حکمت 333 - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


حکمت 333

العفاف زينه الفقر و الشكر زينه الغنى.

[اين دو جمله از خطبه معروف به وسيله است كه ابن شعبه حرانى آن را در تحف العقول، صفحه ى 75 آورده است و در وصيت اميرالمومنين به امام حسين عليهماالسلام هم آمده است. م.
]

«پاكدامنى زيور درويشى و سپاسگزارى آرايش توانگرى است.»

حکمت 334

يوم العدل على الظالم، اشد من يوم الجور على المظلوم.

[جنابذى اين حكمت را از قول حضرت جواد عليه السلام نقل كرده است. رشيدالدين وطواط در الغرر و العرر، صفحه ى 40 با اندك تفاوتى آورده است و نظير همين كلمه به شماره ى 238 آمده است. م.
]

«روز دادگرى بر ستمگر دشوارتر است از روز ستم بر مظلوم.»

دو چيز دردانگيز كه يكى شتابان سپرى شود و ديگرى جاودانه بماند، بديهى است كه روز جاودانه بر ستمگر دشوارتر از روز ستم بر ستمديده است.

حکمت 335

الا قاويل محفوظه،

[مقتبس از آيه ى 18 سوره ى ق است. و السرائر مبلوه ]

[مقتبس از آيه ى 9 سوره ى طارق است. «كل نفس بما كسبت رهينه» ]

[آيه ى 38 سوره ى مدثر. والناس منقوصون مدخولون الا من عصم الله، سائلهم متعنت، مجيبهم متكلف، يكاد افضلهم رايا يرده عن فضل رايه الرضا و السخط و يكاد اصلبهم عودا تنكوه اللحظه و تستحيله الكلمه الواحده. ]

[آمدى در غررالحكم، صفحه ى 57 اين سخن را با اندك تفاوتى آورده است. م.
]

«گفتارها محفوظ است و نهفته ها آشكار «و هر نفسى در گرو چيزى است كه كسب كرده است». و مردم ناقص عقل و بيمارند جز آن كس كه خدايش نگهدار است، سوال كننده ى ايشان مردم آزار و پاسخ دهنده ى آنان متكلف است، هر يك از ايشان را كه انديشه ى بهترى دارد، ممكن است خشنودى يا خشم او را از آن انديشه ى بهتر بازدارد و ممكن است استوارترين ايشان به نگاهى درمانده و به سخنى دگرگون شود.»

حکمت 336

قال:

معاشر الناس، اتقوا الله، فكم من مومل مالا يبلغه و بان ما لا يسكنه و جامع ما سوف يتركه و لعله من باطل جمعه و من حق منعه، اصابه حراما و احتمل به آثاما، فباء بوزره و قدم على ربه، آسفا لاهفا، قد «خسرالدنيا و الاخره ذلك هو الخسران المبين

[بخشى از آيه ى 11 سوره ى حج. ]

[با افزونيهايى سبط ابن جوزى در تذكره الخواص، صفحه ى 135 آورده است، در شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحرانى و ترجمه ى فارسى قرن پنجم و ششم اين سخن دنباله سخن قبلى است. م.
]

«فرمود: اى گروه مردمان! از خداى بترسيد، چه بسا آرزومند كه به آرزوى خويش نرسد و چه بسا سازنده اى كه در ساختمان خود سكونت نكند و بسا گرد آورنده كه به زودى آن را رها كند، شايد كه از راه باطل گرد آورده باشد و آن را از حق بازداشته باشد، از حرام به دست آورده و گناهانى بر او بار شده است و با گرانى گناه بازگرديد و با اندوه و دريغ نزد خداى خويش رسيد، بدون ترديد «زيان كار اين جهان و آن جهان و اين است زيان آشكار.»

حکمت 337

من العصمه تعذر المعاصى.

[آمدى در غررالحكم، صفحه ى 101 اين سخن را به صورت «ان من النعمه تعذر المعاصى» آورده است و سپس در صفحه ى 224 ضمن كلماتى كه با ميم شروع مى شود به همين صورت كه سيدرضى نقل كرده، آورده است. م.
]

«نتوانستن و دشوار بودن انجام دادن معصيت از اسباب عصمت است.»

ابن ابى الحديد گويد: اين سخن به صورتهاى مختلف نقل شده است و به صورت مرفوع هم روايت شده است و منظور از كلمه ى عصمت در اين جا عصمت اصطلاحى متكلمان نيست، زيرا يكى از شرايط عصمت نزد متكلمان قدرت است و حقيقت آن به لطفى بازمى گردد كه شخص قادر به معصيت، از گناه بازمى ماند و مراد اين است كه ناتوان در دفع عقوبت همچون توانايى است كه آن را انجام ندهد.

حکمت 338

ماء وجهك جامد يقطره السوال، فانظر عند من تقطره.

[اين سخن را زمخشرى در ربيع الابرار، جلد اول، برگ 206 نسخه ى كاشف الغطاء آورده است. م.
]

«آبروى تو فسرده و نريخته است، خواهش كردن آن را فرومى چكاند، بنگر پيش چه كسى آن را فرومى چكانى.»

اين سخن چه نيكوست شاعرى آن را گرفته و چنين سروده است:

آبروى مرا به صفحه ى چهره ام برگرداندى، همانگونه كه صيقل آب و جلوه شمشير بران را به آن برمى گرداند، اهميت نمى دهم و بهترين سخن راست تر آن است و مى گويم، براى من آبرويم را حفظ كردى چنان است كه خونم را حفظ كرده اى. مصعب بن زبير گفته است: من از مردى كه اميد و رغبت خود را به سوى من روانه داشته است و شب را به اميد رسيدن صبح و ريختن آبرويش پيش من، در بستر با ناآرامى و از اين پهلو به آن پهلو شدن گذرانده است آزرم مى كنم كه نااميدش برگردانم.

