نامه 047-وصيت به حسن و حسين
از وصيت آن حضرت است به حسن و حسين عليهماالسلام پس از آنكه ابن ملجم كه نفرين خدا بر او باد او را ضربت زد [اين وصيت را گاه به صورت مسند و گاه به صورت مرسل پيش از سيدرضى اين اشخاص نقل كرده اند: ابومخنف لوط بن يحيى، ابوحاتم سجستانى در كتاب المعمرون و الوصايا صفحه ى 149، ابوجعفر طبرى در حوادث سالم چهلم تاريخ طبرى، كلينى در الكافى، جلد هفتم، صفحه ى 51، ابوالحسن مسعودى در مروج الذهب، ابن شعبه در تحف العقول، ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبين، صفحه ى 38، صدوق در الفقيه، جلد چهارم، صفحه ى 141، لطفا به مصادر نهج البلاغه جلد سوم، صفحه ى 385 مراجعه فرماييد. م.]در اين وصيت كه چنين آغاز مى شود: «اوصيكما بتقوى الله و الا تبغيا الدنيا و ان بغتكما»، «شما را سفارش مى كنم به بيم از خدا و اينكه دنيا را مجوييد هر چند دنيا پى شما آيد.»
ابن ابى الحديد پس از توضيح لغات و اصطلاحات به مناسبت سفارش اكيد اميرالمومنين عليه السلام در مورد همسايه مبحثى اخلاقى در اين زمينه آورده است كه به ترجمه ى گزينه هايى از آن بسنده مى شود.
فصلى در اخبارى كه در حقوق همسايه وارد شده است
على عليه السلام در مورد همسايگان سفارش فرموده است. و اينكه فرموده است سفارش پيامبر شماست و به صورت خبر مرفوع از قول عبدالله بن عمر هم نقل شده است كه چون گوسپندى كشت پرسيد: آيا به همسايه ى يهودى ما چيزى از آن هديه داده ايد؟ كه من شنيدم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمود: «جبريل همواره و چندان مرا در مورد همسايه سفارش فرمود تا آنجا كه گمان بردم به زودى همسايه از همسايه ارث خواهد برد.»
در حديث آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است: «هركس به خداى و روز رستاخيز ايمان آورده است بايد كه همسايه ى خويش را گرامى دارد.» و از همان حضرت روايت است: «همسايه بد در محل اقامت، در هم شكننده پشت است.» نيز از همان حضرت نقل شده است: «از گرفتاريهاى سخت، همسايه بدى است كه با تو در محل اقامت باشد، اگر كارى پسنديده بيند آن را پوشيده مى دارد- به خاك مى سپارد- و اگر كار زشتى ببيند آن را پراكنده و فاش مى سازد.»
و از جمله دعاها اين دعاست: «بار خدايا از مالى كه مايه ى آزمون و گرفتارى باشد و از فرزندى كه بر من گران جانى كند و از زنى كه زود آدمى را پير كند و از همسايه اى كه با چشم و گوش خود مرا بپايد و اگر كار پسنديده اى بيند پوشيده دارد و اگر كارى نكوهيده را شنود آن را منتشر سازد، به تو پناه مى برم.»
ابن مسعود در حديثى از قول پيامبر نقل مى كند: «سوگند به كسى كه جان من در دست اوست بنده تسليم و مسلمان نمى شود تا گاهى كه دل و زبانش تسليم شود و همسايه اش از بديهاى او در امان باشد.» گفتند مقصود از بديها چيست؟ فرمود: تند خويى و ستم.
لقمان به فرزند خود فرموده است: پسركم بارهاى سنگين سنگ و آهن بر دوش كشيده ام چيزى را سنگين تر از سنگينى همسايه بد احساس نكرده ام.
