حکمت 062 - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


حکمت 062

فقد الا حبه غربه.

[اين كلمه را ميدانى در مجمع الامثال، جلد دوم، صفحه ى 883 و زمخشرى در المستقصى، جلد دوم، صفحه ى 181 آورده اند. م.
]

«از دست شدن- نايافتن- دوستان غربت است.»

حکمت 063

فوت الحاجه اهون من طلبها الى غير اهلها.

«از دست دادن نياز آسان تر است از خواستن آن از نااهل»

[ابن شعبه حرانى كه پيش از سيد رضى بوده است، در تحف العقول، صفحه ى 359 اين سخن را با اندك تفاوتى از قول حضرت صادق عليه السلام آورده است، ولى آمدى در غرر آن را از اميرالمومنين نقل كرده است. م.
]

نظير اين معنى در مباحث گذشته بيان شد و بسيارى از سخنانى را كه در اين باره گفته شده است آورديم. گفته شده است: از سه كس حاجت مطلبيد، از بنده اى كه بگويد در اين مورد اختيار و فرمان با كس ديگرى غير از من است و از كسى كه تازه به ثروت رسيده است و از بازرگانى كه تمام همت او در اين است كه در هر بيست دينار يك حبه سود برد.

حکمت 064

لا تستح من اعطاء القليل، فان الحرمان اقل منه.

[فتال نيشابورى اين سخن را در روضه الواعظين، صفحه ى 384 همراه كلمات قصار ديگرى آورده است. م.
]

«از بخشيدن اندك آزرم مدار كه محروم كردن از آن اندك تر است.»

اين سخن تشويق بر بخشش وجود است و فراوان در مورد هديه و پوزش خواهى از اندكى آن به كار رفته است ما بحثى مفصل در ستايش جود و سخاوت در مباحث گذشته آورده ايم.

و گفته شده است: بر هر كس كه مى خواهى فضل و بخشش كن تا امير او شوى و به هر كس مى خواهى اظهار نياز كن تا اسير او شوى و از هر كس مى خواهى بى نيازى كن تا همانند او شوى.

از ارسطو پرسيده شد: آيا جود و بخششى وجود دارد كه از آن همگان بهره مند شوند؟ گفت: آرى، اينكه براى همگان نيت خير داشته باشى.

حکمت 065

العفاف زينه الفقر و الشكر زينه الغنى.

[ابن شعبه حرانى در تحف العقول، صفحه ى 90 ضمن وصيت حضرت امير به امام حسين عليهماالسلام و مفيد در ارشاد، جلد اول، صفحه ى 299 با افزونى «والصبر زينه البلوى»، «شكيبايى زيور گرفتارى است» آورده اند، نقل از مصادر نهج البلاغه و روشهاى تحقيق. م.
]

«پارسايى- پاكدامنى- زيور درويشى و سپاسگزارى زيور توانگرى است.»

حکمت 066

اذا لم يكن ما تريد، فلا تبل كيف كنت.

«چون آنچه مى خواهى نباشد بدان منگر كه چگونه بوده اى.»

شرح اين سخن بر گروهى از مردم دشوار گرديده است و گفته اند مشهور سخن حكيمان اين است كه چون آنچه خواهى نباشد، همان را خواه كه هست- زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز. و معنى گفتار اميرالمومنين كه فرموده است: «بدان منگر كه چگونه بوده اى» روشن نيست و آنان مقصود و مراد اميرالمومنين عليه السلام را درك نكرده اند.

مقصود آن حضرت اين است كه اگر آنچه مى خواهى نبود، اندوهگين مشو و اعتنايى مكن و از اينكه مرادت برآورده نشد و محروم گشتى، نوميد مشو. اين سخن نظير گفته ى ديگر على عليه السلام است كه فرموده است: «بر آنچه از نعمت دنيا كه از دست مى دهى، اندوه بسيار مخور» و نظير اين گفتار خداوند متعال است كه فرموده است: «براى آنچه از دست مى دهيد اندوه مخوريد

[بخشى از آيه ى 23 سوره حديد. »، در عين حال اميرالمومنين سخن خود را موكد ساخته و فرموده است به هر حال كه باشى اندوه مخور و اگر آنچه را كه آرزومند بودى از دست دادى به هر حال كه باشى، بر آن اندوه مخور، چه بيمار و چه زندانى و چه تنگدست و چه دوست از دست داده باشى و به هر حال بر روزگار اعتنا مكن و اگر تو را از آرزويت نوميد ساخت و با خواسته ى تو بر عكس رفتار كرد، اندوه بر دل مگير و اين حال سبك و كوچك شمردن روزگار را در همه ى احوال در نظر داشته باش و اين واضح است.
]

حکمت 067

لا يرى الجاهل الا مفرطا او مفرطا.

