خطبه 140-در نهى از غيبت مردم - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 140-در نهى از غيبت مردم

از سخنان آن حضرت (ع) در نهى از غيبت كردن از مردم

(در اين خطبه كه با عبارت «و انما ينبغى لاهل العصمه و المصنوع اليهم فى السلامه ان يرحموا اهل الذنوب و المعصيه» (همانا براى آنان كه اهل عصمت اند و سلامت از گناه براى آنان فراهم است شايسته است كه بر بزهكاران و گنه پيشگان رحمت آورند) شروع مى شود هيچ گونه بحث تاريخى نيامده است ولى مبحثى بسيار خواندنى و عبرت آموز درباره زشتى غيبت و برشمردن عيب مردم در غياب ايشان در چهار فصل آورده است كه به راستى بسيار مفيد است: فصل نخست، درباره سخنان خداوند و بزرگان در نكوهش غيبت و گوش دادن به آن است كه با بخشى از آيه دوازدهم سوره حجرات شروع مى شود و خداوند فرموده است «و غيبت مكند برخى از شما برخى را» و سپس به ذكر احاديث و سخنان برخى از زهاد و لطايفى پرداخته و نيكو از عهده برآمده است. فصل دوم، درباره حكم غيبت از لحاظ دين است كه آن را از جهات مختلف بررسى كرده و اين روايت را نيز آورده است كه معاذ بن جبل روايت مى كند و مى گويد: در حضور رسول خدا (ص) نام مردى برده شد، گروهى گفتند: چه مرد ناتوانى است. پيامبر (ص) فرمود: از دوست خويش غيبت كرديد. گفتند: همان چيزى كه در اوست گفتيم. فرمود: اگر چيزى كه در او نبود مى گفتيد بر او تهمت زده بوديد.

فصل سوم، در علل و انگيزه هاى غيبت است و فصل چهارم در نشان دادن راه توبه از غيبت. اين تذكر براى اطلاع خوانندگان محترمى بود كه اگر علاقمند باشند به متن مراجعه كنند.)

خطبه 144-فضيلت خاندان پيامبر

از سخنان آن حضرت (ع)

(در اين خطبه كه با عبارت «بعث رسله بما خصهم به من وحيه» (خداوند پيامبران خويش را با وحى كه ويژه ى آنان فرموده برانگيخته است) شروع مى شود پس از توضيح مختصرى درباره مطالب كلامى خطبه ى بحث مختصر زير را ايراد كرده است كه اگر چه ظاهر آن به كلام بيشتر شباهت دارد ولى حاوى نكات تاريخى و اجتماعى است.)

اختلاف فرقه هاى اسلامى در اينكه ائمه بايد از قريش باشند

مردم در مورد شرط نسب براى امامت اختلاف نظر دارند، گروهى از ياران قديمى معتزله ما گفته اند: در امامت نسب به هيچ روى شرط نيست و امامت براى قرشى و غير قرشى سزاوار است به شرطى كه فاضل و داراى شرايط معتبر ديگر باشد و اجتماع كلمه مسلمانان در مورد پيشوايى او صورت گرفته باشد. خوارج نيز همين عقيده را دارند.

بيشتر مردم همچنين بيشتر ياران ما بر اين عقيده اند كه نسب در آن شرط است و امامت سزاوار كسى جز اعراب نيست و از ميان اعراب هم سزاوار قريش است. بيشتر ياران (معتزلى) ما مى گويند: معنى اين گفتار پيامبر (ص) كه فرموده است «ائمه از قريش هستند» اين است كه اگر ميان قريش كسى پيدا شود كه براى امت شايسته باشد حق تقدم با اوست ولى اگر ميان قريش كسى كه شايسته امت است موجود نباشد شرط قرشى بودن ملاحظه نخواهد شد.

برخى از ياران ما گفته اند: معنى اين خبر اين است كه قريش هيچ گاه خالى از كسى كه شايسته امامت است نخواهد بود و با اين خبر اين موضوع را واجب دانسته اند كه در هر عصر و زمان كسى از قريش كه شايسته و سزاوار حكومت است وجود خواهد داشت.

گروه بيشترى از زيديه معتقدند كه امامت فقط ويژه فرزندان و فرزند زادگان فاطمه (ع) و از نسل ابوطالب است و براى هيچ كس ديگر غير از اين دو گروه روا نيست و امامت صحيح نخواهد بود مگر اينكه شخص فاضل زاهد عالم عادل شجاع و سياستمدار براى آن قيام كند و مردم را به آن فراخواند. برخى از زيديه امامت را در افرادى كه فاطمى نباشند ولى از نسل على عليه السلام باشند جايز مى دانند ولى اين از اقوال شاذ و نادر ايشان است.

راونديه

[راونديه گروهى از حلوليه هستند كه در سال 141 هجرى در بغداد فتنه يى برپا كردند و منصور عباسى را خداى خود دانستند و در فتنه آنان نزديك بود منصور از ميان برود. به فرهنگ فارسى مرحوم دكتر معين، بخش اعلام، ص 579 مراجعه فرماييد. م. خلافت و امامت را از ميان همه خانواده هاى قريش مخصوص عباس عموى پيامبر كه رحمت خدا بر او باد و فرزندانش مى دانند و اين عقيده و سخن به هنگام خلافت منصور دوانيقى و مهدى عباسى اظهار شده است.
]

اما اماميه امامت را ميان فرزند زادگان حسين عليه السلام مى دانند كه آن هم براى اشخاص معينى از ايشان و به اعتقاد اماميه امامت براى كسى ديگر غير از ايشان روا نيست.

كيسانيه هم امامت را در محمد بن حنفيه و فرزندان او مى دانند و برخى از ايشان آن را قابل انتقال به فرزندان ديگران هم دانسته اند.

اگر بگويى تو اين كتاب را بر مبناى قواعد معتزله و اصول ايشان شرح داده اى بنابراين، اين سخن تو چيست كه تصريح بر آن است كه در نظر اماميه امامت از ميان قريش فقط سزاوار بنى هاشم است و اين موضوع اعتقاد و مذهب هيچ يك از معتزله نه قدماى ايشان و نه متاخران آنان است. مى گويم: اين موضوع مشكل است و مرا در آن نظر خاصى است و آن اين است كه اگر ثابت شود على عليه السلام آن را فرموده است من هم همان عقيده را خواهم داشت كه براى من ثابت شده است كه پيامبر (ص) درباره على عليه السلام فرموده است «او همراه حق است و به هر كجا كه رود حق با او خواهد بود» وانگهى ممكن است اين سخن را تاويل كرد و مطابق مذهب معتزله باشد و چنين معنى شود كه مراد از آن مرحله كمال امامت است همان گونه كه اين گفتار رسول خدا (ص) را كه فرموده اند «نماز براى همسايه ى مسجد نيست مگر در مسجد» بايد به مرحله كمال نماز معنى كرد نه اينكه نمازى كه در خانه گزارده شود صحيح نيست.

/ 314