حکمت 423 - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


حکمت 423

و قال عليه السلام: الرزق رزقان: طالب و مطلوب، فمن طلب الدنيا طلبه الموت حتى يخرجه عنها و من طلب الاخره طلبته الدنيا حتى يستوفى منها رزقه.

[نظير اين سخن به شماره ى 385 هم با تفصيل بيشتر آمده است و منابع آن همان جا گفته شد. سخن فوق را آمدى در الغرر، صفحه ى 150 با اندك تفاوتى آورده است. م.
]

«و فرمود: روزى دوگونه است: يكى جوينده و ديگرى كه بجويندش، آن كس كه دنيا را بجويد مرگ در پى اوست تا او را از دنيا بيرون برد و آن كس كه آخرت را جويد دنيا در پى اوست تا روزيش را به كمال فراگيرد.»

اين سخن تحريض به طلب آخرت است و وعده ى آن است كه هر كس در طلب آخرت باشد از طلب دنيا كفايت مى شود و دنيا خود در جستجوى اوست تا روزى خود را به كمال از دنيا فراگيرد. و گفته شده است مثل دنيا چون سايه ى توست، هر چه در جستجوى آن برآيى از تو دور مى شود و اگر پشت به آن كنى از پى تو مى آيد.

حکمت 424

و قال عليه السلام: ان اولياء الله هم الذين نظروا الى باطن الدنيا اذا نظر الناس الى ظاهرها و اشتغلوا بآجلها اذا اشتغل الناس بعاجلها، فاماتوا منها ما احسوا ان يميتهم و تركوا منها ما علموا انه سيتركهم و راوا استكثار غيرهم منها استقلالا و دركهم لها فواتا، اعداء لما سالم الناس و سلم لمن عادى الناس، بهم علم الكتاب و به علموا و بهم قام كتاب الله تعالى و به قاموا، لا يرون مرجوا فوق ما يرجون و لا مخوفا فوق ما يخافون.

[اين سخن را حافظ ابونعيم در حليه الاولياء، جلد يك، صفحه ى 10 از قول حضرت عيسى آورده است و شيخ مفيد در مجالس آن را از اميرالمومنين على عليه السلام آورده است. م.
]

«و آن حضرت فرمود: همانا دوستان خدا كسانى هستند كه چون مردم به ظاهر دنيا مى نگرند ايشان به درون آن مى نگرند و به فرجام و آينده ى آن پرداختند هنگامى كه مردم سرگرم امروز آن اند، پس بميرانند از دنيا آنچه را كه مى ترسند ايشان را بميراند و آنچه را از آن كه دانستند به زودى رهايشان مى كند رها كردند، بهره گيرى فراوان ديگران را از دنيا خوار و اندك شمردند و دست يافتن آنان نعمت دنيا را از دست دادن آن پنداشتند، با آنچه كه مردم با آن از در آشتى هستند- امور دنيايى- دشمن اند و با آنچه مردم با آن از در جنگ اند- امور آخرت- در آشتى اند، كتاب خدا به آنان دانسته شد و آنان به كتاب خدا دانايند، كتاب خداى متعال وسيله ى آنان برپاست و آنان به- احكام- كتاب قيام كردند، بيش از آنچه به آن اميد بسته اند در ديده نمى آرند و جز آنچه مى ترسند از چيزى بيم ندارند.»

حکمت 425

و قال عليه السلام: اذكروا انقطاع اللذات و بقاء التبعات.

[اين سخن در الغرر، صفحه ى 48 با تفاوت لفظى مختصرى آمده است. م.
]

«و فرمود: پايان يافتن لذتها و باقى ماندن بزه ها را فراياد آوريد.»

در اين باره پيش از اين مكرر سخن گفته شد و شاعر گفته است:

خوشيهايى كه از حرام فراهم مى شود از ميان مى رود و گناه و ننگ باقى مى ماند، با از ميان رفتن آن، فرجامهاى نكوهيده باقى مى ماند و در لذتى كه پس از آن آتش باشد، خيرى نيست.

مردى از زنى كام خواست. آن زن گفت: كسى كه بهشتى را كه پهنه اش چون پهنه ى آسمانها و زمين است به دو انگشت جاى بفروشد، بدون ترديد نادان است. آن مرد شرمگين شد و بازگشت.

