نامه 041-به يكى از كارگزارانش - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه 041-به يكى از كارگزارانش

از نامه آن حضرت به يكى از عاملان خود

[به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى، اين نامه را ابن قتيبه در عيون الاخبار جلد اول، صفحه ى 57 و ابن عبدربه در العقد الفريد جلد دوم، چاپ ازهريه، صفحه ى 242 و كشى با تفاوتهايى در رجال صفحه ى 58 و بلادزى در انساب الاشراف، چاپ اعلمى، صفحه ى 174 نقل كرده اند. به مصادر نهج البلاغه و اسانيده جلد سوم، صفحه ى 344 مراجعه فرماييد. م.
]

در اين نامه كه چنين آغاز مى شود: «اما بعد فانى كنت اشركتك فى امانتى»، «اما بعد، من تو را در امان خويشتن شريك ساخته بودم»، ابن ابى الحديد پس از توضيح لغات و اصطلاحات، بحث زير را آورده است.

اختلاف نظر در اينكه اين نامه براى چه كسى نوشته شده است

مردم درباره ى اينكه اين نامه براى چه كسى نوشته شده است، اختلاف كرده اند، بيشتر ايشان گفته اند آن شخص عبدالله بن عباس كه خدايش بيامرزد، بوده است و در اين مورد به برخى از الفاظ نامه استناد كرده اند، نظير اين عبارت «و از هر كس به خويشتن نزديكتر ساختم و ميان افراد خاندانم هيچ كس از تو بيشتر مورد اعتماد نبود.» و اين گفتار على عليه السلام كه «و چون ديدى روزگار پسر عمويت را بيازرد.» و اينكه براى بار دوم گفته است «با پسر عمويت ستيز كردى و باژگونه شدى.» و براى بار سوم فرموده است «با پسر عمويت يارى نكردى.» و اين سخن «كه جز تو را پدر مباد» و اين سخنى است كه جز براى او از سوى على عليه السلام گفته نمى شود و براى ديگران مى فرموده است تو را پدر مباد. و اين سخن كه «اى كسى كه در نظر ما از خردمندان شمرده مى شد.» و اين سخن كه «اگر حسن و حسين چنين مى كردند.»، همه دليل بر آن است كه اين نامه براى كسى نوشته شده است كه در نظر على عليه السلام همچون حسن و حسين عليهماالسلام بوده است. كسانى كه اين عقيده را دارند، روايت مى كنند كه عبدالله بن عباس در پاسخ اين نامه نامه اى براى على عليه السلام نوشته كه چنين بوده است:

اما بعد، نامه ات به من رسيد كه آنچه را از بيت المال بصره برداشته ام بر من گناهى بزرگ شمرده بودى و حال آنكه به جان خودم سوگند كه حق من در بيت المال بيشتر از چيزى است كه برداشته ام، والسلام.

گويند على عليه السلام در پاسخ او نوشت:

اما بعد، اين از شگفتيهاست كه نفس تو كار را چنان در نظرت بيارايد كه تصور كنى براى تو در بيت المال حقى بيشتر از حق يك مرد از مسلمانان وجود دارد. بنابراين اگر باطل تو را اين چنين اميدوار سازد و مدعى چيزى شوى كه هرگز از گناه رهايت نمى كند و حرام را براى تو حلال قرار مى دهد، به راستى هدايت شده كاميابى خواهى بود! اينك به من خبر رسيده است كه مكه را وطن خود ساخته و در آن رحل اقامت انداخته اى، كنيزكان كم سن و سال مكه و مدينه و طائف را مى خرى خود با چشم خويش آنان را برمى گزينى و مال ديگرى را به بهاى آنان مى پردازى. خدايت هدايت كناد، به سعادت خود برگرد و به سوى پروردگار خود بازگرد و توبه كن و از اموال مسلمانان خود را بيرون آر و به سوى ايشان بازگرد كه به زودى از كسانى كه با ايشان الفت گرفته اى جدا مى شوى و آنچه را گرد آورده اى رها مى سازى و در شكافى كه آماده و داراى فرش و تشك نيست، پنهان مى شوى. در آن حال از دوستان جدا گشته و در خاك مسكن گرفته اى و با پرداخت حساب روياروى خواهى بود، از آنچه از خود بازگذاشته اى بى نياز و نسبت به آنچه پيش فرستاده باشى نيازمندى و السلام.

