حکمت 303 - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


حکمت 303

و قال عليه السلام لانس بن مالك و قد كان بعثه الى طلحه و الزبير لما جاء الى البصره يذكرهما شيئا قد سمعه من رسول الله صلى الله عليه و آله فى معناهما، فلوى عن ذلك فرجع، فقال: انى انسيت ذلك الامر. فقال عليه السلام:

ان كنت كاذبا فضربك الله بها بيضاء لامعه لا تواريها العمامه.

قال: يعنى البرص، فاصاب انسا هذالداء فيما بعد فى وجهه، فكان لا يرى الا متبرقعا.

[اين موضوع را ابن قتيبه در كتاب المعارف، صفحه ى 351 آورده است و ابونعيم هم در حليه الاولياء، جلد پنجم، صفحه ى 26 آن را نقل كرده است. م.
]

هنگامى كه على عليه السلام به بصره آمد، انس بن مالك را پيش طلحه و زبير فرستاد تا سخنى را كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره ى آن دو شنيده بود به ايشان بگويد و فرايادشان آورد. او را از آن كار بازداشتند و انس پيش على عليه السلام برگشت و گفت: آن را فراموش كردم. آن حضرت فرمود: «اگر دروغ مى گويى خدايت به سپيدى درخشان گرفتار فرمايد كه عمامه آن را نپوشاند.»

سيدرضى مى گويد: يعنى بيمارى برص و انس گرفتار آن بيمارى شد و در چهره اش برص پديدار گرديد و پس از آن جز با نقاب ديده نشد.

مشهور آن است كه على عليه السلام در منطقه ى رحبه ى كوفه مردم را سوگند داد و گفت: شما را به خدا سوگند هر كس شنيده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حالى كه از حجه الوداع برمى گشت درباره ى من فرمود: «هر كس من مولاى اويم على مولاى اوست، خدايا دوست بدار هر كس او را دوست مى دارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن مى دارد.»، مردانى برخاستند و گواهى دادند. على عليه السلام به انس بن مالك فرمود: تو هم حضور داشتى، چرا گواهى نمى دهى؟ گفت: اى اميرالمومنين من سالخورده شده ام و آنچه فراموش كرده ام بيش از چيزهايى است كه به خاطر دارم. فرمود: اگر دروغ مى گويى، خداوند گرفتار سپيدى- پيسى- كند كه عمامه آن را فرونپوشاند و انس نمرد تا آنكه گرفتار پيسى شد.

اما آنچه كه سيدرضى نقل كرده و گفته است على عليه السلام انس را پيش طلحه و زبير فرستاد معروف نيست و اگر اميرالمومنين او را براى تذكر گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به آن دو فرستاده باشد، ممكن نيست كه برگردد و بگويد آن را فراموش كردم، زيرا اگر چنان بود از آغاز اقرار به شناخت و دانستن آن نمى كرد و چگونه ممكن است كه پس از ساعتى يا پس از روزى برگردد و بگويد فراموش كردم و پس از اقرار، انكار كند، چنين چيزى معمولا اتفاق نمى افتد.

ابن قتيبه داستان نفرين اميرالمومنين عليه السلام را بر انس و گرفتار شدن او را به پيسى در بخش بزرگان گرفتار شده به پيسى در المعارف آورده است. ابن قتيبه مشهور به انحراف از على عليه السلام است و به هيچ وجه متهم به طرفدارى و مبالغه درباره ى اميرالمومنين نيست.

حکمت 304

ان للقلوب اقبالا و ادبارا، فاذا اقبلت فاحملوها على النوافل و اذا ادبرت فاقتصروا بها على الفرائض.

[در غررالحكم، صفحه ى 113 آمده است. م.
]

«همانا دلها را روى آوردن و روى برگرداندن است، آنگاه كه روى مى آورد، آن را به انجام دادن مستحبات واداريد و آنگاه كه روى گردان مى شود به واجبات بسنده كنيد.»

ترديد نيست كه دلها هم همانگونه كه بدنها خسته مى شود، فرسوده مى گردد، گاه به علم و عمل روى مى آورد و گاه از هر دو رويگردان مى شود. على عليه السلام فرموده است: هرگاه ديديد دلها نشاط و آمادگى براى عمل دارد، انجام دادن مستحبات را هم در كنار فرايض بر آن بار كنيد يعنى نخست فرايض را انجام دهيد و سپس مستحبات را و هرگاه ديديد دلها خسته و از عمل ملول است، فقط به انجام دادن فرايض بسنده كنيد، زيرا در كار و عملى كه حضور و آمادگى قلبى نباشد، سودى نيست.