حکمت 426

و قال عليه السلام: اخبر تقله.

قال الرضى رحمه الله تعالى: و من الناس من يروى هذا لرسول الله صلى الله عليه و آله و مما يقوى انه من كلام اميرالمومنين عليه السلام ما حكاه ثعلب، قال: حدثنا ابن الاعرابى قال: قال المامون: لو لا ان عليا عليه السلام قال: اخبر تقله لقلت انا، اقله تخبر.

[رشيدالدين و طواط در غررالخصائص الواضحه، صفحه ى 320 آورده است. م.
]

«و فرمود: بيازماى، سپس او را دشمن دار.»

سيدرضى كه خدايش رحمت كناد مى گويد: برخى از مردم اين سخن را از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده اند، ولى از جمله چيزها كه تاييد مى كند اين سخن از سخنان اميرالمومنين عليه السلام است، چيزى است كه ثعلب از قول ابن اعرابى روايت مى كند كه مامون گفته است: اگر نه اين بود كه على عليه السلام فرموده است: «بيازماى سپس او را دشمن بدار.» من مى گفتم: «او را دشمن بدار و سپس بيازماى.»

معنى اين سخن اين است كه مردم را بيازماى و تجربه كن تا آنان را دشمن دارى كه تجربه براى تو بديها و بدخوييهاى ايشان را آشكار مى سازد و اين به صورت ضرب المثل به كار مى رود درباره ى كسى كه به او گمان خير برده مى شود و چنان نيست. سخن مامون هم كينه و بغض نيست بلكه مراد دورى كردن و بريدن است. مى گويد: براى تجربه از دوست و برادر خود ببر ببين آيا به دوستى و پيمان خود با تو باقى مى ماند يا آن را مى شكند و از تو بازمى گردد.

از جمله سخنان عتبه بن ابى سفيان است كه مى گفته است: نخست جوانان را خشمگين سازيد و خون به چهره شان بدوانيد، اگر بردبارى كردند و پاسخ پسنديده دادند آنان لايق و در خور خواهند بود وگرنه بر آنان طمع مبنديد.

حکمت 427

ما كان الله عزوجل ليفتح على عبد باب الشكر و يغلق عنه باب الزياده و لا ليفتح على عبد باب الدعاء و يغلق عنه باب الاجابه و لا ليفتح عليه باب التوبه و يغلق عنه باب المغفره.

فرمود: «خداوند چنان نيست كه در سپاس را بر بنده اى بگشايد و در نعمت و فزونى را بر او ببندد و نه اينكه بر بنده اى در دعا را بگشايد و در پذيرفتن را ببندد و نه اينكه در توبه را بر او بگشايد و در آمرزش را ببندد.»

درباره ى شكر و اينكه لازمه ى آن فزونى نعمت است و دعا و پذيرفته شدن و توبه و آمرزش به تفصيل و از جميع جهات سخن گفته شد.

حکمت 428

و قال عليه السلام: اولى الناس بالكرم من عرقت فيه الكرام.

[در نسخه ى مرحوم فيض الاسلام هم همينگونه است، ولى در نسخه ى استاد دكتر شهيدى از مصدر معرفه و به صورت عرفت آمده است. م.
]

«و فرمود: سزاوارترين مردم به كرم كسى است كه كريمان در او ريشه داشته باشند.»

باب افعال و تفعيل در مورد اين كلمه داراى يك معنى است يعنى كسى كه گذشتگان و نياكانش كريم باشند. مبرد مى گويد: ابومحلم سعدى براى من اين دو بيت را خواند:

ما درباره ى قوم خود پرسيديم- از قوم خود حاجت خواستيم- برگزيدگان ايشان و افضل آنان كسى بود كه پدرش افضل بود، همان كسى بخشيد كه پدرش هم پيش از او بخشيده بود و حال آنكه پسران بخيلان بخل ورزيدند.

و بحترى سروده است: «مى بينيم كه نجابت در نجيب قومى كه نجيب زاده نيست تمام و كامل نيست.»

حکمت 429

و سئل عليه السلام: ايما افضل؟ العدل او الجود؟ فقال: العدل يضع الامور مواضعها و الجود يخرجها من جهتها و العدل سائس عام و الجود عارض خاص، فالعدل اشرفهما و افضلهما.

