن قطن ضبى بيرون آمد و بانگ برداشته بود كه هيچكس جز على بن ابى طالب و فرزندانش كشندگان و خونى عثمان نيست و لگام شتر را به دست گرفت و رجزى خواند كه ضمن آن مى گفت:

«... اگر امروز على و دو پسرش حسن و حسين از چنگ ما بگريزند مايه ى غبن است و در آن صورت من با غم و اندوه خواهم مرد.»

و پيش آمد و شروع به شمشير زدن كرد تا كشته شد.

در اين هنگام عبدالله بن ابزى لگام شتر را گرفت و هر كس كه مى خواست در جنگ كوشش و جديت و تا پاى جان ايستادگى كند خود را كنار شتر مى رساند و لگامش را به دست مى گرفت و عبدالله بر لشكر على (ع) حمله كرد و چنين گفت: «به آنان ضربه مى زنم ولى ابوالحسن را نمى بينم و اين خود اندوهى از اندوههاست».

اميرالمومنين على عليه السلام با نيزه به او حمله آورد و او را كشت و گفت: اينت ابوالحسن او را ديدى و چگونه ديدى! و نيزه خود را همچنان در بدن او رها كرد.

در اين هنگام عايشه مشتى سنگ ريزه برداشت و بر چهره اصحاب على عليه السلام پاشاند و با صداى بلند گفت: چهره هايتان زشت باد! عايشه اين كار را، به تقليد از رسول خدا (ص) در جنگ حنين، كرد و كسى به او گفت: «و تو سنگ ريزه ها را پرتاب نكردى هنگامى كه پرتاب كردى، بلكه شيطان چنين كرد». در اين هنگام على (ع) به تن خويش به همراهى لشكرى گران از مهاجران و انصار و در حالى كه پسرانش حسن و حسين و محمد كه درود بر ايشان باد بر گرد او بودند به سوى شتر حمله برد و رايت خود را به محمد سپرد و فرمود: چندان پيش برو كه آن را در چشم شتر جا دهى و جلوتر از آن توقف نكنى. محمد شروع به پيشروى كرد، ولى گرفتار شدت تيرباران دشمن شد و به ياران خود گفت: آهسته تر پيش برويد تا تيرهاى دشمن تمام شود و نتوانند بيش از يكى دو بار تيراندازى كنند. على عليه السلام كسى را پيش محمد فرستاد و او را به حمله تشويق كرد و فرمان داد سريع پيشروى كند و چون محمد باز هم كندى كرد، على (ع) به تن خويش خود را پشت سر محمد رساند و دست چپ خود را بر دوش راست او نهاد و گفت: اى بى مادر پيش برو! محمد بن حنفيه پس از آن هر گاه اين موضوع را ياد مى آورد مى گريست و مى گفت: گويى هم اكنون رايحه ى نفس على (ع) را پشت سر خود احساس مى كنم و به خدا سوگند هرگز آن را فراموش نخواهم كرد. در اين هنگام على (ع) بر پسر خويش رحمت آورد و رايت را با دست چپ خويش از او گرفت و شمشير معروف ذوالفقار را در دست راست خويش داشت و حمله برد و ميان لشكر بصره نفوذ كرد و هنگامى برگشت كه شمشيرش خميده شده بود، آن را بر زانوى خود نهاد و راست كرد. اصحاب و پسران على (ع) و عمار و اشتر گفتند: ما اين كار را از سوى شما بر عهده مى گيريم و كفايت مى كنيم. هيچ پاسخى به آنان نداد و گوشه ى چشمى هم بر آنان نيفكند و باز شروع به حمله كرد و همچون شير غرش مى كرد، همه كسانى را كه اطرافش بودند پراكنده ساخت. و همچنان چشم به لشكر بصره دوخته بود، گويى كسانى را كه بر گرد او بودند نمى بيند و هيچ سخنى و پرسشى را پاسخ نمى داد. آنگاه رايت را به پسر خود محمد سپرد و براى بار دوم به تنهايى حمله كرد و خود را ميان دشمن انداخت و بر آنان شمشير مى زد و پيشروى مى كرد و مردان همگى از مقابل او مى گريختند و به سوى چپ و راست پراكنده مى شدند و زمين را از خون كشتگان رنگين ساخت و سپس برگشت و شمشيرش خميده شده بود، باز آن را با زانوى خود راست كرد. در اين هنگام اصحابش دور او را گرفتند و او را به خدا سوگند دادند كه بر جان خود و اسلام ترحم فرمايد و گفتند: اگر تو كشته شوى دين از ميان مى رود، خويشتن دار باش و دست نگهدار كه ما تو را كفايت مى كنيم. فرمود: به خدا سوگند در آنچه مى بينيد منظورى جز رضاى خداوند و رسيدن به عنايت او در سراى ديگر را ندارم. آنگاه به پسرش محمد فرمود: اى پسر حنفيه اينچنين حمله كن! مردم گفتند: اى اميرالمومنين، چه كسى مى تواند آنچه را كه تو مى توانى انجام دهد!

از جمله كلمات بسيار فصيح و گوياى على (ع) در جنگ جمل چيزى است كه كلبى از قول مردى از انصار نقل مى كند كه مى گفته است: در همان حال كه در جنگ جمل در صف اول ايستاده بودم ناگاه على (ع) سررسيد. به سوى او برگشتم و فرمود: مثراى قوم كجاست؟ گفتم: آنجا كنار عايشه.

كلبى مى گويد: منظور على از اين كلمه اين بوده كه محل اجتماع اصلى و بيشترين شمار دشمن كجاست؟ لغت ثرى بر وزن فعيل به معنى افزون و بسيار است، در مورد مرد ثروتمند كلمه ى ثروان و براى زن توانگر كلمه ثروى استعمال مى شود و مصغر آن كلمه ى «ثريا» است و گفته شده است: صدقه مثرات است، يعنى موجب بيشى و افزونى مال مى شود.

/ 314