حکمت 305

فى القرآن نبا ما قبلكم و خبر ما بعدكم و حكم ما بينكم.

[مسعودى در مروج الذهب ضمن وقايع سال شصت و ششم و روزگار عبدالملك بن مروان اين سخن را از قول حارث اعور، از اميرالمومنين، از قول پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آورده است. م.
]

«در قرآن خبر آنچه پيش از شما بوده و خبر آنچه پس از شماست و حكم مربوط به شرعيات خودتان موجود است.»

اين سخن به حقى است كه در قرآن اخبار قرنهاى گذشته و بسيارى از اخبار مربوط به آينده و بسيارى از احكام شرعيه آمده است و تمام اين سه نوع در آن موجود است.

حکمت 306

ردوا الحجر من حيث جاء، فان الشر لا يدفعه الا الشر.

[در ربيع الابرار، نسخه ى اوقاف، جلد دوم، برگ 17 با اندك تفاوت آمده است. م.
]

«سنگ را بدان جا كه آمده است برگردانيد كه شر را جز شر دفع نتواند داد.»

نظير مثلى است كه مى گويند: آهن با آهن كوبيده مى شود. عمرو بن كلثوم در اين باره چنين سروده است:

هان كه هيچ كس نسبت به ما بى ادبى نكند كه در آن صورت بيش از بى ادبى نادانان، بى ادبى خواهيم كرد.

حکمت 307

و قال عليه السلام لكاتبه عبيدالله بن ابى رافع:

[نام اين شخص را شيخ طوسى در رجال، چاپ نجف، صفحه ى 47 و اردبيلى در رجال، جلد اول، صفحه ى 527 و به نقل مصحح نهايه الارب، نويرى در الاصابه به همين صورت عبيدالله آمده است، ولى در متن نهايه الارب و در ترجمه ى فارسى نهج البلاغه قرن پنجم و ششم به صورت عبدالله است. م.
]

الق دواتك و اطل جلفه قلمك و فرج بين السطور و قرمط بين الحروف فان ذلك اجدر بصباحه الخط.

[اين سخن پيش از نهج البلاغه در كتاب جهشيارى به نام الوزراء و الكتاب، صفحه ى 14 و پس از آن در محاضرات الادباء، جلد اول، صفحه ى 48 با اختلاف اندكى آمده است. م.
]

«و آن حضرت به دبير خود عبيدالله بن ابى رافع فرمود: دواتت را ليقه كن و نوك قلم خود را دراز ساز، ميان سطرها را گشاده دار و حروف را نزديك يكديگر بنويس كه اين كار براى زيبايى خط مناسب و شايسته است.»

حکمت 308

انا يعسوب المومنين و المال يعسوب الفجار.

و قال: معنى ذلك ان المومنين يتبعوننى و الفجار يتبعون المال، كما تتبع النحل يعسوبها و هو رئيسها.

[اين سخن را با اندك تفاوت ابن عبدالبر در الاستيعاب، جلد چهارم، صفحه ى 169 و ابن حجر در الاصابه، جلد چهارم، صفحه ى 171 و ديگران آورده اند. م.
]

«من پيشواى مومنانم و مال پيشواى تبهكاران.»

سيدرضى گويد: معنى اين سخن آن است كه مومنان از من پيروى مى كنند و تبهكاران از مال، همانگونه كه زنبوران از يعسوب خود كه مهتر ايشان است، پيروى مى كنند.

اين سخنى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به دو صورت مختلف فرموده است، يك بار خطاب به على عليه السلام فرموده است «تو پيشواى دينى» و بار ديگر به صورت «تو پيشواى مومنانى» و هر دو به يك معنى برمى گردد. گويى رسول خدا على عليه السلام را سالار و مهتر مومنان قرار داده است يا آنكه دين همراه و از پى اوست، همانگونه كه زنبور عسل از مهتر خود پيروى مى كند، نظير اين گفتار حضرت ختمى مرتبت كه فرموده است: «حق را با او قرار بده و بگردان هرگونه كه باشد.»

حکمت 309

و قال لبعض اليهود حين قال له: ما دفنتم نبيكم حتى اختلفتم فيه! فقال له:

انما اختلفنا عنه لا فيه و لكنكم ما جفت ارجلكم من البحر حتى قلتم لنبيكم: «اجعل لنا الها كما لهم آلهه قال انكم قوم تجهلون».

