خطبه 224-در باب زيانهاى زبان - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


خطبه 224-در باب زيانهاى زبان

از سخنان آن حضرت (ع)

اين خطبه با عبارت «الا و ان اللسان بضعه من الانسان»، همانا كه زبان پاره يى از گوشت آدمى است»

[اين خطبه را كلينى (ره)، در روضه كافى، ص 396 و آمدى در دو جا از غررالحكم آورده اند، زمخشرى هم آن را در ربيع الابرار، اوايل جزء اول نقل كرده است و ظاهرا اين خطبه بخشى از خطبه مفصلى است. به مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 179، مراجعه فرماييد. م. شروع مى شود. (ابن ابى الحديد پس از توضيح پاره يى از لغات و روشن ساختن مرجع ضميرها، نخست نكته يى را تذكر مى دهد كه اين خطبه را با همين الفاظ ابومسلم خراسانى مورد استفاده قرار داده و در يكى از خطبه هاى مشهور خود آورده و سپس بحثى در مورد مشاهيرى كه به هنگام سخنرانى از ايراد سخن ناتوان شده و بازمانده اند آورده است كه برخى از آنها داراى لطافت خاصى است و به ترجمه آنها بسنده مى شود).
]

بدان كه اميرالمومنين عليه السلام اين سخن را در واقعه يى گفته كه لازمه آن ايراد اين سخن بوده است و چنين بوده كه به خواهر زاده خود جعده بن هبيره مخزومى فرمان داده است براى مردم سخنرانى كند. جعده همين كه به منبر رفته از سخن گفتن بازمانده و نتوانسته است چيزى بگويد. در اين حال اميرالمومنين عليه السلام خود برخاسته و بر فراز منبر برآمده و خطبه يى مفصل ايراد فرموده است كه سيد رضى كه خدايش رحمت كناد، از آن خطبه فقط همين كلمات را آورده است. شيخ ما ابوعثمان جاحظ در كتاب البيان و التبيين روايت مى كند

[البيان و التبيين، ج 2، ص 250. كه عثمان به منبر رفت، زبانش بند آمد و همين قدر گفت «همانا ابوبكر و عمر براى چنين مواردى قبلا سخنانى آماده مى كردند و شما به امام دادگر نيازمندتريد تا امام سخنور و به زودى خطبه هاى مناسب براى شما ايراد خواهد شد.» و از منبر فرود آمد.
]

جاحظ مى گويد: ابوالحسن مدائنى روايت مى كند كه يكى از پسران عدى بن ارطاه

[عدى بن ارطاره (در گذشته 102 ه. ق) از اميران مروانيان است كه از سوى عمر بن عبدالعزيز به حكومت بصره گماشته شد. به الاعلام زركلى، ج 5، ص 8، مراجعه فرماييد. م. به منبر رفت و همين كه مردم را ديد زبانش بند آمد و گفت: سپاس خداوندى را كه به اين جماعت خوراك و آشاميدنى ارزانى مى دارد.
]

روح بن حاتم

[روح بن حاتم (درگذشته 174 ه. ق) اميرى از خاندان مهلبى مورد توجه عباسيان است. به وفيات الاعيان ابن خلكان ج 2، ص 64، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد مراجعه شود. م. به منبر رفت، همين كه مردم را ديد كه چشم بر او دوخته و گوش به او سپرده اند، گفت: سرهايتان را فروافكنيد و چشمهايتان را ببنديد كه نخستين سوارى دشوار است و چون خداوند عزوجل گشايش قفلى را آسان فرمايد آسان مى شود.
]

مصعب بن حيان برادر مقاتل بن حيان خطبه عقدى مى خواند، زبانش بند آمد. و گفت «به مردگان خود لا اله الا الله تلقين كنيد» مادر دختر گفت: خدا مرگت بدهد!

مگر ترا براى اين كار دعوت كرده بوديم؟

مروان بن حكم مى خواست خطبه بخواند زبانش بند آمد و گفت «بار خدايا ما تو را مى ستاييم و از تو يارى مى جوييم و به تو شرك نمى ورزيم».

عبدالله بن عامربن كريز كه سخنور و امير بصره بود بر روى منبر زبانش بند آمد و اين كار بر او سخت گران آمد. زياد بن ابيه كه قائم مقام او بود گفت: اى امير بيتابى مكن كه اگر همه اينان را كه مى بينى بر اين منبر برپا دارى بيشتر از تو گرفتار بند آمدن زبانشان خواهند شد. چون جمعه فرارسيد عبدالله بن عامر دير آمد و زياد به مردم گفت: امروز امير گرفتار تب است. او به مردى از سران معروف قبايل گفت: برخيز و به منبر برو. او چون به منبر رفت زبانش بند آمد و فقط گفت: سپاس خداوندى را كه اينان را روزى مى دهد و ساكت ماند. او را از منبر پايين آوردند و يكى ديگر از سران مردم را به منبر فرستادند. او همين كه بر منبر ايستاد و روى به مردم كرد چشم وى بر سر طاس مردى افتاد و گفت: اى مردم، اين مرد طاس مرا از صحبت بازمى دارد. خدايا اين مرد را لعنت فرماى! او را نيز از منبر پايين آوردند. سپس به وازع بيشكرى گفتند: برخيز بر منبر برو و سخن بگو. او همين كه به منبر رفت و مردم را ديد، گفت: اى مردم، من امروز خوش نداشتم به نماز جمعه آيم، همسرم مرا بر اين كار واداشت و اينك شما را گواه مى گيرم كه او سه طلاقه است. او را هم از منبر پايين آوردند. زياد بن عبدالله بن عامر گفت: چگونه ديدى؟ اينك برخيز و براى مردم خطبه ايراد كن.

[اين مورد و موارد ديگر همگى از البيان و التبيين جاحظ نقل شده است. م.
]

/ 314