حکمت 283 - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


حکمت 283

و قال عليه السلام للاشعث بن قيس و قد عزاه عن ابن له:

يا اشعث، ان تحزن على ابنك فقد استحقت ذالك منك الرحم و ان تصبر ففى الله من كل مصيبه خلف.

يا اشعث، ان صبرت جرى عليك القدر و انت ماجور و ان جزعت جرى عليك القدر و انت مازور.

يا اشعث، ابنك سرك و هو بلاء و فتنه و حزنك و هو ثواب و رحمه.

[اين تسليت به صورتهاى گوناگون كه يكى از آنها همين صورت است نقل شده است، از جمله پيش از سيدرضى آن را ابن عبدربه در العقد الفريد، جلد سوم، صفحه ى 304 و مبرد در الكامل، جلد دوم، صفحه ى 251 آورده اند. م.
]

وآن حضرت به اشعث بن قيس كه پسرى از او مرده بود چنين تسليت فرمود:

«اى اشعث، اگر بر پسرت اندوهگينى سزاوار است و اين به خاطر پيوندى است كه با او دارى و اگر شكيبايى كنى هر مصيبت را، در پيشگاه خداوند عوض و پاداشى است.

اى اشعث! اگر بر پسرت اندوهگينى سزاوار است و اين به خاطر پيوندى است كه با او دارى و اگر شكيبايى كنى هر مصيبت را، در پيشگاه خداوند عوض و پاداشى است.

اى اشعث! اگر شكيبايى كنى، سرنوشت بر تو رفته است در حالى كه مزد دارى و اگر بى تابى كنى، سرنوشت بر تو رفته است در حالى كه گناهكارى.

اى اشعث، پسرت تو را شاد ساخت- به هنگام تولد- در عين حال بلا و آزمايش بود و تو را- با مرگ خود- اندوهگين ساخت، در حالى كه ثواب و رحمت بود.»

ابن ابى الحديد مى گويد: اين سخن و تسليت را از على عليه السلام به صورتهاى مختلف و روايات متنوع نقل كرده اند كه روايت فوق يكى از آنهاست.

ابوالعتاهيه هم الفاظ و كلمات آن حضرت را گرفته است و ضمن شعرى به كسى كه فرزندش درگذشته بوده است چنين سروده است:

از جريان يافتن سرنوشت چاره اى نيست يا در حالى كه مزد و پاداش همراهش باشد يا آنكه سوگوار مرتكب گناه گردد.

ابن ابى الحديد سپس سخنان بزرگان و اشعارى را نقل كرده است كه به ترجمه ى يكى دو مورد آن بسنده مى شود، ابن نباته سعدى چنين سروده است:

چون بيمار مى شويم با دارو بهبودى مى جوييم، آيا دارو از مرگ شفا مى بخشد؟ و براى خود پزشك برمى گزينيم، آيا پزشكى هست كه بتواند آنچه را سرنوشت پيش آورده است به تاخير اندازد، نفسهاى ما حساب شده است و حركات ما چيزى جز فنا نيست.

در حديث مرفوع آمده است: كه هر كس مصيبت زده اى را تسليت دهد براى او هم پاداشى چون پاداش او منظور مى شود.

و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است: از گنجينه هاى اسرار پوشيده داشتن مصيبتها و بيماريها و صدقات است.

شاعرى ديگر چنين سروده است:

از فراق تو مى ترسيدم كه متاسفانه از يكديگر جدا شديم و پس از تو از هر كس ديگر جدا شوم، اهميتى به آن نمى دهم.

حکمت 284

و قال عليه السلام عند وقوفه على قبر رسول الله صلى الله عليه و آله ساعه دفن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:

ان الصبر لجميل الا عنك و ان الجزع لقبيح الا عليك و ان المصاب بك لجليل و انه بعدك لقليل.

[قاضى قضاعى در دستور معالم الحكم، صفحه ى 198 و آمدى در غررالحكم، صفحه ى 103 و نويرى در نهايه الارب، جلد پنجم، صفحه ى 196 آورده اند. م.
]

«و آن حضرت پس از دفن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كنار گور آن حضرت ايستاد و چنين گفت:

شكيبايى نيكوست جز از تو و بى تابى ناپسند است جز بر تو، همانا مصيبت تو سخت بزرگ است و پس از تو هر مصيبتى اندك است.»

ابن ابى الحديد ضمن شرح اين سخن به آوردن نمونه هايى از اشعار شاعران پرداخته است و از جمله اين دو بيت را كه منسوب به اميرالمومنين على عليه السلام دانسته است، نقل كرده است:

همچون مردمك چشم من بودى، مردمك چشم من بر تو گريست، پس از تو هر كس مى خواهد بميرد كه من فقط از مرگ تو حذر مى كردم.

