حکمت 343 - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


حکمت 343

عند تناهى الشده تكون الفرجه و عند تضايق حلق البلاء يكون الرخاء.

[قاضى تنوخى در الفرج بعد الشده، جلد اول، صفحه ى 43 با افزونى جمله و «مع العسر يكون العسر» آورده است. م.
]

«نزديك به نهايت رسيدن سختى، گشايش خواهد بود و هنگام سخت به هم آمدن حلقه هاى بلا، آسايش خواهد بود.»

حکمت 344

و قال عليه السلام لبعض اصحابه:

لا تجعلن اكثر شغلك باهلك و ولدك، فان يكن اهلك و ولدك اولياء الله فان الله لا يضيع اولياءه و ان يكونوا اعداء الله فما همك و شغلك باعداء الله.

[زمخشرى در ربيع الابرار، برگ 311 و آمدى در غررالحكم، صفحه ى 340 آورده اند. م.
]

و آن حضرت به يكى از ياران خود فرمود: «بيشترين گرفتارى و دربند بودن خود را براى زن و فرزندت قرار مده كه اگر زن و فرزندت از دوستان خدا باشند، خداوند دوستانش را ضايع نمى فرمايد و اگر دشمنان خدايند، غم و همت تو براى دشمنان خدا چيست؟»

در اين باره بيش از اين سخن گفته شد و اين سخن فرمان به تفويض كار به خدا و توكل بر او در مورد بازماندگان آدمى است و خداوند به مصلحت داناتر و به آدمى از پدر و مادرش مهربان تر است و اگر فرزند، دوستى از دوستان خدا باشد، خداوند متعال او را ضايع نمى گذارد كه خود فرموده است: «و من يتوكل على الله فهو حسبه»، «هر كس به خدا توكل كند خداوندش بسنده است.»

[آيه ى 3 سوره ى طلاق.
]

و هر كس دوست خدا باشد، بى چون و چرا متوكل بر اوست و اگر زن و فرزند از دشمنان خدا باشند، اهتمام به كار و توجه به امور ايشان جايز نيست بلكه واجب است از دشمنان خدا منقطع شوند و دوست داشتن آنان حرام است. به هر حال براى آدمى سزاوار نيست كه براى پس از مرگ خود نگران و متوجه زن و فرزندش باشد.

و بدان كه اين سخن گفتار عارفان صديق است نه گفتار اين طبقاتى كه ما مى شناسيم، كه اين طبقات گامهايشان از رسيدن به چنين مقامى فرومانده است.

حکمت 345

اكبر العيب ان تعيب ما فيك مثله.

[آمدى در غررالحكم، صفحه ى 68 با اندك تفاوت آورده است. م.
]

«بزرگترين عيب آن بود كه چيزى را كه مانندش در خود تو هست- براى ديگران- عيب بشمارى.»

شاعرى در اين باره چنين سروده است:

هرگاه كارى را زشت بشمرى و خود مرتكب آن شوى، تو و آن كس كه بر او عيب مى گيرى، يكسان هستى.

حکمت 346

و هنا بحضرته رجل رجلا آخر بغلام ولد له فقال له: ليهنئك الفارس! فقال عليه السلام:

لاتقل ذلك، ولكن قل: شكرت الواهب و بورك لك فى الموهوب و بلغ اشده و رزقت بره.

[ابن شعبه حرانى در تحف العقول، صفحه ى 169 اين سخن را از قول جابر از حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام نقل كرده است. م.
]

در حضور آن حضرت مردى به مرد ديگرى كه برايش پسرى متولد شده بود، چنين شادباش گفت: اين گزيده سوار بر تو مبارك باد. فرمود:

«چنين مگو، بگو بخشنده را سپاس دار و بخشيده شده براى تو فرخنده باد، به كمال رسد و نيكى او روزى تو باد.»

اين سخن «گزيده سوار بر تو مبارك باد» از شعارهاى دوره ى جاهلى است كه مانند ديگر تحيتهاى دوره ى جاهلى از آن نهى شده است، چنانكه به جاى «سلام عليكم» «ابيت اللعن» مى گفته اند.

حکمت 347

بنى رجل من عماله بناء فخما، فقال عليه السلام: اطلعت الورق رئوسها، ان البناء يصف لك الغنى.

مردى از كارگزاران آن حضرت ساختمانى بزرگ ساخت، فرمود:

«درمهاى سيمين سر برآورده، خود را مى نماياند. همانا كه اين ساختمان براى تو توانگرى را وصف مى كند.»