و شعرى سروده اند كه «هان كسى پيدا مى شود كه خانه اى را كه به سبب ناخوش داشتن يك همسايه به فروش مى رسد، بسيار ارزان خريدارى كند؟»
اصمعى گفته است: شاميان با روميان همسايه بودند، دو خصلت نكوهيده پستى و كم غيرتى را از آنان گرفتند و مردم بصره با خزر همسايه شدند، دو خصلت كم وفايى و زناكارى را از ايشان گرفتند و مردم كوفه كه همسايه مردم سواد شدند، دو خصلت سخاوت و غيرت را از آنان گرفتند.
گفته مى شده است هر كس بر همسايه ى خود دستيازى كند از بركت خانه ى خود محروم مى شود و هر كس همسايه ى خود را آزار دهد، خداوند خانه اش را ميراث مى برد.
ابوالجهم عدوى
[ابوالجهم در سال فتح مكه مسلمان شد و از آن پس در التزام مصاحبت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود. شرح حالى از او در اسدالغابه، جلد پنجم، صفحه ى 162 آمده است. م. خانه ى خود را كه در همسايگى سعيد بن عاص بود به صد هزار درهم فروخت، چون مشترى بهاى خانه را آورد، ابوالجهم گفت: اين بهاى خانه است، بهاى همسايگى آن را هم بايد بدهى. خريدار گفت: چه همسايگى؟ گفت: همسايگى سعيد بن عاص را. مشترى گفت: هرگز كسى براى همسايگى پول داده و آن را خريده است؟ گفت: خانه ام را پس بده و پول خود را بردار. من همسايگى مردى را از دست نمى دهم كه اگر در خانه مى نشينم. احوال مرا مى پرسد و هرگاه مرا مى بيند سلامم مى دهد و هرگاه از او غايب مى شوم حفظ الغيب مى كند و هرگاه به حضورش مى روم مرا به خود مقرب مى دارد و هرگاه چيزى از او مى خواهم حاجت مرا برمى آورد و در صورتى كه چيزى از او نخواهم او مى پرسد كه آيا چيزى نمى خواهى و اگر گرفتارى براى من رسد از من گره گشايى مى كند. چون اين خبر به سعيد بن عاص رسيد، صد هزار درهم براى او فرستاد و گفت: اين پول خانه ات و خانه هم از آن خودت باشد.]حسن بصرى گفته است: حسن همسايگى در خوددارى از آزار همسايه نيست، بلكه حسن همسايگى شكيبايى و بر آزار همسايه است.
زنى پيش حسن بصرى آمد و از نياز خود شكايت كرد و گفت: من همسايه ى توام. حسن پرسيد: ميان من و تو چند خانه فاصله است؟ آن زن گفت: هفت خانه. حسن نگريست زير تشكش هفت درهم بود، همان را به او داد و گفت: نزديك بوده است كه هلاك شويم.
ابومسلم خراسانى صاحب دولت، اسبى بسيار تندرو را سان ديد و به ياران خود گفت: اين اسب براى چه كارى خوب است؟ آنان گفتند: براى شركت در مسابقه ى اسب دوانى و شكار گورخر و شتر مرغ و تعقيب كسى كه از جنگ گريخته است. گفت: خوب و مناسب نگفتيد براى گريز از همسايه ى بد شايسته است.
در حديث مرفوعى از رسول خدا كه از جابر نقل شده چنين آمده است: «همسايگان سه گونه اند، همسايه اى كه يك حق دارد و همسايه اى كه دو حق دارد و همسايه اى كه سه حق. همسايه اى كه فقط يك حق دارد، همسايه ى مشركى است كه خويشاوند نباشد كه حق او فقط حق همسايگى است. همسايه ى مسلمانى كه خويشاوند نباشد، او را دو حق است و همسايه ى مسلمان خويشاوند كه او را سه حق است و كمترين پاس داشتن حق همسايگى اين است كه همسايه ات را با بوى ديگ غذاى خود ناراحت نسازى مگر اينكه كاسه اى از آن براى او فرستى. [در نامه ى شماره ى 48 هيچ گونه مطالب تاريخى نيامده است. م.
]