[بخشى از آيه ى 138 سوره ى اعراف. ]

[اين سخن را سيد مرتضى در امالى، جلد اول، صفحه ى 274 و زمخشرى در تفسير كشاف، جلد دوم، صفحه ى 150 و در ربيع الابرار و سبط ابن جوزى در تذكره الخواص، صفحه ى 162 آورده اند. م.
]

به يكى از يهوديان كه به آن حضرت گفت: هنوز پيامبر خود را به خاك نسپرده بوديد كه درباره اش خلاف كرديد، فرمود: «ما درباره ى آنچه از او رسيده است خلاف ورزيديم نه درباره ى خودش، ولى شما هنوز پايتان از ترى دريا خشك نشده بود كه پيامبر خود را گفتيد براى ما خدايى بساز همانگونه كه آنان را خدايانى است و او گفت: همانا شما مردمى نادانيد.»

اين گفتار على عليه السلام چه زيباست كه فرموده است: «درباره ى آنچه از او رسيده است اختلاف ورزيديم نه درباره ى خود او.» و اين بدان سبب است كه اختلاف در توحيد و نبوت نبوده است بلكه اختلاف در فروع ديگرى كه خارج از اين است نظير امامت و ميراث و اينكه پرداخت زكات واجب است يا نه بوده است و حال آنكه يهوديان چنين اختلافى نكردند و اختلاف ايشان در توحيد كه پايه ى اصلى است، بوده است.

مفسران گفته اند: يهوديان از كنار قومى گذشتند كه بتهايى به شكل گاو را مى پرستيدند، از موسى خواستند كه براى ايشان خدايى چون يكى از آنها بسازد، اين هم پس از مشاهده نشانه ها و معجزات بسيار و خلاص شدن ايشان از قيد بردگى و عبورشان از دريا و ديدن غرق شدن فرعون بوده است و اين غايت نادانى است.

اين حديث به گونه ى ديگرى هم نقل شده است كه مردى يهودى به على عليه السلام گفت: هنوز آب غسل پيامبرتان خشك نشده بود، اختلاف كرديد، فرمود: شما هنوز آب پايتان خشك نشده بود كه گفتيد «براى ما خدايى بساز.»

حکمت 310

و قيل له عليه السلام: باى شى ء غلبت القران؟ قال:

ما لقيت احدا الا اعاننى على نفسه.

[ابوحيان توحيدى در البصائر و الذخاير، صفحه ى 111 اين موضوع را آورده است. م.
]

قال الرضى رحمه الله تعالى: يومى بذلك الى تمكن هيبته فى القلوب.

به آن حضرت گفته شد: به چه چيز بر هماوردان چيره شدى؟ فرمود: «با هيچ كس روياروى نشدم مگر اينكه مرا بركشتن خود يارى داد.»

سيدرضى كه خداوند متعال او را رحمت فرمايد گفته است: يعنى بيم و هيبت او در دلها استوار بوده است.

ابن ابى الحديد مى گويد: حكيمان گفته اند، گمان موثر است زيرا اگر بيمارى گمان كند و در پندار او چنين باشد كه بيمارى او كشنده است، چه بسا كه با همان گمان و پندار بميرد. همچنين كسى كه مار او را بگزد و چنين خيال كند كه زهر مار او را مى كشد، از آن به سلامت نمى ماند...

همينگونه به سبب شهرت على عليه السلام در اين موضوع كه هر كس با او جنگ كند كشته مى شود، بر هماوردان اين گمان غالب مى شد و ناچار از مقاومت در قبال او عاجز مى ماندند.

حکمت 311

و قال عليه السلام لابنه محمد بن الحنفيه:

يا بنى انى اخاف عليك الفقر: فاستعذ بالله منه، فان الفقر منقصه للدين، مدهشه للعقل، داعيه للمقت.

[اين سخن را زمخشرى در ربيع الابرار برگ 362 و وطواط در غررالخصائص الواضحه، صفحه ى 211 و آمدى در غررالحكم، صفحه ى 102 آورده اند. م.
]

و آن حضرت به پسر خود محمد بن حنفيه فرمود:

«پسركم من از درويشى بر تو بيمناكم، از آن به خدا پناه ببر كه فقر مايه ى كاستى در دين و سرگردان كننده خرد و برانگيزنده ى دشمنى است.»