گويند ابن عباس در پاسخ نوشت:

اما بعد، همانا كه براى من بسيار سخن گفتى و به خدا سوگند اگر من خدا را ديدار كنم در حالى كه همه گنجينه هاى زمين را از زرينه و سيمينه و زرناب تصرف كرده باشم، براى من خوشتر از آن است كه با او در حالى ديدار كنم كه خون مردى مسلمان بر عهده ام باشد، والسلام.

ديگران كه گروهى اندك اند، مى گويند، اين غير ممكن است و هرگز نبوده است و عبدالله بن عباس از على عليه السلام جدا نشده است و با او ستيز و مخالفتى نكرده است و همواره تا هنگامى كه على عليه السلام كشته شد، امير بصره بوده است.

اينان مى گويند: يكى از چيزهايى كه به اين كار دلالت دارد، مطلبى است كه ابوالفرج على بن حسين اصفهانى نقل مى كند و آن نامه اى است كه ابن عباس پس از كشته شدن اميرالمومنين عليه السلام از بصره به معاويه نوشته است، ما هم پيش از اين آن نامه را نقل كرده ايم. اين گروه مى گويند چگونه ممكن است كار بدان گونه باشد و حال آنكه معاويه نتوانسته است او را فريب دهد و به سوى خود بكشد و خود مى دانيد كه او چگونه بسيارى از كارگزاران اميرالمومنين عليه السلام را فريب داد و با بخشيدن اموال، آنان را به خود جلب كرد و آنان هم ميل به او پيدا كردند و على عليه السلام را رها ساختند. معاويه اختلاف و تفاوتى را كه ميان آن دو پديد آمده بود، مى دانست و به همين سبب هم ابن عباس را استمالت نكرد و به سوى خود نكشيد و هر كس سيره خوانده باشد و تاريخ بداند از ستيز ابن عباس با معاويه پس از رحلت على عليه السلام آگاه است و مى داند كه معاويه چه سخنان كوبنده و ستيز سختى از ابن عباس شنيده و ديده است و چه ستايشى از على عليه السلام مى كرده و همواره فضايل و خصايص او را بازگو مى كرده است، به علاوه مناقب و ماثر فراوانى از على عليه السلام از سوى ابن عباس انتشار يافته است و اگر ميان ايشان گرد كدورتى مى بود، حال بدين گونه نبود بلكه برعكس آنچه كه تاكنون مشهور و مشهود است، مى بود. در نظر خود من هم- ابن ابى الحديد- اين بهتر و درست تر به نظر مى رسد.

قطب راوندى مى گويد: اين نامه به عبيدالله بن عباس نوشته شده است، نه عبدالله بن عباس و اين درست نيست زيرا عبيدالله كارگزار على عليه السلام بر يمن بوده است. و داستان او را با بسر بن ارطاه در مباحث گذشته بيان كردم و چيزى هم درباره ى او نقل نشده است كه اموالى را برداشته يا از اطاعت بيرون رفته باشد.

به هر حال موضوع اين نامه براى من دشوار است. اگر چيزهايى را كه نقل شده است، تكذيب كنم و بگويم اين نامه جعلى است كه آن را بر على عليه السلام بسته اند با همه راويانى كه درباره ى صدور اين نامه سخن گفته اند و در بيشتر كتابهاى سيره آن را آورده اند، مخالفت كرده ام و اگر اين نامه را مربوط به عبدالله بن عباس بدانم، آنچه كه از ملازمت اطاعت او از اميرالمومنين عليه السلام در زمان زندگى و پس از شهادت او مى دانم مرا از اين كار بازمى دارد و اگر آن را براى كس ديگرى غير از عبدالله بن عباس بدانم، نمى دانم به كدام يك از خويشاوندان على عليه السلام برگردانم و اين نامه هم نشان مى دهد كه مخاطب آن از خويشاوندان و پسرعموهاى اميرالمومنين است و به هر حال من در اين موضوع متوقفم.

[خوانندگان گرامى توجه دارند كه اهميت ابن عباس ميان خلفاى عباسى چنان است كه ابن ابى الحديد نمى توانسته يا نمى خواسته است. اظهارنظر صريح كند. در منابع شيعى چه در روايات خاصه و آنچه كه از ائمه شيعه صلوات الله عليهم نقل شده است و چه در روايات عامه شكوه ها و درد دلهاى سخت از ابن عباس ديده مى شود، به عنوان مثال به شيخ طوسى اختيار معرفه الرجال، 1348، ش مشهد، صفحات 53 تا 60 و به ويژه به صفحه ى 60 شماره ى 109 و حديثى كه از زهرى نقل شده است، مراجعه فرماييد. م.
]

/ 314