حکمت 339

الثناء باكثر من الاستحقاق ملق و التقصير عن الاستحقاق على او حسد.

[راغب اصفهانى در محاضرات الادباء، جلد اول، صفحه ى 175 اين سخن را با اندك تفاوت آورده است. م.
]

«ستودن افزونتر از آنچه سزاوارست، چاپلوسى است و كمتر از آنچه سزاوارست، درماندگى يا حسد است.»

از ديرباز خوش نمى داشته اند كه شاعر در شعر خويش نسبت به ممدوح ستايش فزون از اندازه بياورد و مى گفته اند، بهترين ستايشها آن است كه شاعر در آن ميانه رو باشد و اين راه درست است. هر چند گروهى گفته اند بهترين شعر در ستايش، شعرى است كه در آن مبالغه و بزرگداشت بيشتر در اوصاف ممدوح گفته شده باشد.

شايد مقصود آن حضرت را بتوان بر اين موضوع حمل كرد كه ستايش در حضور و روياروى را در نظر داشته است كه اگر فزون از اندازه باشد، چاپلوسى است، ولى كسى كه پشت سر ستايش مى كند چه در حد معمول و چه فزون از آن به تملق توصيف نمى شود.

حکمت 340

اشد الذنوب ما استهان بها صاحبها.

[اين سخن با اندك تفاوت بر شماره ى 482 هم خواهد آمد و اين سخن را زمخشرى در باب خطايا و ذنوب در ربيع الابرار با تفاوتى اندك آورده است. و ابن قاسم هم در روض الاخبار، صفحه ى 36 به صورت «جحود الذنب ذنبان» نقل كرده است. م.
]

«سخت ترين گناهان آن بود كه گنهكار آن را خوار بشمرد.»

اين موضوع و سبب آن را در گذشته بيان كرديم كه در اين صورت گنهكار مرتكب دو گناه شده است، يكى خود گناه و ديگر بى ارزش شمردن چيزى كه نبايد بى ارزش شمرده شود، يعنى با بى ارزش شمردن گناه نسبت به جلال شان بارى تعالى اهانت كرده است و گناه كوچك هم در واقع بزرگ است.

و حال آنكه كسى كه گناه مى كند و آن را بزرگ مى شمرد، گرفتاريش از اين يكى سبكتر است و ممكن است پشيمان شود.

حکمت 341

من نظر فى عيب نفسه اشتغل عن عيب غيره و من رضى برزق الله لم يحزن على ما فاته و من سل سيف البغى قتل به و من كابد الامور عطب و من اقتحم اللجج غرق و من دخل مداخل السوء اتهم.

و من كثر كلامه كثر خطوه و من كثر خطوه قل حياوه و من قل حياوه قل ورعه و من قل ورعه مات قلبه و من مات قلبه دخل النار.

و من نظر فى عيوب غيره فانكرها ثم رضيها لنفسه فذلك الاحمق بعينه. و القناعه مال لا ينفد.

و من اكثر من ذكرالموت رضى من الدنيا باليسير.

و من علم ان كلامه من عمله قل كلامه الا فى ما يعنيه.

[سيدرضى (ره) اين سخنان را از وصيت اميرالمومنين به امام حسين عليهماالسلام گرفته است كه آن را ابن شعبه حرانى در تحف العقول، صفحه ى 64 آورده است. م.
]

«آن كس به عيب خويشتن نگريست از عيب غير خود سرگرم- كار خود- شد و آن كس كه به روزى خدا خرسند شد بر آنچه كه از دستش بشد، اندوهگين نگردد و آن كس كه شمشير ستم كشيد، با آن كشته شد و هر كس در كارها خويشتن را به رنج افكند، خود را هلاك ساخت و آن كس در موج دريا درآيد، غرق شد و هر كس به جايگاههاى بدى درآمد، متهم شد.

و هر كس گفتارش فزون شد، خطاهايش فزون گرديد و آن كس كه خطاهايش فزون شد، آزرمش كاسته شد و آن كس كه آزرمش كاسته شد، پارسايى او كاستى پذيرفت و آن كس كه پارسايى او كاستى يافت، دلش مرد و آن كس كه دلش مرد، به آتش دوزخ درافتاد.

و آن كس كه به عيبهاى مردم نگريست و آن را زشت شمرد و سپس همان عيبها را براى خود بپسنديد، او به ذات خود احمق است. قناعت مالى است كه به پايان نرسد.

و آن كس كه ياد مرگ را بسيار كند، از دنيا به اندك راضى شود.

و آن كس كه دانست گفتارش از كردارش شمرده مى شود، سخنش جز در آنچه كه به كارش آيد، اندك شود.»

حکمت 342

للظالم من الرجال ثلاث علامات:

يظلم من فوقه بالمعصيه و من دونه بالغلبه و يظاهر القوم الظلمه.

[سيدرضى اين كلمه را هم از گفتار مفصل ترى از اميرالمومنين كه آن را ابوالفتح كراجكى در معدن الجواهر و رياضه الخواطر، صفحه 233 آورده است برگزيده است.
]

«مردم ستمگر را سه نشانه است، بر آنكه برتر از اوست به نافرمانى ستم مى كند و بر آنكه فروتر از اوست به چيرگى ستم مى كند و ستمگران را يارى و پشتيبانى دهد.»

/ 314