خطبه 032-روزگار و مردمان - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 032-روزگار و مردمان

اين خطبه با عبارت «ايها الناس انا قد اصبحنا فى دهر عنود» (اى مردم! ما در روزگارى سركش واقع شده ايم) شروع مى شود.

(در اين خطبه هر چند هيچگونه بحث تاريخى ايراد نشده است، ولى تذكر اين نكته لازم است كه برخى بدون دقت آن را به معاويه نسبت داده اند،) سيد رضى (رض) (در اين باره چنين) گفته است:

«گاه گاهى كسانى كه علم نداشته اند اين خطبه را به معاويه نسبت داده اند و حال آنكه اين خطبه از كلام اميرالمومنين على عليه السلام است و در آن شك و ترديدى نيست و زربا خاك و آب گواراى شيرين با آب شور كجا قابل مقايسه است! راهنماى خردمند (در ادب) و ناقد بصير عمرو بن بحر جاحظ اين خطبه را در كتاب البيان و التبيين به نقد آورده است

[ص 59 ج 2 البيان و التبيين، به تصحيح عبدالسلام محمد هارون، چاپ سوم، مصر، 1387 ق. م. و نام كسى را كه آن را به معاويه نسبت داده ذكر كرده است و سپس خود به شرح آن پرداخته و گفته است: اين خطبه به كلام على (ع) شبيه تر و به روش او در چگونگى تقسيم مردم و اخبار از حالات آنان و مغلوب شدن و خوارى و بيم و تقيه مناسب تر است. جاحظ سپس افزوده است كه ما در كدام وقت و چه حالتى از حالات معاويه ديده ايم كه در سخنان خود مسلك پارسايان و روش پرستندگان را داشته باشد كه در اين مورد!»
]

(وانگهى، كسى كه اين خطبه را به معاويه نسبت داده است شيب بن صفوان است كه راوى بسيار ضعيفى است و ابوحاتم رازى مى گويد: هيچ گفته ى او حجت نيست و ذهبى هم در ميزان الاعتدال (ج 2 ص 276) او را ضعيف شمرده است.

و جاى تعجب است كه چگونه احمد زكى صفوت در ص 175 ج 2 جمهره- خطب العرب اين خطبه را از معاويه مى داند.

[براى اطلاع بيشتر مراجعه فرماييد به سيد عبدالزهراء حسينى، مصادر نهج البلاغه و اسانيده ج 1 ص 418. م. ابن ابى الحديد ضمن شرح اين خطبه دو مبحث اخلاقى بسيار پسنديده در نكوهش ريا و شهرت و پسنديدگى خمول و عزلت آورده كه بسيار خوب از عهده بر آمده است.)
]

خطبه 033-در راه جنگ اهل بصره

خطبه يى كه على عليه السلام هنگام حركت خود براى جنگ با مردم بصره ايراد فرموده است

(در اين خطبه كه با عبارت «قال عبدالله بن عباس: دخلت على اميرالمومنين عليه السلام بذى قار و هو يخصف نعله» (ابن عباس مى گويد: در ذوقار به حضور اميرالمومنين عليه السلام رسيدم و كفش خود را مرمت مى فرمود)، شروع مى شود پس از توضيحات لغوى و بلاغى چنين آمده است):

از اخبار ذوقار

ابومخنف از كلبى، از ابوصالح، از زيد بن على، از ابن عباس نقل مى كند كه مى گفته است: چون با على عليه السلام در ذوقار فرود آمديم، گفتم: اى اميرالمومنين، به گمان من گروه بسيار اندكى از مردم كوفه به حضورت خواهند آمد. فرمود: به خدا سوگند شش هزار و پانصد و شصت مرد از ايشان بدون هيچ بيش و كمى پيش من خواهند آمد.

