خطبه 174-موعظه ياران - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 174-موعظه ياران

از سخنان آن حضرت (ع)

در اين خطبه كه با عبارت «ايها الناس غير المغفول عنهم و التاركون و الماخوذ منهم» «هان! اى مردمى كه غافل اند و از ايشان غافل نيستند، فرمانهاى خدا را رها كرده اند و همه چيز از ايشان گرفته مى شود»

[با استفاده از شرح ابن ابى الحديد ترجمه شد. م. شروع مى شود.
]

(ابن ابى الحديد) مى گويد: على عليه السلام پس از مقدمه خطبه موضوع ديگرى را مطرح كرده و فرموده است اگر بخواهد مى تواند به هر يك از ايشان خبر دهد كه از كجا آمده و چگونه از منزل خود بيرون آمده است و كجا و چگونه خواهد رفت و از همه كارها و خوراك و آشاميدنى او و تصميمى كه در كارها گرفته است و آنچه در خانه خود اندوخته است آگاهش سازد. او سوگند مى خورد كه مى تواند اين كار را انجام دهد و اين همچون گفتار مسيح عليه السلام است كه در آيه ى 49 سوره آل عمران آمده است: «و مى توانم شما را از آنچه مى خوريد و آنچه در خانه هايتان باقى مى گذاريد خبر دهم».

آن گاه مى فرمايد: همانا بيم دارم كه در آن صورت با مبالغه و غلو درباره من به رسول خدا (ص) كافر شويد و مرا بر آن حضرت برترى دهيد و بيم دارم كه در آن صورت در مورد من مدعى الوهيت شويد همانگونه كه مسيحيان در مورد مسيح، پس از آنكه آنان را از امورى پوشيده آگاه ساخت، مدعى شدند.

سپس مى فرمايد: همانا برخى از اين امور را به خواص ياران و اشخاص مورد اعتمادم كه در مورد آنان از غلو در امانم و مى دانم به پيامبر (ص) كافر نخواهند شد خواهم گفت و آنان مى دانند كه اين هم از نشانه هاى عظمت و معجزات رسول خدا (ص) است كه من، كه يكى از پيروان و ياران اويم، به اين منزلت بزرگ رسيده ام. آنگاه دوباره سوگند مى خورد كه جز به راستى سخن نخواهد گفت و پيامبر (ص) همه اين امور را به او فرموده است و او را به درمانده و تباه شدن گروهى از صحابه و ديگر مردم و رستگارى كسانى كه رستگار مى شوند و به سرانجام اين امر، يعنى اسلام و اينكه حكومت و خلافت در آينده چه خواهد شد، خبر داده است و پيامبر (ص) هيچ چيز از آنچه را كه بر سر على عليه السلام خواهد آمد رها نكرده و او را از آن آگاه فرموده و رازش را با او در ميان نهاده است.

درباره برخى از سخنان غلوكنندگان در مورد على (ع)

بدان كه غيرممكن نيست كه برخى از نفسها داراى ويژگيهايى باشد كه با آن از امور پوشيده و غيبى آگاه شود. در اين مورد در مباحث گذشته به حد كفايت بحث شده است. البته ممكن نيست كه هيچ نفسى بتواند همه امور غيبى و پوشيده را درك كند زيرا نيروى متناهى نمى تواند به امور نامتناهى چيره و محيط شود و هر نيرويى در هر نفسى حادث و متناهى است. بنابراين، لازم است سخن اميرالمومنين عليه السلام را به اين معنى ندانيم كه مقصودش اين است كه به همه امور غيبى داناست، بلكه منظور اين است كه امورى محدود از امور غيبى و پوشيده را كه حكمت خداوند سبحان اقتضاى آن را دارد و او را براى دانستن آن شايسته دانسته است مى داند. در مورد رسول خدا (ص) هم همينگونه است و آن حضرت هم امورى محدود و معدود را مى دانسته اند نه آنكه بر همه امور نامتناهى دانا باشد.