[در غرر الحكم با اندكى تفاوت و در النهايه ابن اثير همين گونه آمده است. م.
]

«نادان ديده نمى شود مگر آنكه در كارها افراط- زياده روى- مى كند يا تفريط- كوتاهى- مى كند.»

دادگرى و عدالت عبارت از اخلاق متعادل و پسنديده اى است كه حد ميان دو چيز نكوهيده است. چنان كه شجاعت محصور ميان بى باكى و ترس است و زيركى حد فاصل ميان كودنى و گربزى است و بخشش حد فاصل بخل و تبذير است و بردبارى حد فاصل بى تفاوتى و خشم است و به همين گونه ميان هر دو چيزى از اخلاق كه ضد يكديگرند حد متوسط و اخلاق ميانه اى است كه موسوم به اعتدال است و به همين سبب است كه جاهل ديده نمى شود مگر آنكه يا مرتكب افراط مى شود يا تفريط، مثلا غيرتمند اگر در غيرت افراط و زياده روى كند، از قانون صحيح پاى بيرون مى نهد و بدون هيچ موجبى فقط با پندار و گمان و وسواس غيرت نشان مى دهد يا چنان كاستى مى كند كه از احوال زنان خود نمى پرسد و اعتنا نمى كند كه چه مى كنند كه اين هر دو حال ناستوده است و آنچه ستوده خواهد بود اعتدال است.

از سخنان يكى از حكيمان است كه گفته است: هرگاه عقل صحيح باشد با ادب چنان التيام مى پذيرد كه التيام خوراك با بدن سالم و چون عقل بيمار باشد هر ادبى از آن گريزان است و از هر ادبى رويگردان، همچنان كه شخص با معده ى بيمار، هر خوراكى را بخورد برمى گرداند و بر فرض كه نادان بخواهد چيزى از ادب بياموزد، آن ادب در او به جهل تبديل مى شود، همانگونه كه هر خوراك پسنديده كه درون معده شخص بيمار مى شود، به بيمارى مبدل مى گردد.

حکمت 068

اذا تم العقل نقص الكلام.

[از جمله صد كلمه اى است كه جاحظ آن را جمع كرده است.
]

«چون عقل كمال پذيرد، سخن گفتن كاستى گيرد.»

در اين باره در گذشته سخن گفته شد و گفته اند: هرگاه مردى را ديديد كه سكوت و خاموشى او طولانى است و از مردم مى گريزد به او نزديك شويد كه حكمت القاء مى كند.

حکمت 069

الدهر يخلق الابدان و يجدد الامال و يقرب المنيه و يباعد الامنيه، من ظفر به نصب و من فاته تعب.

[آمدى در غرر الحكم، صفحه ى 42 اين سخن را به صورت ان الدنيا...» آورده است و سبط ابن جوزى در التذكره، صفحه ى 133 به همين صورت با تقديم و تاخير «نصب» و «تعب» نقل كرده است. م.
]

«روزگار تنها را فرسوده مى سازد و آرزوها را تازه مى كند، مرگ را نزديك و اميد را دور و دراز مى كند، هركس به آن دست يافت، اندوهگين شد و آن كس كه آن را از دست داد، به رنج افتاد.»

گفتارى مفصل درباره ى روزگار و دنيا در مباحث گذشته، گذشت و اينك مى گوييم. يكى از حكيمان گفته است: دنيا براى آنكه فريب دهد، شادى مى آورد و براى مكر و حيله گرى بهره اى مى رساند، چه بسيار خفته در سايه ى خود را كه از خواب پرانده است و چه بسيار كسان را كه به او اعتماد داشته اند، زبون ساخته است. دنيا با اين خوى و سرشت شناخته شده و با همين شرط قرين و مصاحب بوده است.

