خطبه 192-پيمودن راه راست - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 192-پيمودن راه راست

از سخنان آن حضرت (ع)

اين خطبه با عبارت «ايها الناس لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقله اهله» (اى مردم در راه هدايت از كمى رهروان دلگير مشويد)

[به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه، ج 3 ص 91، اين خطبه (پيش از سيد رضى) در كتابهاى المحاسن برقى و «الغيبه» نعمانى و المسترشد طبرى و الارشاد مفيد آمده است. م. شروع مى شود.
]

داستان صالح و ثمود

مفسران گفته اند كه چون قوم عاد نابود شدند قوم ثمود سرزمينهاى آنان را آباد كردند و جانشين آنان شدند و شمارشان بسيار بود و عمرى طولانى داشتند، آن چنان كه كسى از ايشان خانه يى محكم و استوار براى خويش مى ساخت و در دوره زندگيش ويران مى شد. آنان خانه هايى در دل كوهها تراشيدند و در رفاه و آسايش بودند، ولى سركشى كردند و در زمين تباهى به بار آوردند و بت پرستى پيشه ساختند. خداوند صالح (ع) را به پيامبرى براى ايشان مبعوث فرمود. آنان قومى عرب بودند و صالح از كسانى بود كه از نظر نسب از طبقه متوسط بود و در نتيجه فقط اندكى از مستضعفان به او گرويدند، صالح (ع) آنان را بيم داد و برحذر داشت. آنان معجزه اى از او خواستند، گفت: چه معجزه يى مى خواهيد؟ گفتند. روز عيد

[روزى مشخص. م. با
]

ما در جشن شركت كن تو خداى خويش را بخوان ما هم خداى خويش را مى خوانيم اگر دعاى تو برآورده شد ما از تو پيروى مى كنيم و اگر دعاى ما پذيرفته و برآورده شد تو از ما پيروى كن. فرمود: آرى و با ايشان بيرون آمد. آنان بتهاى خويش را فراخواندند و از آنان خواستند پاسخ دهند و نيازشان را برآورند و پاسخى داده نشد. سالارشان كه جندع بن عمرو بود به صخره اى كه به تنهايى كنار كوه قرار داشت اشاره كرد و نام آن صخره «كائبه» بود و به صالح گفت براى ما ناقه يى پشمالو و شكم بزرگ كه شبيه شتران بختى خراسان باشد از اين سنگ بيرون آور و اگر چنين كردى تو را تصديق مى كنيم و دعوتت را مى پذيريم.

صالح (ع) از آنان عهد و پيمانهاى استوار گرفت و گفت: اگر چنين كنم آيا ايمان مى آوريد و تصديق مى كنيد! گفتند آرى. صالح نخست نمازگزارد و سپس پروردگار خويش را فراخواند، آن سنگ چنان به ناله و اضطراب درآمد كه ناقه براى زاييدن كره خود چنان مى كند و ناگاه سنگ شكافته شد و ناقه اى شكم بزرگ و پشمالو و تنومند كه ده ماهه باردار بود از آن بيرون آمد و بزرگان ايشان نگاه مى كردند، سپس از آن ناقه كره اى كه به بزرگى مادر بود زاييده شد. جندع و گروهى از قوم او به صالح ايمان آوردند ولى گروهى از سران ايشان مانع ايمان آوردن پيروان شدند. آن ناقه باكره خود علفها را مى چريد و آب مى آشاميد و روز در ميان ظاهر مى شد روزى كه نوبت او بود سر خود را داخل چاه مى كرد و سر برنمى داشت تا همه آب چاه را مى آشاميد و سپس ميان پاى خود را مى گشود و آنان هر چه شير مى خواستند از او مى دوشيدند آنچنان كه همه ظرفهاى آنان آكنده از شير مى شد و مى آشاميدند و اندوخته مى كردند. چون هوا گرم و تابستان مى شد او پشت دره مى رفت درنتيجه چهارپايان آن قوم مى گريختند و به اين سوى دره مى آمدند و چون هوا سرد مى شد و زمستان فرامى رسيد آن ناقه به اين سوى دره مى آمد و دامهاى ايشان به سوى ديگر مى گريختند و اين كار بر ايشان دشوار آمد و دو زن به نامهاى عنيزه يا غنم و صدفه دختر مختار- كه داراى دامهاى بسيار بودند و به آنان زيان بسيار مى رسيد، كشتن و پى كردن ناقه را در نظر آن قوم آراستند و سرانجام آن را پى كردند. شخصى به نام قداراحمر ناقه را پى كرد و كشت و سپس گوشتش را تقسيم كردند و پختند.

