نامه 003-به شريح قاضى - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه 003-به شريح قاضى

از نامه ى آن حضرت به شريح بن حارث قاضى خود

[در نامه ى دوم هيچگونه بحث تاريخى و اجتماعى مطرح نشده است و ابن ابى الحديد فقط در هفت سطر آن را شرح زده است. م. ]

[داستان خريد خانه ى شريح را پيش از سيد رضى، شيخ صدوق در امالى خود، صفحه ى 187 با اسناد متصل از قول جناب عبدالعظيم حسنى با تفاوت اندكى آورده است. براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه و اسانيده، جلد 3، صفحه ى 199 مراجعه فرماييد. م.
]

روايت شده است كه شريح بن حارث، قاضى اميرالمومنين (ع) به روزگار خلافت او خانه اى به هشتاد دينار خريد. اين خبر به على (ع) رسيد، شريح را خواست و به او فرمود: به من خبر رسيده است كه خانه اى به هشتاد دينار خريده اى و قباله نوشته اى و گواهان در آن مورد به گواهى گرفته اى؟ گفت: آرى اى اميرالمومنين چنين بوده است. گويد: على (ع) خشمگين به او نگريست و سپس چنين گفتش...

در اين نامه ابن ابى الحديد بحث تاريخى زير را در مورد شريح آورده است.

نسب شريح و ذكر پاره اى از اخبار او

او، شريح بن حارث بن منتجع بن معاويه بن جهم بن ثور بن عفير بن عدى بن حارث بن مره بن ادد كندى است و گفته شده است هم پيمان كنده و از قبيله بنى رائش است. ابن كلبى گفته است، نام پدرش حارث نيست بلكه نسب او شريح بن معاويه بن ثور است. گروهى هم گفته اند، او شريح بن هانى است. و گروهى ديگر گفته اند، او شريح بن شراحيل است. ولى صحيح آن است كه او شريح بن حارث است و كنيه ى ابواميه داشته است. او را عمر بن خطاب به قضاى كوفه گمارد و او شصت سال پيوسته قاضى بود و كار قضاوتش جز سه سال در فتنه ى ابن زبير تعطيل نشد. در آن سه سال از قضاوت امتناع كرد و سپس از حجاج تقاضا كرد او را از قضاوت معاف دارد و حجاج استعفاى او را پذيرفت و ديگر تا گاه مرگ در خانه ى خود نشست. او عمرى دراز داشت. گويند يكصد و شصت و هشت سال و برخى ديگر گويند يكصد سال بزيست. و به سال هشتاد و هفتم هجرت درگذشت.

شريح مردى سبكسر و شوخ بوده است. دو مرد پيش او آمدند و يكى از آن دو به آنچه مدعى او ادعا كرده بود، ضمن سخنانش بدون اينكه متوجه شود، اقرار كرد. شريح به زيان او حكم كرد، آن مرد به شريح گفت: چه كسى پيش تو در اين مورد گواهى داده است؟ گفت: خواهر زاده ى دايى تو- يعنى خودت.

و گفته شده است زنش پيش او آمد و مى گريست و از خصم خود تظلم مى كرد، شريح اعتنايى نكرد تا آنكه كسى كه آنجا حاضر بود گفت: اى قاضى آيا به گريه او نمى نگرى؟ شريح گفت: برادران يوسف هم شامگاه در حالى كه مى گريستند پيش پدر خود آمدند.

على (ع) هم شريح را با آنكه در مسائل فقهى بسيارى با او مخالف بود و آن موارد در كتابهاى فقهاء آمده است، همچنان بر قضاوت باقى بداشت.

شريح و قضات ديگرى از قاضيان عثمان در همان آغاز كار و اختلاف از على (ع) اجازه گرفتند، فرمود: اينك همانگونه كه قضاوت مى كرديد ادامه دهيد تا مردم همگى هماهنگ شوند، يا من هم همانگونه كه يارانم مردند، بميرم.

على (ع) يك بار بر شريح خشم گرفت و او را از كوفه دور ساخت، در عين حال او را از قضاوت عزل نكرد و فرمان داد در بانقيا اقامت كند، كه دهكده اى نزديك به كوفه بود و بيشتر ساكنانش يهودى بودند. او مدتى آنجا مقام كرد تا على (ع) از او خشنود شد و او را به كوفه برگرداند.

[براى اطلاع بيشتر به جلوه ى تاريخ در شرح نهج البلاغه، جلد 2، صفحه ى 266، خطبه ى 56 مراجعه فرماييد. م.
]

ابوعمر بن عبدالبر در كتاب الاستيعاب مى گويد: شريح دوره ى جاهلى را هم درك كرده و از صحابه شمرده نمى شود، بلكه از تابعان است. او شاعرى نكوگوى و كوسه بود و موى بر چهره نداشت.

[در الاستيعاب، صفحه ى 590 و ضمن آن نوشته است، شريح در صد سالگى به سال هشتاد و هفتم هجرى درگذشته و شصت سال از روزگار عمر تا روزگار عبدالملك بن مروان قاضى بوده است.
]

/ 314