حکمت 323 - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


حکمت 323

ان الله سبحانه جعل الطاعه غنيمه الاكياس عند تفريط العجزه.

[آمدى در غررالحكم، صفحه ى 20 و ابن قاسم در روض الاخبار، صفحه ى 43 با اندك تفاوت آورده اند. م.
]

«خداوند سبحان فرمانبردارى را غنيمت زيركان قرار داده است، آنگاه كه ناتوانان در آن كوتاهى كنند.»

حکمت 324

السلطان وزعه الله فى ارضه.

[نصر بن مزاحم در وقعه صفين، صفحه ى 126 آورده است و به مصادر نهج البلاغه و اسانيده، جلد چهارم، صفحه ى 253 مراجعه فرمايند. م.
]

«قدرت حاكمان پاسبانان خداوند در زمين اوست.»

ابن ابى الحديد مى گويد: وزعه جمع وازع به معنى بازدارنده است و در اين معنى سخن بسيار گفته شده است، از جمله منسوب به عثمان بن عفان است كه گفته است: آنچه خداوند با قدرت حاكمان از دين باز مى دارد بيش از آنچه است كه با قرآن از آن بازمى دارد. و گفته شده است: حاكم چيره هر چند ستمگر باشد، براى كشور و مردم بهتر از حاكم دادگرى است كه ناتوان باشد.

حکمت 325

و قال عليه السلام فى صفه المومن:

بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه، اوسع شى ء صدرا و اذل شى ء نفسا. يكره الرفعه و يشنا السمعه. طويل غمه، بعيد همه، كثير صمته، مشغول وقته، شكور صبور. مغمور بفكرته، ضنين بخلته. سهل الخليقه، لين العريكه، نفسه اصلب من الصلد و هو اذل من العبد.

[اين صفات مومن را به صورت مسند و مرسل پيش از سيدرضى، كلينى (ره) در كافى، جلد اول، صفحه ى 220 و پس از سيدرضى زمخشرى در ربيع الابرار در باب خير و صلاح آورده است. م.
]

و آن حضرت در صفت مومن فرموده است:

«شادمانى او در چهره اش و اندوهش در دل اوست، فراخ ترين چيز سينه ى اوست و زبون ترين چيز نفس اوست. برترى جستن را خوش نمى دارد و نامورى را دشمن و ناپسند مى شمرد. اندوهش دراز و همتش بلند و خاموشى او بسيار است، اوقاتش گرفتار و سپاسگزار شكيباست. فرورفته در انديشه ى خويش است، از اظهار نياز خود سخت خويشتن دار است. خوش خوى و نرم است در حالى كه نفس او از سنگ خاره سخت تر است خود زبونتر از برده است.»

حکمت 326

الغنى الاكبر الياس عما فى ايدى الناس.

«توانگرى بزرگ، ياس و نوميدى از چيزهايى است كه در دست مردمان است.»

حکمت 327

المسئول حر حتى يعد.

[جاحظ آن را در صد كلمه خود و ابن مسكويه در الحكمه الخالده، صفحه ى 112 آورده اند. م.
]

«كسى كه از او چيزى خواسته اند تا وعده نداده است، آزاد است.»

ابن ابى الحديد مى گويد: درباره ى وعده دادن و امروز و فردا كردن، پيش از اين سخن گفته شد و اكنون نكته هاى ديگرى مى آوريم كه به ترجمه ى پاره اى از آن بسنده مى شود.

در حديث مرفوع آمده است: هر كس وعده اى دهد چنان است كه عهدى كرده است. و گفته شده است: وعده دادن دامى از دامهاى آزادگان است كه با آن ستايشها را شكار مى كنند. و در حديث مرفوع آمده است: «امروز و فردا كردن توانگر در برآوردن وعده، ستم است.»

شاعرى گفته است: «اگر بخشش و عطيه پس از امروز و فردا كردن باشد، همان به كه نباشد هر چند پرارزش باشد.»

يحيى بن خالد به پسرانش مى گفته است: پسرانم! كار پسنديده و بخشش خود را همراه با امروز و فردا كردن مكنيد، كه عطاى فراوان هم پس از آن اندك به نظر مى رسد و حال آنكه عذر شما اگر همراه تعجيل در عطا باشد، پذيرفته است.

حسن بن سهل مى گفته است: امروز و فردا كردن رونق نيكى كردن را از ميان مى برد و صفاى كار پسنديده را تيره مى سازد و پاداش صدقه دادن را از ميان مى برد و زبان را از شكرگزارى بازمى دارد. براى شتاب كردن در احسان هر چه كم و اندك باشد، لذت و شيرينى ويژه اى است، وانگهى چه بسا كه دگرگون شدن روزگار امكان برآوردن وعده را از ميان ببرد، بنابراين در حد قدرت خود و امكان خويش شتاب كنيد و فرصت را غنيمت بشمريد.

حکمت 328

لو راى العبد الاجل و مصيره، لا بغض الامل و غروره.

[شيخ طوسى آن را در امالى، جلد اول، صفحه ى 76 با اندك تفاوتى و با ذكر سند آورده است. م.
]

«اگر بنده اجل و سرانجام خويش را ببيند، همانا كه آرزو و فريفتن آن را دشمن مى دارد.»

