خطبه 159-در بيان عظمت پروردگار - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 159-در بيان عظمت پروردگار

از سخنان آن حضرت (ع)

اين خطبه با عبارت «امره قضاء و حكمه و رضاه امان و رحمه» (امر او حكم جزم و حكمت است و رضاى او امان است و رحمت) شروع مى شود و درباره ى خوف و رجاء و نكوهش دنياست و ضمن آن از چگونگى زندگى زاهدانه پيامبران بزرگوار: حضرت ختمى مرتبت، موسى، داود و عيسى صلوات الله عليهم اجمعين سخن رفته است. (ابن ابى الحديد ضمن شرح و تفسير لغات و اصطلاحات و مثالها بحثى كوتاه در مورد دورى از زينت دنيا آورده است كه در آن شواهدى از زندگى حضرت ختمى مرتبت (ص) و اميرالمومنين على عليه السلام را ارائه داده است و ترجمه آن سودبخش تواند بود.)

اندكى از اخبار و رواياتى كه درباره دورى از زينت دنيا آمده است

در اخبار صحيح آمده است كه پيامبر (ص) فرموده است «همانا كه من بنده ام، همچون بردگان خوراك مى خوردم و چون ايشان مى نشينم».

پيامبر (ص) بر روى زمين غذا مى خورد و چون بردگان دو ساق خود را بر زمين مى نهاد و روى آن دو زانو مى نشست و اينكه بر خر برهنه سوار مى شد، خود آيتى از فروتنى و شكسته نفسى بود و اينكه در آن حال كس ديگرى را هم پشت سر خويش سوار مى كرد نشانى استوارتر بر اين حالت است

[براى اطلاع بيشتر در اين مورد به طبقات ابن سعد، ج 1، بخش 2، ص 106 و ترجمه آن، ص 391 و همچنين به نهايه الارب نويرى، (ترجمه) ج 3، ص 235، مراجعه فرماييد. م.
]

و در اخبار صحيح نهى از تصوير و نصب كردن پرده هايى كه در آنها اشكال و صورتها به كار رفته آمده است و هرگاه پيامبر (ص) پرده يى مى ديد كه در آن نقش و نگار بود فرمان مى داد سرهاى آن صورت ها را جدا كنند. در خبر آمده است «هر كس نقش صورتى را ترسيم كند در قيامت به او تكليف مى شود كه در آن روح بدمد و چون بگويد نمى توانم، عذاب خواهد شد».

اينكه اميرالمومنين على (ع) درباره پيامبر (ص) فرموده است كه «هيچ سنگى بر سنگى ننهاد» همان چيزى است كه در اخبار صحيح آمده است كه پيامبر (ص) از دنيا بيرون شد در حالى كه هيچ خشتى بر خشتى ننهاد.

در اخبار على عليه السلام كه آنها را ابواحمد بن حنبل در كتاب فضائل آورده است و من آن اخبار را از قول قريش بن سبيع بن مهناى علوى، از قول نقيب سادات طالبى ابوعبدالله احمد بن على بن معمر، از مبارك بن عبدالجبار احمد بن قاسم صيرفى كه معروف به ابن طيورى است، از محمد بن على بن محمد بن يوسف علاف مزنى، از ابوبكر احمد بن جعفر بن حمدان بن مالك قطيعى، از عبدالله پسر احمد بن حنبل كه خدايش رحمت كناد! نقل مى كنم.

احمد بن حنبل مى گويد: به على عليه السلام گفته شد: اى اميرالمومنين، چرا پيراهنت را وصله مى زنى؟ فرمود: براى آنكه دل خاشع شود و مومنان در اين كار هم به من اقتداء كنند.

احمد بن حنبل كه خدايش رحمت كناد! روايت كرده است كه على عليه السلام در حالى كه فقط ازارى بر تن و ردايى بر دوش داشت و تازيانه يى همراهش بود همچون عربى صحرانشين در بازارها مى گشت، يك بار همچنان كه گشت مى زد به بازار كرباس فروشان رسيد و به يكى از آنان گفت: اى شيخ، پيراهنى به من بفروش كه بهاى آن سه درهم باشد. همين كه شيخ او را شناخت از او چيزى نخريد و پيش يكى ديگر رفت كه چون او هم او را شناخت از او چيزى نخريد و پيش نوجوانى رفت و پيراهنى از او به سه درهم خريد، همين كه پدر آن نوجوان آمد و موضوع را به او گفت، پدر يك درهم برداشت و به حضور على (ع) آمد تا به او بپردازد. على از او پرسيد: اين چيست؟ گفت: اى مولاى من، پيراهنى كه پسرم به تو فروخته است دو درهم ارزش داشته است. على عليه السلام آن را نپذيرفت و فرمود: با رضايت من چيزى را به من فروخته است و مبلغى را كه مورد رضايت او بوده گرفته است.

همچنين احمد كه خدايش رحمت كناد! از قول ابوالنوار كه در كوفه كرباس فروش بوده است نقل مى كند كه مى گفته است: على بن ابى طالب در حالى كه يكى از غلامانش همراهش بود در بازار پيش من آمد و اين به روزگار خلافتش بود، دو پيراهن از من خريد و به غلام خود فرمود: هر كدام را مى خواهى انتخاب كن او يكى را برداشت و على هم ديگرى را برداشت و پوشيد و آستين خود را كشيد و متوجه شد بلند است، فرمود اين مقدار را قطع كن و من بريدم و آن را درهم پيچيد و رفت.

همچنين احمد كه خدايش رحمت كناد! از قول صمال بن عمير نقل مى كند كه مى گفته است: پيراهن على عليه السلام را كه در آن ضربت خورده بود ديدم، كرباس سبيلانى

[شايد سبيلانى منسوب به جايى به نام سبيله باشد. بود و ديدم كه خونش بر آن رسوب كرده بود همچون اثر و لكه روغن.
]

همچنين احمد كه خدايش رحمت كناد! مى گويد: هنگامى كه عثمان كسى را پيش على عليه السلام گسيل داشت تا او را فراخواند، على را در حالى ديد كه عبايى را ازار خويش قرار داده و ريسمانى بر كمر بسته و به شتر خود رسيدگى مى كند.

در اين مورد اخبار فراوان است و همين مقدار كه ذكر كرديم كفايت است.

/ 314