حکمت 285

لا تصحب المائق فانه يزين لك فعله و يود ان تكون مثله.

[ابن قتيبه در عيون الاخبار، جلد سوم، صفحه ى 79 اين سخن را به ضميمه ى كلمات ديگر و افزونيهايى آورده است. ابن شعبه حرانى هم در تحف العقول، صفحه ى 205 اين سخن را آورده است. م.
]

«با سفله ى نابخرد همنشينى مكن كه كار خود را براى تو مى آرايد و دوست مى دارد كه مانند او باشى.»

يعنى نابخرد كار خود را در نظر تو مى آرايد زيرا كار خود را درست مى پندارد و همانگونه كه عاقل كار خود را مى آرايد، او همچنان مى كند، ولى كار عاقل به حقيقت درست است و كار نادان به حقيقت درست نيست، بلكه فقط به عقيده ى خودش درست است. اين مساله هم كه دوست مى دارد تو نظير او گردى به اين معنى نيست كه تو را همچون خود احمق نابخرد بداند، زيرا او خود را هم احمق نمى شمرد كه اگر خود را احمق بداند، ديگر احمق نيست و هر كس افعال خود را منطبق بر درستى و طهارت اخلاق مى داند و به عيب خويشتن آگاه نيست كه خودخواه است و عيب او از نظرش پوشيده است، همانگونه كه عيوب معشوق از ديده ى عاشق پوشيده مى ماند.

حکمت 286

و قال عليه السلام و قد سئل عن مسافه ما بين المشرق و المغرب، فقال: مسيره يوم للشمس.

[اين سخن را جاحظ و ابن قتيبه در عيون الاخبار، جلد دوم، صفحه ى 208 و ابن عبدربه در عقدالفريد، جلد دوم، صفحه ى 268 و ابراهيم بن هلال ثقفى در الغارات و ابن واضح در تاريخ يعقوبى، جلد دوم، صفحه ى 151 نقل كرده اند. م.
]

«كسى درباره ى مسافت ميان خاور و باختر از آن حضرت پرسيد، فرمود: به اندازه ى يك روز رفتن خورشيد است.»

ابن ابى الحديد مى گويد: «مسيره» درست است و اعراب «مسير» نمى گويند كه مسير مصدر است و مسيره اسم است. سپس مى افزايد كه حكيمان اينگونه پاسخ دادن را پاسخ اقناعى مى گويند، زيرا سوال كننده مى خواسته است براى او كميت مسافت بيان و گفته شود مثلا هزار فرسنگ يا كمتر و بيشتر ولى آن حضرت از اين كار عدول فرموده است و جواب ديگرى كه بدون ترديد صحيح ترين پاسخ است داده است، هر چند خواسته ى پرسنده در آن نباشد ولى غرض صحيح در آن نهفته است. آن شخص پرسش خود را در حضور عامه مردم طرح كرده است و اگر آن حضرت به عنوان مثل مى فرمود هزار فرسنگ، پرسش كننده حق داشت از آن حضرت دليلى بخواهد و اقامه دليل در اين مورد دشوار است. بر فرض آوردن دليل، درك آن براى شنونده دشوار است و بر فرض كه پرسش كننده بفهمد عامه مردم آن را درك نمى كنند و در آن باره بگو و مگو صورت مى گيرد و فتنه برمى خيزد. بدين سبب پاسخ اجمالى و اقناعى فرموده و پرسش كننده را قانع و شنوندگان را راضى ساخته است و همگان آن را پسنديده اند و اين از نتايج حكمت آن حضرت است.

حکمت 287

اصدقاوك ثلاثه و اعداوك ثلاثه، فاصدقاوك: صديقك و صديق صديقك و عدو عدوك. و اعداوك: عدوك و عدو صديقك و صديق عدوك.

[ابن عبدربه در عقدالفريد، جلد دوم، صفحه ى 306 اين سخن را به صورت دو بيت از على عليه السلام و زمخشرى در ربيع الابرار، جلد اول، صفحه ى 140 نقل كرده اند. م.
]

«دوستان تو سه كس هستند و دشمنانت هم سه كس. دوستانت: دوست تو و دوست دوست تو و دشمن دشمنت و دشمنان تو: دشمنت و دشمن دوستت و دوست دشمنت هستند.»

حکمت 288

و قال عليه السلام لرجل راه يسعى على عدو له بما فيه اضرار بنفسه: انما انت كالطا عن نفسه ليقتل ردفه.

[در تاريخ طبرى، جلد پنجم، صفحه ى 2849 ضمن حوادث سال 30 هجرى نظير همين سخن آمده است. م.
]

«آن حضرت مردى را ديد كه براى زيان دشمن خود مى كوشيد ولى در كوششى كه زيانش به خودش مى رسيد، فرمود: تو همچون كسى هستى كه به خويش نيزه مى زند تا آن كس را كه پشت سرش سوار است، بكشد.»