با آنكه على عليه السلام از بيم كافر شدن به رسول خدا بسيارى از آنچه را كه مى دانست از مردم پوشيده داشت، گروهى بسيار به كفر افتادند و در مورد على (ع) مدعى پيامبرى شدند و ادعا كردند كه او شريك رسالت پيامبر (ص) است و سپس مدعى شدند كه همو پيامبر بوده و فرشته مامور ابلاغ وحى اشتباه كرده است و پس از آن گفتند على (ع) همان كسى است كه براى مردم محمد (ص) را مبعوث كرده است. و درباره او مدعى به حلول و اتحاد شدند و هيچ نوع از گمراهى را رها نكردند مگر اينكه درباره اش گفتند و به آنان اعتقاد پيدا كردند و شاعر غلات درباره على عليه السلام اشعارى سروده كه ضمن آن چنين گفته است:

«كسى كه عاد و ثمود را با بلاهاى سخت خود نابود كرد و كسى كه بر فراز طور با موسى سخن گفت هنگامى كه او را ندا مى داد...»

يكى ديگر از شاعران آنان چنين سروده است.

«همانا و جز اين نيست كه آفريدگار همه آفريده ها كسى است كه پايه هاى حصار خيبر را به لرزه درآورد و فروكشيد، آرى ما او را به امامت و مولايى پسنديده ايم و براى او به سمت خدايى و پروردگارى سجده مى كنيم».

پاره يى از اخبار على عليه السلام به امور غيبى

در مباحث گذشته برخى از اخبار على عليه السلام به امور غيبى را بيان داشتيم

[براى نمونه به مباحث طرح شده در خطبه هاى 46 و 138 مراجعه فرماييد. م. از جمله شگفت ترين آنها موضوعى است كه آن را ضمن خطبه يى كه در آن از خونريزى هاى آينده سخن مى گويد و اشاره به قرمطيان است ]

[استاد محمد ابوالفضل ابراهيم در پاورقى نوشته است «مذهب قرامطه منسوب به سالار بزرگ ايشان حسن بن بهرام جنابى است كه در شهر جنابه از شهرهاى فارس آرد فروش بوده و از آنجا تبعيد و در بحرين ساكن شده است و اعراب را به مذهب خود فراخوانده و كارش بالا گرفته است و بر هجر و احساء و قطيف و ديگر نواحى بحرين پيروز شده است و يارانش او را «سيد» لقب داده بودند. او مردى شجاع و بسيار زيرك بود و به سال 301 در حمام به دست يكى از خدمتگزاران صقلابى خود كشته شد».
]

براى اطلاع بيشتر از اين موضوع و اينكه آنان منسوب به «حمدان قرمط» هستند به مقاله هوار )trauH( در دائره المعارف الاسلاميه، ج 8، ص 77 و به همان منبع، ج 7، مقاله كارادو )xuaV ed arraC( ص 117 و بحث مفصل استاد دكتر ذبيح الله صفا در تاريخ ادبيات در ايران، ج 1، ص 251 -255، تهران، 1335 ش، مراجعه شود. م. بيان كرده است.

آن حضرت چنين فرموده است «مدعى عشق و محبت نسبت به ما هستند و حال آنكه بغض و كينه ما را در دل نهان دارند و نشانه اين موضوع آن است كه ايشان وارثان ما را مى كشند و از كارهاى ما رويگردانند»، «جوانان ما را از خود طرد مى كنند». و آنچه از آن خبر داده همانگونه بوده است، چرا كه قرمطيان گروهى بسيار از آل ابوطالب عليه السلام را كشتند و نامهاى آنان در كتاب مقاتل الطالبيين ابوالفرج اصفهانى آمده است.

[براى اطلاع به مقاتل الطالبين، ص 446 -450، چاپ 1385 ق، نجف مراجعه فرماييد. م.
]

ابوطاهر سليمان بن حسن جنابى سالار قرمطيان همراه لشكر خويش از نجف و كربلا گذشت و درنگ نكرد و براى زيارت به هيچيك از اين دو مزار نرفت.

(على (ع)) ضمن همين خطبه در حالى كه به ستونى در مسجد كوفه كه به آن تكيه مى داد اشاره مى كرد چنين فرموده است «گويى مى بينم حجر الاسود اينجا نصب شده است. اى واى بر ايشان! فضيلت حجر الاسود در خودش نيست بلكه در جايگاه و اساس آن است. آرى حجر الاسود مدتى اينجا خواهد بود و سپس مدتى آنجا»- و به بحرين اشاره فرمود- «و سپس به جايگاه اصلى خود برمى گردد».

