خطبه 200-در خانه علاء حارثى - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 200-در خانه علاء حارثى

از سخنان آن حضرت (ع) در بصره هنگامى كه براى عيادت علاء بن زياد حارثى كه از يارانش بود رفت و چون بزرگى خانه او را ديد چنين فرمود:

[در قوت القلوب مكى، ج 1، ص 531، عقد الفريد ابن عبدر به ج 1، ص 329 و اختصاص مفيد، ص 152 و تلبيس ابليس، ابن جوزى، ص 194 و ربيع الابرار زمخشرى آمده است. (به نقل از مصادر نهج البلاغه، سيد عبدالزهرا حسينى، ج 3، ص 110). م.
]

«ما كنت تصنع بسعه هذه الدار فى الدنيا و انت اليها فى الاخره كنت احوج» (با فراخى اين خانه در دنيا چه مى كنى و حال آنكه تو در آخرت به آن نيازمندترى)!

بدان آنچه كه در مورد اين خطبه من از مشايخ روايت مى كنم و آن را به خط عبدالله بن احمد بن خشاب، كه خدايش رحمت كناد! ديده ام اين است كه به پيشانى ربيع بن زياد حارثى تيرى اصابت كرد كه همه ساله درد آن برمى گشت و او را سخت دردمند مى ساخت. على عليه السلام براى عيادت او آمد و فرمود: اى ابوعبدالرحمان خود را چگونه مى يابى؟ گفت: اى اميرالمومنين، خود را چنان مى يابم كه اگر اين درد جز با رفتن نور از چشم من تسكين پيدا نكند آرزو مى كنم نور چشمم از ميان برود. على عليه السلام پرسيد: بهاى نور چشم تو در نظرت چيست؟ گفت: اگر همه دنيا از من باشد فداى آن مى كنم. على (ع) فرمود: ناچار خداوند متعال به همان مقدار به تو عطا خواهد فرمود كه خداوند متعال به ميزان درد و سوك عنايت مى فرمايد و چندين برابر آن در پيشگاه الهى است. ربيع گفت: اى اميرالمومنين، اجازه مى فرمايى از برادرم عاصم بن زياد شكايت كنم. فرمود چه شده است؟ گفت: عباى پشمينه پوشيده و جامه نرم را رها كرده است و بدين گونه زن خويش را افسرده و فرزندان خود را اندوهگين ساخته است.

على فرمود: عاصم را پيش من فراخوانيد. چون آمد چهره بر او ترش كرد و فرمود: اى عاصم واى بر تو! آيا چنين پنداشته اى كه خداوند در عين حال كه بهره گيرى از خوشيهاى حلال را براى تو روا فرموده است آنچه را كه تو بهره مند شوى مكروه مى دارد؟ نه، تو (نوع بشر) در پيشگاه خداوند زبونتر و كم ارزش تر از اين هستى (يعنى سخنى بگويد در حالى كه از عمل كردن به آن كراهت داشته باشد) مگر نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد «اوست كه دو دريا را به هم برآميخت»

[سوره رحمان، آيات 19 و 22. و سپس مى فرمايد از آن دو دريا لولو و مرجان بيرون آورد» ]

[سوره رحمان، آيات 19 و 22. و در جاى ديگر فرموده است» و از هر دو دريا گوشت تازه مى خوريد و زيورها استخراج مى كنيد كه مى پوشيد» ]

[سوره فاطر، آيه 12. همانا به خدا سوگند، بخشيدن نعمتهاى خداوند با عمل بهتر از بخشيدن آن با سخن است و همانا خود شنيده ايد كه خداوند مى فرمايد «و اما نعمت پروردگارت را بازگو» ]

[سوره ضحى، آيه 11. و نيز فرموده است «چه كسى زيور خداوند را كه براى بندگانش فراهم آورده و ارزاق پسنديده را حرام كرده است» ]

[سوره اعراف، بخشى از آيه 33. وانگهى خداوند مومنان را همانگونه مخاطب قرار داده است كه پيامبران را و به مومنان فرموده است «اى كسانى كه گرويده اند، از چيزهاى پاكيزه كه به شما روزى داده ايم بخوريد» ]

[سوره بقره بخشى از آيه 172. و به پيامبران فرموده است «اى پيامبران از چيزهاى پاكيزه بخوريد و كار پسنديده كنيد» ]

[سوره مومنون، آيه 51. و پيامبر (ص) به يكى از همسران خود فرمود «مرا چه مى شود كه تو را پريشان موى و وسمه نكشيده و بدون خضاب مى بينم».
]

عاصم گفت: اى اميرالمومنين، به چه سبب تو خود به پوشيدن جامه خشن و خوردن نان خشك بدون خورش بسنده فرموده اى؟ فرمود: خداوند متعال بر پيشوايان دادگر واجب فرموده است كه فقط به همان اندازه قوام (قوت لا يموت) قناعت كنند تا فقر فقيران آنان را درمانده نسازد و به ستوه نياورد.

هنوز على (ع) از جاى برنخاسته بود كه عاصم آن پشمينه را دور افكند و جامه نرم پوشيد.

ربيع بن زياد همان كسى است كه برخى از بخشهاى خراسان را گشوده است و درباره هموست كه عمر گفته است مرا به مردى راهنمايى كنيد كه چون ميان قومى به اميرى گمارده شود چنان باشد كه گويى امير نيست و چون ميان قومى باشد، نه به اميرى، چنان باشد كه گويى او خود امير است. ربيع بسيار خير و متواضع بود و هموست كه چون عمر كارگزاران را احضار كرد، ربيع خود را پيش او گرسنه نشان داد و همراه عمر از خوراكهاى خشك خورد و عمر او را بر كارش باقى بداشت و ديگران را از كار بر كنار كرد و ما اين حكايت را در مباحث گذشته آورده ايم.

زياد بن ابيه، به ربيع بن زياد كه فرماندار بخشى از خراسان بود نوشت كه اميرالمومنين معاويه براى من نامه نوشته و ضمن آن به تو دستور داده است كه در مورد غنايم همه سيم و زر را جدا كنى و دامها و اثاثيه و چيزهايى نظير آن را ميان لشكريان تقسيم كنى، ربيع براى زياد پيام داد كه من كتاب خداوند را پيش و مقدم بر كتاب اميرالمومنين (معاويه) يافته ام. سپس ميان مردم ندا داد كه فردا پگاه براى گرفتن غنيمتهاى خود بيايد، و خمس آن را برداشت و باقيمانده را بين مسلمانان تقسيم كرد و سپس دعا كرد كه خداوند جانش بستاند و به جمعه ديگر نرسيد و درگذشت.

[ربيع از اعدام جناب حجر بن عدى سخت افسرده بود. نويرى در نهايه الارب اين موضوع و چگونگى دعا كردن و مرگ ربيع را به گونه ديگر آورده كه آموزنده تر است به نهايه ترجمه اين بنده، ج 7، ص 107 مراجعه فرماييد. آيا مزار خواجه ربيع معروف مشهد، آرامگاه اين بزرگوار نيست؟ - م.
]

او ربيع بن زياد بن انس بن ديان بن قطر بن زياد بن حارث بن مالك بن ربيعه بن كعب بن مالك بن كعب بن حارث بن عمرو بن و عله بن خالد بن مالك بن ادد است.

امام علاء بن زياد كه سيد رضى كه رحمت خدا بر او باد! گفته است. من او را نمى شناسم شايد كس ديگر غير از من او را بشناسد.

[اين اشتباه نساخ است يا اشتباه و سهوالقلم سيد رضى.
]

/ 314