در مورد آرزو پيش از اين به حد كفايت سخن گفته شد و گفته شده است: شگفتا از كسى كه آرزوى دور و دراز دارد، چه بسا كه كفن او در دست بافنده است و او نمى داند.

حکمت 329

لكل امرى فى ماله شريكان: الوارث و الحوادث.

[ابن هذيل در عين الادب و السياسه، صفحه ى 11، در حاشيه ى الغرور و العرر و طواط آورده است. م.
]

«هر كس را در مال او دو شريك است: وارث و حوادث.»

همين معنى را سيدرضى گرفته و چنين سروده است:

از ميراث خود آنچه مى توانى بگير كه روزگار و ميراث بران شريكان تو هستند، حق مال را فقط گروهى ادا كردند كه ديدند روزگار آن را نابود خواهد كرد و خودشان آن را مصرف كردند.

[از قصيده اى كه در ديوان سيدرضى، جلد اول، چاپ بيروت، صفحه ى 178 آمده است. م.
]

حکمت 330

الداعى بالاعمل، كاالرامى بلا وتر.

[اين سخن را پيش از سيدرضى، صدوق در خصال، جلد دوم، صفحه ى 164 و ابن شعبه در تحف العقول، صفحه ى 158 آورده اند. م.
]

«خواننده و دعاكننده ى بى عمل همچون تيرانداز با كمان بى زره است.»

كسى كه از عمل خالى باشد واجبات را رها كرده است و آن كس كه ترك واجب كند، فاسق است و خداوند متعال دعاى شخص تبهكار را نمى پذيرد. على عليه السلام چنان كس را به تيرانداز باكمان بى زه تشبيه كرده است كه تير او به هدف نمى خورد.

حکمت 331

العلم علمان: مطبوع و مسموع و لا ينفع المسموع، اذا لم يكن المطبوع.

[نسبت اين سخن به على عليه السلام به صورت نثر و نظم معمول و در حد تواتر است. ابوطالب مكى در قوت القلوب، جلد دوم، صفحه ى 424 و غزالى در احياء علوم الدين، جلد سوم، صفحه ى 36 و وطواط در الغرر و العرر، صفحه ى 55 به صورت نظم آورده اند. م.
]

«علم دو گونه است: يكى سرشته شده در طبيعت و ديگرى شنيده شده و شنيده شده هرگاه سرشته در طبيعت نباشد، سود نمى بخشد.»

حکمت 332

صواب الراى بالدول يقبل باقبالها و يدبر بادبارها.

[آمدى در غررالحكم، صفحه ى 292 بخش اول را و ميدانى در مجمع الامثال، جلد دوم، صفحه ى 454 آن را با اندك تفاوتى آورده اند. م.
]

«انديشه درست همراه با دولتهاست، با روى آوردن آنها درستى انديشه هم روى مى آورد و با پشت كردن آنها پشت مى كند.»

صولى

[ظاهرا بايد مقصود ابواسحاق ابراهيم بن عباس صولى باشد كه از دبيران و شاعران خردمند و گزينه قرن سوم هجرى و پيوسته به درگاه عباسيان است. او به سال 243 درگذشته است، به مرحوم محدث قمى (ره)، الكنى و الالقاب، جلد دوم، چاپ صيدا، صفحه ى 393 مراجعه فرماييد. م. مى گويد: پسران برمك در پايان روزگار حكومت خويش پيش يحيى بن خالد جمع شدند و در آن هنگام ده تن بودند، در مورد كارى رايزنى كردند و به نتيجه پسنديده اى نرسيدند. يحيى گفت: اى پناه بر خدا كه به خدا سوگند دولت ما سپرى شده است، هنگامى كه اقبال با ما بود يكى از ما ده مورد مشكل را در يك جلسه بررسى و حل مى كرد و امروز ما ده تن هستيم و در كارى نه چندان دشوار تبادل انديشه مى كنيم و انديشه ى درستى براى ما صورت نمى گيرد. از خداى فرجام پسنديده براى خود مسالت مى كنيم.
]

منصور دوانيقى همين كه قيام ابراهيم، او را درمانده كرد، به عموى خود عبدالله بن على كه در آن هنگام زندانى بود پيام فرستاد كه چه بايد بكند و از او رايزنى خواست و ابراهيم در بصره قيام كرده بود. عبدالله گفت: من زندانيم و انديشه ى زندانى هم زندانى است. منصور پيام داد با اين همه چه مى گويى؟ گفت: بايد كه منصور اموال خزانه و بيت المال را ميان سپاهيان خويش تقسيم كند و به رويارويى ابراهيم برود، اگر بر او پيروز شد كه چه بهتر وگرنه آهنگ گرگان و جنگ با محمد پدر ابراهيم كند و اجازه دهد ابراهيم به گنجينه و بيت المال خالى از اموال دست يابد كه اين كار براى منصور بهتر از آن است كه شكست بخورد و ابراهيم بر گنجينه و بيت المال انباشته دست يابد.

سليمان بن عبدالملك به يزيد بن ابى مسلم سالار شرطه حجاج گفت: خدا لعنت كند كسى را كه ريسمانش را براى تو بكشد و آخرت خويش را براى تو تباه سازد. گفت: اى اميرالمومنين چنين مى بينم كه دولت از من برگشته است كه اگر دولت با من بود، كارهاى كوچك مرا بزرگ و امور اندك مرا گران مى ديدى.

/ 314