خطبه 040-در پاسخ شعار خوارج - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 040-در پاسخ شعار خوارج

اين خطبه با عبارت «كلمه حق يراد بها باطل» (سخن حقى كه با آن باطل اراده مى شود) شروع شده است.

(ابن ابى الحديد پس از ايراد بحثى درباره وجوب امامت، بحث كوتاه تاريخى زير را طرح كرده است.)

باز هم از اخبار خوارج

ابراهيم بن حسن بن ديزيل محدث در كتاب صفين خود، از عبدالرحمان بن زياد، از خالد بن حميد مصرى، از عمر- برده آزاد كرده غفره- نقل مى كند كه چون على عليه السلام از صفين به كوفه برگشت، خوارج نخست همانجا بودند و چون همگى به هم پيوستند و شمارشان بسيار شد به صحرايى در كوفه كه موسوم به حروراء بود رفتند و آنجا بانگ برداشتند كه «حكم و داورى براى كسى جز خدا نيست هر چند مشركان را ناخوش آيد» همانا كه على و معاويه در حكم خدا شرك ورزيدند.

على عليه السلام، عبدالله بن عباس را پيش ايشان فرستاد، او در كار ايشان نگريست و با آنان گفتگو كرد و سپس نزد على عليه السلام برگشت، على (ع) از او پرسيد آنان را چگونه ديدى؟ ابن عباس گفت: به خدا نفهميدم كه چه هستند، على (ع) پرسيد! آيا آنان را منافق ديدى؟ گفت: به خدا سوگند سيماى ايشان چون منافقان نبود كه ميان چشمهاى ايشان (پيشانى آنان) نشانه سجده آشكار است و قرآن را تاويل مى كنند، على (ع) فرمود: تا هنگامى كه خونى بر زمين نريخته و مالى را غصب نكرده اند آنان را رها كن و به آنان پيام داد اين چيست كه پيش آورده ايد و چه مى خواهيد؟ گفتند: مى خواهيم كه ما و تو و كسانى كه در صفين همراه ما بودند سه شب به صحرا رويم و از داورى دو داور به خدا توبه بريم و سپس آهنگ معاويه و با او جنگ كنيم تا خداوند ميان ما و او حكم فرمايد. على (ع) فرمود: چرا اين سخن را هنگامى كه داوران را گسيل مى داشتيم نگفتيد؟ چرا هنگامى كه از آنان عهد و پيمان گرفتيم و ما هم براى آنان تعهد كرديم، نگفتيد؟ اى كاش اين سخن را در آن هنگام گفته بوديد. گفتند: در آن وقت جنگ طولانى و درماندگى سخت شده بود و زخميان بسيار بودند و مركوب خسته و سلاح فرسوده شده بود. على (ع) به آنان فرمود: بنابراين هنگامى كه سختى و فشار بر شما بسيار شد عهد و پيمان بستيد و چون به آسايش رسيديد مى خواهيد عهد و پيمان را بشكنيم و همانا كه پيامبر (ص) در عهد و پيمان با مشركان وفادار بود و اينك شما به من مى گوييد عهد را بشكنم!

خوارج بر جاى خود ماندند و همواره يكى از ايشان به سوى على (ع) مى آمد و ديگرى از حضور او بيرون مى رفت، يكى از ايشان در مسجد به حضور على (ع) آمد و مردم بر گرد على (ع) بودند او فرياد بر آورد كه حكم و داورى جز براى خداوند نيست هر چند مشركان ناخوش داشته باشند، مردم با تعجب به او نگريستند او فرياد بر آورد كه حكم و داورى جز براى خدا نيست هر چند كسانى كه با تعجب مى نگرند ناخوش داشته باشند، در اين هنگام على (ع) سر خود را بلند كرد و به او نگريست و او گفت: حكم و داورى جز براى خدا نيست هر چند ابوالحسن را خوش نيايد. على (ع) فرمود: ابوالحسن هيچگاه ناخوش نمى دارد كه حكم و داورى از خدا باشد و سپس فرمود: آرى من منتظر حكم و داورى خداوند ميان شمايم، مردم به على (ع) گفتند: اى اميرالمومنين چه خوب است بر ايشان حمله كنى و همه را از ميان بردارى، فرمود: اين گوره از ميان نمى روند و تا روز قيامت در صلب مردان و ارحام زنان خواهند بود.

انس بن عياض مدنى

[انس بن عياض، متولد 104 و درگذشته 200 هجرى و از محدثان بزرگ مدينه است، احمد بن حنبل و گروهى ديگر از او حديث نقل كرده اند، به ص 365 ج 1 الاعلام زركلى مراجعه فرماييد. م. مى گويد: جعفر بن محمد صادق (ع)، از قول پدرش، از جدش برايم نقل كرد كه على (ع) روزى با مردم در حال نمازگزاردن بود و قرائت نماز را با صداى بلند مى خواند، ابن كواء كه پشت سر او بود صداى خويش را بلند كرد و اين آيه را خواند «بدرستى كه بر تو و پيامبرانى كه پيش از تو بوده اند وحى شد كه اگر شرك ورزى همانا عمل تو تباه مى شود و به يقين از زيانكاران خواهى بود.» ]

[آيه ى 65 سوره زمر. همينكه صداى ابن كواء كه پشت سر على (ع) بود بلند شد آن حضرت سكوت فرمود و چون خواندن ابن كواء تمام شد على (ع) به ادامه قرائت خود پرداخت كه ابن كواء دوباره شروع به خواندن همين آيه كرد و باز على (ع) سكوت فرمود و اين كار را چندان تكرار كرد كه على عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمود «پس شكيبا باش كه وعده ى خدا حق است و مراقب باش كه آنان كه يقين ندارند تو را به سبكى نكشانند» ]

[آخرين آيه سوره روم.، در اين هنگام ابن كواء سكوت كرد و على عليه السلام به ادامه قرائت خويش بازگشت.
]

/ 314