حکمت 289

ما اكثر العبر و اقل الاعتبار.

[در تذكره الخواص، صفحه ى 144 با اندك تفاوت و در غررالحكم، صفحه ى 309 همين گونه آمده است. م.
]

«پندها چه بسيار است و پند گرفتن چه اندك.»

اين سخن چه موجز و چه پربهره است. ترديد نيست كه پندها به راستى بسيار است بلكه هر چيز كه در وجود است، مايه ى پند و عبرت است و ترديد نيست كه پندگيرندگان چه اندك هستند و بر مردم نادانى و هوس چيره است. دوستى دنيا و باده آن ايشان را فرومايه و مست كرده است و يقين در نظر ايشان بسيار ضعيف است كه اگر يقين ايشان ضعيف نبود احوالشان غير از اين مى بود.

حکمت 290

من بالغ فى الخصومه اثم و من قصر فيها ظلم و لا يستطيع ان يتقى الله من خاصم.

[بخش اول اين سخن را شيخ مفيد در الارشاد، صفحه ى 174 و ميدانى در مجمع الامثال، جلد دوم، صفحه ى 453 آورده اند. آمدى در غررالحكم، صفحه ى 301 با اندك تفاوتى و نويرى در نهايه الارب، جلد سوم، صفحه ى 6 نقل كرده اند. م.
]

«هر كس در ستيزه زياده روى كند، بزهكار مى شود و هر كس در آن كوتاهى كند، بر او ستم مى شود و آنكه ستيزه گر است، نمى تواند از خدا بترسد.»

دانشمندان از جدل و ستيز در مباحث كلامى و فقه برحذر داشته اند و گفته اند ممكن است وسيله ى كسب مباهات و رياست و چيرگى برطرف مقابل گردد و كسى كه جدال مى كند، خوش نمى دارد دشمنش او را مغلوب كند و بدينگونه نمى تواند از خدا بترسد.

اما در مورد ستيزه هاى ديگر كه در مسائل علمى نباشد مانند ستيزهاى مردم در مسائل دنيايى، نكوهش بسيار رسيده و از آن نهى كرده اند و ما بخشى از آن را در مسائل گذشته آورديم.

حکمت 291

ما اهمنى امر

[در مصادر نهج البلاغه و نهج البلاغه هاى چاپ مرحوم فيض الاسلام و استاد سيد جعفر شهيدى و ترجمه ى قرن پنجم و ششم چاپ آقاى دكتر عزيزالله جوينى، اين سخن به صورت «ذنب» است. در شرح نهج البلاغه ى ابن ابى الحديد چاپ سنگى تهران هم در حاشيه نوشته شده است «ذنب» جمله پايانى هم در برخى از نسخه ها نيامده است. م. امهلت بعده حتى اصلى ركعتين و اسال الله العافيه. ]

[اين سخن در سراج الملوك، صفحه ى 372 و غررالحكم، صفحه ى 313 آمده است. م.
]

«كارى- گناهى- كه پس از آن مهلت داده شوم كه دو ركعت نماز بگزارم و از خداوند عافيت بطلبم مرا اندوهگين نمى سازد.»

اين سخن گشايشى براى باب توبه و تعليم به اهتمام بر آن است و معنى آن اين است كه گناهى كه بلافاصله پس از آن مرگ نباشد، جاى آن دارد كه آدمى اميد خود را از عفو و آمرزش قطع نكند و با نماز گزاردن و استغفار تصميم بگيرد به آن برنگردد و از خداوند عافيت از گناه و عصمت از معاصى را مسالت كند.

حکمت 292

و سئل عليه السلام: كيف يحاسب الله الخلق على كثرتهم؟ فقال: كما يرزقهم على كثرتهم.

فقيل: كيف يحاسبهم و لا يرونه؟ فقال: كما يرزقهم و لا يرونه.

[بخش نخست اين سخن را ابن عبدربه در العقدالفريد، جلد چهارم، صفحه ى 206 آورده و گفته است سوال كننده سلمان فارسى بوده است، بخش دوم را نياورده است و ظاهرا بدين سبب است كه او معتقد به رويت خدا در آخرت است. م.
]

«از آن حضرت پرسيدند: خداوند چگونه حساب خلق را با بسيارى آنان مى رسد؟ فرمود: همانگونه كه با بسيارى آنان ايشان را روزى مى دهد. گفته شد: چگونه بدون آنكه آنان او را ببينند، حساب ايشان را مى رسد؟ فرمود: همانگونه كه به ايشان روزى مى دهد و او را نمى بينند.»

/ 314