[در ص 178 ترجمه ى كتاب الجمل شيخ مفيد، به قلم اين بنده شمار آنان ششهزار و ششصد و در ترجمه ى تاريخ طبرى مرحوم پاينده، دوازده هزار و يك تن آمده است. م. ابن عباس مى گويد: به خدا سوگند از اين سخن به شك و ترديد سختى افتادم و با خود گفتم: به خدا سوگند هنگامى كه بيايند آنان را خواهم شمرد.
]

ابومخنف مى گويد: ابن اسحاق از قول عمويش، عبدالرحمان بن يسار، نقل مى كند كه مى گفته است: شش هزار و پانصد و شصت مرد كوفى از راه زمين و آب (رودخانه فرات) به يارى على (ع) آمدند. گويد: على (ع) پانزده روز در ذوقار درنگ فرمود تا شيهه ى اسبان و آواى استران را در اطراف خود شنيد. گويد: و چون يك منزل با آنان پيمود، ابن عباس اظهار داشت: به خدا سوگند اينها را مى شمرم، اگر چنان بودند كه على فرموده است چه بهتر وگرنه شمار ايشان را از ديگران تكميل مى كنم، زيرا مردم سخن على (ع) را در اين باره شنيده اند. ابن عباس مى گويد: آنان را سان ديدم و شمردم، به خدا سوگند همان شمار بودند، نه يكى بيشتر و نه يكى كمتر و گفتم: الله اكبر! خدا و رسولش راست فرمودند! و سپس حركت كرديم.

ابومخنف مى گويد: و چون به حذيفه بن اليمان خبر رسيد كه على (ع) به ذوقار رسيده و از مردم خواسته است به يارى او بشتابند، ياران خويش را فراخواند و آنان را موعظه كرد و خدا را فرايادشان آورد و آنان را به زهد در دنيا و رغبت به آخرت تشويق كرد و گفت: به اميرالمومنين و وصى سيدالمرسلين ملحق شويد كه لازمه ى حق اين است كه او را يارى دهيد و اينك پسرش حسن و عمار ياسر به كوفه آمده اند و از مردم مى خواهند حركت كنند، شما هم حركت كنيد. گويد: ياران حذيفه به اميرالمومنين پيوستند و حذيفه پس از آن پانزده شب زنده بود و درگذشت، خدايش رحمت كناد.

[جناب حذيفه بن اليمان از اصحاب بسيار محترم پيامبر (ص) و صاحب اسرارى از آن حضرت و از ويژگان و سر سپردگان درگاه على (ع) است. براى اطلاع از مقام او در منابع اهل سنت به ص 277 ج 2 الاصابه كه الاستيعاب ابن عبدالبر ضميمه ى آن است و به شماره 1647 الاصابه و در منابع شيعى به اختيار معرفه الرجال، شماره هاى 13 و 72 و 78 مراجعه فرماييد. م.
]

ابومخنف مى گويد: هاشم بن عتبه مرقال در ابيات زير حركت كردن و پيوستن خودشان را به على عليه السلام چنين گنجانيده است:

«ما به سوى بهترين خلق خدا كه از همگان بهتر است حركت كرديم، با علم به اينكه همگى به پيشگاه خداوند باز خواهيم گشت، آرى او را تجليل و توقير مى كنيم و اين به سبب فضل اوست و آنچه توقع و اميد داريم در راه خداوند است...»

ابومخنف مى گويد: و چون مردم كوفه پيش على (ع) آمدند بر او سلام دادند و گفتند: اى اميرالمومنين، سپاس خداوندى را سزد كه ما را به همكارى با تو اختصاص داد و ما را با يارى دادن تو گرامى داشت ما با كمال ميل و بدون اكراه دعوت تو را پذيرا شديم، اينك فرمان خود را به ما ابلاغ فرماى.

گويد: در اين هنگام على (ع) برخاست و خداى را سپاس و ستايش كرد و بر رسول خدا (ص) درود فرستاد و سپس چنين فرمود: «خوش آمد بر اهل كوفه باد، خاندانهاى اصيل و سرشناس و مردم با فضيلت و شجاع عرب كه از همه اعراب نسبت به رسول خدا و اهل بيت او دوستى بيشترى دارند و به همين سبب است كه چون طلحه و زبير بدون هيچ ستم و بدعتى از سوى من، بيعت و عهد مرا شكستند، از شما يارى خواستم و فرستادگان خويش را پيش شما گسيل داشتم. سوگند به جان خودم اى مردم كوفه اگر شما مرا يارى ندهيد همانا اميدوارم كه خداوند شر غوغاى مردم و سفلگان بصره را از من كفايت فرمايد، با توجه به اينكه عموم مردم بصره و سرشناسان و اهل فضل و دين از فتنه كناره گرفته اند و از آن رويگردانند.»

در اين هنگام سالارهاى قبيله ها برخاستند و سخن گفتند و يارى خويش را اعلام كردند و اميرالمومنين (ع) فرمانشان داد كه به سوى بصره كوچ كنند.

/ 314