ابن ابى الحديد نمونه هايى از سخنان حكمت آميز را درباره ى درويشى و توانگرى آورده است كه به ترجمه ى پاره اى از آن بسنده مى شود.

او مى گويد: اين مساله از موارد اختلاف مردم است كه در آن بسيار اختلاف كرده اند، قومى توانگرى را برترى داده اند و قومى درويشى را. طرفداران توانگرى گفته اند: خداوند متعال مال را وصف فرموده و آن را خير نام نهاده است، در آنجا كه مى فرمايد: «من دوستى خير را از ياد پروردگار خود دوست تر داشتم.»

[آيه ى 31 سوره ى ص، بسيارى از مفسران كلمه ى خير را در اين آيه به معنى اسب تفسير كرده اند. براى اطلاع بيشتر به تفسير ابوالفتوح رازى، جلد نهم، صفحه ى 367 و تفسير تبيان، جلد هشتم، صفحه ى 512 و تفسير كشف الاسرار، جلد هشتم، صفحه ى 348 مراجعه فرماييد. م. همچنين در بيان نعمتهاى خود به بندگان خويش و در حالى كه انعام و احسان به آنان وعده مى دهد، فرموده است: «و شما را با اموال و پسران مدد مى رساند.» ]

[آيه ى 12 سوره ى نوح. و فرموده است: «براى او مالى گسترده و فراوان قرار دادم.» ]

[آيه ى 12 سوره ى مدثر. و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است: «مال مايه ى بسندگى است و بسندگيهاى مردم اين جهانى همين مال است.» و هم فرموده است: «مال براى پرهيزگارى از خداوند كمك پسنديده اى است.»
]

خردمندان گفته اند: ترديد نيست كه كارهاى بزرگ و داراى ثواب بسيار جز با مال صورت نمى گيرد، نظير حج و وقوف به عرفان و وقف كردن اموال و صدقات و زكات و جهاد.

شاعرى گفته است: «پس از دين چيزى را بهتر از توانگرى نمى بينم و پس از كفر چيزى را بدتر از درويشى نمى بينم.»

طرفداران درويشى گفته اند: توانگرى سبب سركشى است كه خداوند متعال فرموده است: «همانا كه چون آدمى خويشتن را توانگر بيند، سركشى مى ورزد.»

[آيه ى 6 و 7 سوره ى علق. و نيز فرموده است: «و چون بر آدمى نعمت ارزانى مى داريم، روى مى گرداند و كناره مى گيرد.» ]

[آيه ى 83 سوره ى اسراء. و گفته شده است: توانگرى مايه ى سرمستى است و توانگرى نفس بهتر از توانگرى به مال است. و خداوند متعال مال را نكوهش كرده و فرموده است: «همانا اموال و اولاد شما فتنه اند.» ]

[آيه ى 28 سوره ى انفال. ابوالعتاهيه چه نيكو سروده است:
]

مگر نمى بينى كه براى درويشى اميد توانگرى مى رود و حال آنكه بر توانگرى بيم درويشى است.

و شاعرى از پيشينيان چه نيكو سروده و گفته است:

گاه توانگرى آدمى را نابود مى سازد، همانگونه كه طاووس به سبب پر و بالش سربريده مى شود.

و در خبر آمده است كه سبك باران- درويشان- نجات يافته اند.

و گفته اند درويشى مايه ى سبك بارى و توانگرى مايه ى سنگين بارى است.

حکمت 312

و قال لسائل ساله عن مساله:

[در بسيارى از نسخ به جاى مساله، معضله است. م.
]

سل تفقها و لا تسال تعنتا، فان الجاهل المتعلم شبيه بالعالم و ان العالم المتعنت شبيه بالجاهل. ممابن بابويه اين سخن را با ذكر مقدمه اى كه سوال كننده از مردم شام بوده است، در خصال، جلد اول، صفحه ى 198 و در علل الشرايع، صفحه ى 390 آورده است. ابن بابويه پيش از سيدرضى بوده است و به تفسير برهان، جلد چهارم، صفحه ى 350 و مجمع الامثال ميدانى، جلد دوم، صفحه ى 454 هم مراجعه فرماييد. م.@.

به پرسنده اى كه مساله دشوارى را از او پرسيد، فرمود: «براى دانستن بپرس نه براى آزار دادن، كه نادان آموزنده شبيه به داناست وداناى بيرون از راه چون نادان است.»

/ 314