در مورد حجرالاسود همانگونه كه على عليه السلام خبر داده بود اتفاق افتاد.

من به خطبه هاى مختلفى از على (ع) دست يافته ام كه در آنها پيشگويى هايى درباره خونريزى هاى آينده آمده است و آنها را چنان ديدم كه مشتمل بر چيزهايى است كه نسبت دادن آن به او جايز است و نيز مطالبى دارد كه نسبت دادنش به او جايز نيست. البته در بسيارى از آنها ديدم كه اختلال ظاهر است ولى اين مطالبى كه نقل مى كنم از آن خطبه هاى سست نيست بلكه از سخنان اوست كه در كتابهاى مختلف آمده است و از آن جمله اين موضوع است كه على عليه السلام بر منبر خطبه مى خواند و ضمن آن فرمود «پيش از آنكه مرا از دست بدهيد از من بپرسيد...»

[اين گفتار على عليه السلام در خطبه 92 آمده است و در خطبه 235 هم خواهد آمد. م. تميم بن اسامه بن زهير بن دريد تميمى بر او اعتراض و گفتارش را قطع كرد و گفت: چند تار موى در سر من موجود است؟ على عليه السلام به او فرمود «همانا به خدا سوگند اين را مى دانم و بر فرض كه تو را از آن آگاه كنم چه دليلى بر آن خواهد بود- چگونه مى شمارى- و تو را از سبب اين برخاستن و پرسيدنت خبر مى دهم كه به من گفته شده است بر هر تار مويت فرشته يى است كه تو را لعنت مى كند و شيطانى كه تو را به جنبش وامى دارد و نشانه اين سخن آن است كه در خانه ات پسرك شيرخوارى است كه پسر رسول خدا (ص) (امام حسين (ع)) را مى كشد و ديگران را بركشتن او تحريك مى كند».
]

اين موضوع همانگونه بود كه او گفته بود. تميم پسرى به نام حصين (با صاد بدون نقطه) داشت كه در آن هنگام نوزادى شيرخوار بود و چندان زيست كه سالار شرطه ابن زياد شد و ابن زياد او را پيش عمر بن سعد فرستاد و فرمان داد با امام حسين (ع) جنگ كند و به حصين گفت ابن سعد را از قول او تهديد كند كه كار را به تاخير نيندازد و امام حسين (ع) صبح روزى كه در شب پيش از آن حصين به كربلا آمد به شهادت رسيد.

[اين موضوع در امالى شيخ صدوق آمده است كه خالى از سهوى در آن نيست و مفيد در ارشاد بدون ذكر نام تميم و حصين آن را نقل كرده است، طبرسى هم به پيروى از مفيد در اعلام الورى از كسى نام نبرده است. به بحارالانوار، ج 44، ص 257، چاپ جديد، پاورقى و توضيح استاد محمد باقر بهبودى مصحح محترم مراجعه فرماييد. م.
]

همچنين از آن جمله است گفتار على عليه السلام به براء بن عازب

[از انصار و قبيله اوس و از ياران على عليه السلام در جنگهاى جمل، صفين و خوارج و در گذشته به سال 72 هجرى است. به شماره 618 الاصابه ابن حزم، ج 1، ص 142 مراجعه فرماييد. م. كه روزى به او فرمود «اى براء، ممكن است در حالى كه تو زنده باشى حسين كشته شود و تو او را يارى نكنى، براء گفت اى اميرالمومنين هرگز چنين مباد!
]

هنگامى كه امام حسين عليه السلام كشته شد براء اين موضوع را متذكر مى شد و مى گفت چه اندوه بزرگى كه در ركاب او حاضر نشدم تا براى دفاع از او كشته شوم.

[شيخ مفيد (ره) اين خبر را در ارشاد، ص 156 آورده است. براى اطلاع از نمونه هاى ديگرى در اين باره به بحارالانوار ج 44، ص 250 -268 چاپ جديد، مراجعه شود. م.
]

از اين پس هم به خواست خداوند به مطالبى كه تذكرش مفيد باشد و از اينگونه خبر دادن از امور غيبى برسيم خواهيم نوشت.

/ 314