اين سخن از عمر هم روايت شده است و ابن قتيبه در كتاب عيون الاخبار اين موضوع را آورده است.

و هم از عمر روايت شده كه گفته است: مرا بر هر خائنى دو امين گماشته است كه آب و گل است.

يحيى بن خالد به پسر خويش جعفر هنگامى كه نقشه ى كاخ خود را در بغداد مى كشيد، گفت: اين كاخ همچون پيراهن توست. اگر مى خواهى آن را فراخ قرار بده و اگر مى خواهى تنگ.

حکمت 348

و قيل له عليه السلام: لو سد على رجل باب بيت و ترك فيه، من اين كان ياتيه رزقه؟ فقال عليه السلام:

من حيث ياتيه اجله.

[زمخشرى در باب الياس و القناعه ربيع الابرار اين سخن را آورده است. استاد سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه و اسانيده، جلد چهارم، پاورقى صفحه ى 265 نوشته اند روزى را با اجل مقايسه فرموده است كه در مبدا مشترك اند و نشان دهنده ى قدرت خداوند متعال است. در قرآن كريم ضمن بيان احوال حضرت مريم آمده است: «هرگاه زكريا به محراب عبادت مريم وارد مى شد پيش او روزى مى يافت، پرسيد: اى مريم اين از كجا براى تو فراهم مى شود؟ فرمود: از جانب خداوند كه خداى هر كه را خواهد بدون حساب روزى ارزانى مى فرمايد.» و در روايات آمده است كه زكريا در نمازخانه را بر روى مريم مى بست و كسى جز خودش پيش او نمى رفت. م.
]

به آن حضرت گفته شد اگر در خانه مردى را ببندند و او را در آن خانه رها كنند. روزيش از كجا مى رسد؟ فرمود:

«از همانجا كه اجل او مى رسد.»

حکمت 349

و عزى قوما عن ميت مات لهم فقال عليه السلام:

ان هذا لامر ليس لكم بداء و لا اليكم انتهى و قد كان صاحبكم هذا يسافر؟ فقالوا: نعم، قال: فعدوه فى بعض سفراته، فان قدم عليكم و الا قدمتم عليه.

[آمدى در غررالحكم، صفحه ى 77 با اندك تفاوتى آورده است. م.
]

گروهى را درباره ى مرده اى كه از ايشان مرده بود تسليت داد و چنين فرمود:

«همانا كه اين كار نه براى شما آغاز شده است و نه به شما پايان خواهد يافت، آيا اين دوست شما مسافرت مى كرد؟ گفتند: آرى. فرمود: اينك او را در يكى از سفرهايش تصور كنيد، اگر او پيش شما باز آمد چه خوب وگرنه شما پيش او خواهيد رفت.»

ابراهيم بن مهدى در مرثيه اى كه براى پسرش سروده است به همين موضوع اشاره كرده و گفته است: «گرچه تو بر من پيشى گرفته اى ولى من به خوبى مى دانم كه اگر چه از تو واپس ماندم ولى به پيوستن به تو نزديكم.»

حکمت 350

ايها الناس ليركم الله من النعمه وجلين. كما يراكم من النقمه فرقين. انه من وسع عليه فى ذات يده، فلم ير ذلك استدراجا، فقد امن مخوفا و من ضيق عليه فى ذات يده، فلم ير ذلك اختبارا، فقد ضيع مامولا.

[ابن شعبه حرانى در تحف العقول، صفحه ى 146 اين سخن را با افزونيهايى در آغاز آن آورده است. م.
]

«اى مردم بايد كه خداوند شما را از نعمت ترسان بيند، همانگونه كه از كيفر هراسان مى بيندتان، آن را كه گشايشى در دست و مال فراهم مى شود و آن را مايه ى غافلگيرى نمى داند، از كارى بيمناك، خود را ايمن پنداشته است و آن را كه تنگدستى پيش مى آيد و آن را مايه ى آزمون نمى بيند، پاداشى را كه اميد مى رود، ضايع ساخته است.»

در اين باره پيش از اين سخن گفته شد و بر آدمى واجب است كه چون مشمول نعمت است، ترسان باشد و در تنگدستى و درويشى، شكيبا و سپاسگزار.

حکمت 351

يا اسرى الرغبه، اقصروا، فان المعرج على الدنيا لا يروعه منها الا صريف انياب الحدثان. ايها الناس، تولوا عن انفسكم تاديبها و اعدلوا بها عن ضراوه عاداتها.