كره ناقه به كوهى كه نامش قاره بود بالا رفت و سه بار نعره زد، صالح (ع) به آنان مى گفت بكوشيد كره ناقه را بدست آوريد شايد عذاب از شما برداشته شود، ولى آنان بر آن كار يارا نيافتند، پس از سه بار نعره زدن كره شتر، آن صخره دهان گشود و كره شتر در آن درآمد. صالح به ايشان گفت: فردا بامداد چهره هايتان زرد و پس فردا چهره هايتان سرخ و روز بعد از آن چهره هايتان سياه مى شود و سپس عذاب شما را فرومى گيرد.

[براى اطلاع بيشتر از داستان صالح (ع)- در كتابهاى مقدم بر شرح نهج البلاغه- به صفحات 78 تا 82 قصص قرآن مجيد (برگرفته از تفسير سورآبادى (ص 78 -82، تهران، 1347 ش و- در كتابهاى پس از آن- نهايه الارب نويرى، ترجمه اين بنده ج 8، ص 70 -84، تهران، 1364 ش مراجعه فرماييد، ضمنا خوانندگان گرامى توجه دارند كه داستان صالح (ع) و قوم ثمود و ناقه در بيست و يك سوره قرآن به اجمال و تفصيل آمده است و مى توان به تفاسير مراجعه كرد. م.
]

قوم چون آن نشانه ها را ديدند در صدد كشتن صالح برآمدند و خداوند او را از آنان نجات داد و او به سرزمين فلسطين رفت. چون روز چهارم فرارسيد و روز برآمد آنان صبر زرد به جاى حنوط بر خويش ماليدند و سفره هاى چرمى را چون كفن بر خود پيچيدند، ناگهان بانگى آسمانى و فرورفتن و زلزله يى بسيار سخت ايشان را فرارسيد كه دلهاى ايشان پاره شد و نابود گرديدند.

در حديث آمده است كه پيامبر (ص) در جنگ تبوك از ناحيه حجر عبور كرد و به ياران خود فرمود هيچيك از شما وارد اين شهر نشود و از آب آن مياشاميد و در سرزمين اين قوم عذاب شده وارد نشويد مگر آنكه فقط در حال گريستن از آن بگذريد كه مبادا نظير آنچه بر سر ايشان آمده است بر شما برسد.

[براى اطلاع بيشتر در اين مورد به بحث نسبتا مفصل واقدى در مغازى ترجمه اين بنده، ص 766 -767، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1366 ش مراجعه فرماييد. م.
]

محدثان روايت كرده اند كه پيامبر (ص) به على عليه السلام فرمود: آيا مى دانى بدبخت ترين پيشينيان كيست؟ گفت: آرى. آن كس كه ناقه ى صالح را پى كرد. پيامبر پرسيد: آيا مى دانى بدبخت ترين پسينيان كيست؟ گفت: خدا و رسولش داناترند. فرمود: آن كس كه بر اين سر تو ضربه زند و ريش تو را به خون بياميزد.

[براى اطلاع بيشتر از منابع اين حديث كه در اسدالغابه ابن اثير و تاريخ بغداد خطيب هم آمده است به فضائل الخمسه من الصحاح السته، سيد مرتضى فيروزآبادى ج 3، ص 64 -68 مراجعه فرماييد كه از منابع متعدد نقل كرده اند.
]

/ 314