اسكندر به ارسطو نوشت: اندرزم بده. ارسطو براى او نوشت: هرگاه در كمال سلامتى، از رنج و گرفتارى يادآور و هرگاه در كمال امانى، احساس بيم و ترس كن و هرگاه به نهايت آرزوى خود رسيدى، مرگ را به ياد آور و هرگاه مى خواهى خواسته دل خود را برآورى، براى او بهره اى در بدى و بى ادبى قرار مده. شاعرى در اين باره چنين سروده و چه نيكو گفته است: «گويا تو اخبار گذشتگان را نشنيده اى و نديده اى كه روزگار با بازماندگان چه كرده است...»

حکمت 070

من نصب نفسه للناس اماما فعليه اين يبداء بتعلم نفسه قبل تعليم غيره، وليكن تاديبه بسيرته قبل تاديبه بلسانه و معلم نفسه و مودبها احق بالاجلال من معلم الناس و مودبهم.

[اين سخن را ابشيهى در المستطرف، جلد اول، صفحه ى 20 آورده است. م.
]

«هر كس خويشتن را پيشواى مردم سازد بر اوست كه پيش از تعليم ديگرى به تعليم خويش پردازد و بايد تعليم او با كردار خود مقدم بر تعليم زبانى باشد و آن كس كه خويش را تعليم مى دهد و نفس خود را ادب مى كند سزاوارتر به تعظيم است از آن كس كه مردم را ادب مى كند و تعليم مى دهد.»

فروع، تابع اصول است و اگر اصل چيزى كژ باشد، محال است فرع آن مستقيم باشد آن چنان كه در مثل گفته شده است «مگر ممكن است وقتى چوب كژ است، سايه آن راست باشد.» آن كس كه خود را براى مردم پيشوا مى سازد و خويشتن را تعليم نداده است همچون كسى است كه خود را براى آموزش زرگرى يا درودگرى پيشواى مردم قرار دهد و خود نتواند انگشترى و لوحى بسازد و اين نه تنها نوعى سفاهت بلكه تمام سفاهت است. آن گاه على عليه السلام فرموده است: و سزاوار است تعليم دادن مردم را پيش از آنكه با زبان خويش شروع كند با كردار و رفتار خود آغاز كند كه كردار از گفتار براى نشان دادن احوال آدمى رساتر است.

سپس فرموده است: كسى كه خود را تعليم مى دهد و ادب مى آموزد، براى تعظيم شايسته تر از كسى است كه معلم مردم و مودب ايشان باشد و اين حق است، زيرا آن كس كه محاسن اخلاق را به خود مى آموزد، بزرگ منزلت تر از كسى است كه عهده دار آموزش مردم مى شود و خود به چيزى از آن عمل نمى كند. اما آن كس كه خود آموخته است و به مردم هم مى آموزد، بدون ترديد برتر و گرامى تر از كسى است كه فقط به آموختن قناعت مى كند و به ديگران آموزش نمى دهد.

حکمت 071

نفس المرء خطاه الى اجله.

[براى اطلاع بيشتر از اين كه اين سخن از اميرالمومنين عليه السلام است به مصادر نهج البلاغه، جلد چهارم، صفحه ى 57 مراجعه فرماييد. م.
]

«نفس آدمى، گام او به سوى مرگ اوست.»

اين سخن را منسوب به عبدالله بن معتز ديدم در فصلى كه آغاز آن چنين است: «مردم گرفتاران بلا و ساكنان خاك اند، نفسهاى شخص زنده گامهاى او به سوى مرگ است و آرزويش او را از كردارش فريب مى دهد و دنيا دروغگوترين وعده دهنده ى اوست و هواى نفس نزديك ترين دشمن اوست و مرگ بر او نگران است و منتظر است كه فرمان را درباره ى او اجرا كند.» من- ابن ابى الحديد- نمى دانم آيا اين كلمه به راستى از ابن معتز است يا از اميرالمومنين عليه السلام گرفته است، ولى ظاهر موضوع اين است كه اين سخن از على عليه السلام است و به كلمات آن حضرت شبيه تر است، وانگهى سيد رضى آن را از قول آن حضرت روايت كرده است و خبرى را كه شخص عادل نقل كرده است بايد به آن عمل كرد.

/ 314