[ابن اثير در النهايه فى غريب الحديث، جلد سوم، صفحه ى 35 و آمدى در غررالحكم، صفحه ى 359 آورده اند. م.
]

«اى اسيران آرزو، بازايستيد و اندك كنيد، كه گراينده به دنيا را چيزى جز آواى دندان ساييدن حوادث به خود نمى آورد. اى مردم، خويشتن ادب كردن نفس خود را برعهده گيريد و آن را از آزمند شدن بر عادتها بازداريد.»

ابن ابى الحديد ضمن شرح مختصرى كه داده است مى گويد: پلنگ به هنگام جهيدن بر شكار و گرگ به گاه حمله دندانهاى خود را بر هم مى سايند و در مورد هر خطر و حادثه چنين گفته مى شود كه دندان بر هم مى فشرد و به هنگام بيم و شدت خشم و كينه و انتقام صداى سايش دندانها به يكديگر شنيده مى شود.

حکمت 352

لا تظنن بكلمه خرجت من احد سوءا و انت تجد لها فى الخير محتملا.

[اين سخن را ضمن سخنان ديگرى از اميرالمومنين عليه السلام پيش از سيدرضى، شيخ صدوق در امالى، صفحه ى 182 و ابن شعبه در تحف العقول، صفحه ى 220 و مفيد در اختصاص، صفحه ى 226 آورده اند. م.
]

«هرگز تا جايى كه براى خير محملى مى يابى به سخنى كه از دهان كسى بيرون مى آيد، بدگمان مشو.»

اين سخن را بسيارى از مردم از گفته هاى عمر بن خطاب مى دانند و برخى هم آن را از اميرالمومنين عليه السلام مى دانند.

ثمامه

[مقصود ثمامه بن اشرس از بزرگان معتزله و ادبا و پيوسته به هارون و مامون است. به زركلى، الاعلام، جلد دوم، صفحه ى 86 مراجعه فرماييد. م. ضمن نقل كردن سيادت و سرورى يحيى بن خالد و پسرش جعفر برمكى چنين مى گفته است كه هارون، على بن عيسى بن ماهان ]

[از فرماندهان بزرگ نظامى دوره ى هارون كه فرماندهى سپاه امين را در جنگ با مامون عهده دار بود و به سال 195 در روى در جنگ با طاهر كشته شد. به زركلى، الاعلام، جلد پنجم، صفحه ى 133 مراجعه فرماييد. م. را فروگرفت و پرداخت صدهزار دينار را بر او مقرر داشت. على بن عيسى پنجاه هزار دينار پرداخت و تقاضا كرد بقيه را بر او ببخشند، ولى هارون سوگند خورد كه اگر پنجاه هزار دينار ديگر را همان روز نپردازد، او را خواهد كشت. على بن عيسى از دشمنان آشكار و سرسخت برمكيان بود و چون دانست كه اگر آن مال را نپردازد كشته خواهد شد، تقاضا كرد به او اجازه داده شود پيش مردم رود و از ايشان يارى بخواهد. چنان اجازه اى به او داده شد. على بن عيسى در حالى كه وكيل هارون و ياران او همراهش بودند، بر در خانه ى يحيى و جعفر آمد. آن دو بر او مهربانى كردند و از اموال ويژه ى خودشان پنجاه هزار دينار در همان روز به نام على بن عيسى به ديوان هارون تسليم كردند و او را رها ساختند. يكى از به ظاهر خيرانديشان برمكيان به يحيى و جعفر گزارش داد كه على بن عيسى غروب همان روز به اين بيت تمثل مى جسته است: «شما نه براى اينكه من زنده بمانم، رهايم ساختيد بلكه از تيزى و برندگى پيكانها ترسيديد.»
]

يحيى به آن شخص گفت: اى فلان! آن كس كه ترسيده است چيزهايى به زبانش مى آيد كه به دل او خطور نكرده است.

جعفر گفت: وانگهى از كجا براى ما ثابت شود كه او در اين شعر ما را منظور داشته و در مورد ما تمثيل زده است، شايد چيز ديگرى را اراده كرده باشد.

ثمامه مى گفته است: در زمين سرور و سالار كسى است كه سخن دشمن خود را درباره ى خويشتن به چيز ديگر تاويل و به بهترين وجهى آن را حمل و تعبير كند.

شاعر چنين سروده است:

هرگاه از دوستى براى تو لغزشى پيش آمد، تو خود براى لغزش او در جستجوى عذرى باش.

/ 314