خطبه 006-آماده نبرد - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 006-آماده نبرد

اين خطبه با عبارت «و الله لا اكون...» شروع مى شود.

طلحه و زبير و نسب آن دو

ابومحمد طلحه بن عبيدالله بن عثمان بن عمرو بن كعب بن سعد بن تيم بن مره، پدرش پسر عموى ابوبكر و مادرش صعبه، دختر حضرمى است

[صعبه خواهر علاء حضرمى است. نسب پدرش به تفصيل در كتابها آمده است. مسلمان شدن صعبه مورد اختلاف است. مراجعه فرماييد به ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 2، ص 219 و ابن اثير، اسدالغابه، ج 5، ص 489. م. و پيش از آنكه همسر عبيدالله شود همسر ابوسفيان صخر بن حرب بوده است. ابوسفيان او را طلاق داد، ولى دلش همچنان در پى او بود و درباره اش شعرى سرود كه مطلع آن چنين است:
]

«من و صعبه هر چند آنچنان كه مى بينم از يكديگر دوريم، ولى وداد و دوستى ما وداد نزديك است.»

اين بيعت همراه ابيات مشهور ديگرى است. و طلحه يكى از آن ده تنى است كه براى او گواهى و مژده به بهشت رفتن داده شده است و يكى از اصحاب شورى است و او را در جنگ احد در دفاع از پيامبر (ص) اثرى بزرگ است و يكى از انگشتهايش شل شد و او دست خود را سپر رسول خدا در برابر شمشير كافران قرار داد و پيامبر فرمودند: امروز طلحه كارى كرد كه بهشت براى او واجب شد.

[اين حديث در نهايه ابن اثير، ج 4، ص 194 نقل شده است.
]

زبير، ابوعبدالله زبير بن عوام بن خويلد بن اسد بن عبدالعزى بن قصى است. مادرش صفيه دختر عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، عمه ى رسول خدا (ص) است. او هم يكى از آن ده تنى است كه مژده به بهشت داده شده اند و يكى از شش تن اعضاى شورى است و از كسانى است كه در جنگ احد همراه پيامبر پايدارى كرد و بسيار زحمت كشيد و پيامبر (ص) فرموده اند: «براى هر پيامبر حوارى است و حوارى من زبير است». و حوارى يعنى ويژگان و دوستان مخصوص هر كس.

[در مباحث آينده و خطبه هاى بعدى درباره ى طلحه و زبير بيشتر بحث شده است. م.
]

بيرون آمدن طارق بن شهاب براى استقبال از على (ع)

طارق بن شهاب احمسى براى استقبال از على (ع)، كه به تعقيب عايشه و اصحاب او به ربذه آمده بود، آمد.

طارق

[طارق از صحابه ى ساكن كوفه شمرده شده است. او درك محضر پيامبر (ص) را كرده و در جنگهاى روزگار ابوبكر شركت داشته است. مراجعه فرماييد به ص 48 ج 3، اسدالغابه ابن اثير. م. از شيعيان و اصحاب على عليه السلام است. طارق مى گويد پيش از آنكه على (ع) را ببينم پرسيدم: چه چيز موجب آمدن او شده است؟ گفته شد: طلحه و زبير و عايشه با او مخالفت كرده و به بصره رفته اند. با خود گفتم: اين جنگ خواهد بود! آيا من بايد با ام المومنين و حوارى رسول خدا جنگ كنم؟ اين كارى بس بزرگ است، آنگاه با خود گفتم: آيا على را كه نخستين مومنان است كه به خدا ايمان آورده و پسر عموى پيامبر و وصى اوست رها كنم؟ اين كه گناه بزرگترى است! پيش على (ع) آمدم و سلام دادم و كنارش نشستم. ايشان موضوع خود و آن قوم را براى من بازگو فرمود و آنگاه با ما نماز ظهر گزارد و چون از گزاردن نافله ى خويش آسوده شد، حسن پسرش پيش او آمد و گريست. على (ع) پرسيد: تو را چه شده است؟ گفت: از اين مى گريم كه فردا شما كشته مى شوى و هيچ يار و ياورى براى شما نيست، من از شما مكرر تقاضا و خواهش كردم و مخالفت كرديد. على (ع) فرمود: همواره مانند كنيز زارى مى كنى. چه چيزى را خواسته و گفته اى كه من با تو مخالفت كرده ام؟ گفت: هنگامى كه مردم عثمان را محاصره كردند، از شما استدعا كردم گوشه گيرى كنيد و گفتم مردم پس از اينكه عثمان را بكشند هر كجا باشى به جستجوى تو برمى آيند تا با تو بيعت كنند كه چنان نكردى. پس از كشته شدن عثمان پيشنهاد كردم با بيعت موافقت نكنى تا همه ى مردم بر آن كار هماهنگ شوند و نمايندگان قبايل عرب به حضورت بيايند، نپذيرفتى ]

[در منابع كهن موضوع اين گفتگو به صورت مختصرترى در اخبار الطوال دينورى آمده است. به ص 182 ترجمه اخبار الطوال به قلم اين بنده، نشر نى، تهران، 1364 ش مراجعه فرماييد و بر فرض صحت از باب روشن شدن مطلب براى ديگران است كه چنين پرسشهايى در ذهن آنان خطور مى كرده است. م.، و چون اين قوم با تو مخالفت كردند، تقاضا كردم از مدينه بيرون نيايى و ايشان را به حال خود رها كنى، اگر مردم و امت بر تو جمع شدند چه بهتر وگرنه بايد به قضاى خدا راضى شوى. در اين هنگام على عليه السلام اين خطبه را ايراد فرمود.
]

طارق بن شهاب هر گاه اين داستان را نقل مى كرد مى گريست.

/ 314