«و او را پرسيدند: عدل يا بخشش كدام بهتر است؟ فرمود: عدل كارها را به موضع خود قرار مى دهد و بخشش آنها را از جهت خود بيرون مى برد، عدل تدبيركننده اى همگانى است و بخشش روآورنده ى خاصى است، بنابراين از اين دو عدل شريف تر و برتر است.»

اين سخنى شريف و گرانقدر است و على عليه السلام عدل را به دو سبب برترى داده است، نخست آنكه عدل كارها را به موضع خود قرار مى دهد و در اصطلاح فلسفى هم عدالت همين و عبارت است از ميانگين و حد فاصل افراط و تفريط. و بخشش كار را از موضع خود بيرون مى برد و البته منظور از بخشش در اين سخن همان سخاوت عرفى است كه بخشيدن چيزهاى به دست آمده به ديگران است نه جود و سخاوت حقيقى زيرا جود حقيقى نظير جود حق تعالى كارها را از جهت خود بيرون نمى برد.

دوم آنكه عدل تدبير كننده اى همگانى در همه ى امور دينى و دنيايى است و نظام عالم و قوام وجود وابسته به آن است ولى جود كار خاصى است كه نفع همگانى او هرگز چون نفع همگانى عدل نيست.

حکمت 430

الناس اعداء ما جهلوا.

[اين سخن به شماره ى 174 هم آمده است و از جمله كلماتى است كه مكرر در نهج البلاغه آمده است جاحظ در صد كلمه و مفيد در اختصاص، صفحه ى 245 و ميدانى در مجمع الامثال، جلد دوم، صفحه ى 454 و ديگران آن را نقل كرده اند. م.
]

«مردم دشمن آن اند كه نمى دانند.»

اين هم از سخنان شريفى است كه براى آن نظيرى نيست و پيش از اين گذشت و آنچه مناسب آن بود گفته شد و از ديرباز گفته شده است هر كس چيزى را نداند با آن ستيز مى ورزد. و شاعر چنين سروده است:

كارى را ندانستى و ستيز آشكار ساختى آرى كه نادانان دشمنان اهل علم اند.

به افلاطون گفته شد: چرا جاهل عالم را دشمن مى دارد و حال آنكه عالم جاهل را دشمن نمى دارد؟ گفت: بدين سبب كه جاهل در خود احساس كاستى مى كند و چنين گمان مى برد كه دانا او را تحقير مى كند و پست مى شمرد در نتيجه او را دشمن مى دارد و حال آنكه عالم را كاستى نيست و گمان نمى برد كه نادان او را تحقير مى كند و بدين سبب انگيزه اى براى دشمنى با نادان ندارد.

حکمت 431

و قال عليه السلام: الزهد كله بين كلمتين من القرآن، قال الله سبحانه: «لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم.»

[آيه ى 23 سوره ى حديد. و من لم ياس على الماضى و لم يفرح بالاتى فقد اخذ الزهد بطرفيه. ]

[زمخشرى در باب خير و صلاح ربيع الابرار آورده است و امام سجاد و امام صادق عليهماالسلام هم اين را روايت كرده اند. م.
]

و فرمود: «همه ى زهد ميان دو كلمه از قرآن گنجانيده شده است، خداوند سبحان فرموده است: «تا بر آنچه از دست شما رفته است اندوه مخوريد و به آنچه به شما رسيده است شادمان نشويد.» و هر كس برگذشته اندوه نخورد و بر آينده شاد نشود، هر دو سوى زهد را گرفته است.»

حکمت 432

الولايات مضامير الرجال.

[اين سخن را ميدانى در مجمع الامثال، جلد دوم، صفحه ى 453 آورده است. م.
]

«حكمرانيها ميدان مسابقه مردان است.»

يعنى همانگونه كه اسبها در ميدان مسابقه شناخته مى شوند، مردان هم در حكمرانيها شناخته مى شوند، از برخى حكمرانان اخلاق پسنديده آشكار مى شود و از برخى اخلاق نكوهيده. شاعر گفته است:

پنج مستى است كه چون مرد به آنها گرفتار آيد هدف دگرگونى روزگار مى شود، مستى مال و جوانى و عشق و باده و قدرت.

/ 314