خطبه 129-درباره پيمانه ها - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 129-درباره پيمانه ها

«عبادالله! انكم و ما تاملون من هذه الدنيا اثوياء موجلون»

(اى بندگان خدا! شما و آنچه از اين جهان آرزو مى كنيد ساكنان و ميهمانانى هستيد كه براى شما اجل و مدتى تعيين شده است. شروع مى شود

[بخش آخر اين خطبه در دعائم الاسلام قاضى نعمان مغربى، ج 2، ص 531 درگذشته به سال 363 ق با تفاوتهايى آمده است. سبط ابن جوزى در تذكره الخواص، ص 120 آغاز اين خطبه را با تفاوتهايى آورده است و براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه و اسانيده استاد سيد عبدالزهراء حسينى، ج 2، ص 293 مراجعه فرماييد. م.
]

هيچ گونه بحث تاريخى مطرح نشده است. ابن ابى الحديد در شرح اين خطبه پس از توضيح لغات مى گويد «در اين خطبه كه سيد رضى به آن عنوان «ميكاييل و موازين» داده است هيچ گونه سخنى كه در آن ذكرى از مكيال ها و ترازوها شده باشد نيست.» و سپس در مبحثى نسبتا كوتاه كه چهار صفحه است نمونه هايى از سخنان حكيمان و صالحان و صوفيه را همراه با اشعارى در زهد و پارسايى آورده است كه بسيار خواندنى و مايه پند و عبرت است و براى تبرك و تيمن به ترجمه يك مورد آن بسنده مى شود.)

ابن المبارك

[عبدالله بن عبدالرحمان حنظلى معروف به ابن المبارك (118 -181 ه.ق) از مشاهير زاهدان قرن دوم هجرى است. به دانشنامه ايران و اسلام، مقاله روبسن، ص 829 مراجعه فرماييد. م. گويد: به روزگاران گذشته ستمگرى بود كه مردم را به خوردن گوشت خوك مجبور مى كرد و اگر كسى آن را نمى خورد او را مى كشت. اين كار همچنان ادامه داشت تا نوبت به عابدى مشهور رسيد كه او را وادار به خوردن گوشت خوك كرد و گفت: اگر نخورى تو را خواهم كشت. اين كار بر مردم گران آمد، سالار شرطه ى آن ستمگر به عابد گفت: من فردا براى تو بزى مى كشم و چون اين ستمگر تو را فراخواند كه از آن بخورى بخور كه گوشت بز خواهد بود. چون آن ستمگر عابد را فراخواند كه بخورد او خوددارى كرد. گفت: او را بيرون ببريد و گردنش را بزنيد. سالار شرطه به عابد گفت: چه چيز مانع آن شد كه از گوشت بز بخورى؟ گفت: من مردى مورد توجه ديگرانم خوش نمى دارم كه مردم در معصيت به من اقتداء كنند. او را پيش بردند و كشتند.
]

/ 314