خطبه 059-خبر دادن از پايان كار خوارج - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 059-خبر دادن از پايان كار خوارج

(از سخنان آن حضرت (ع) هنگامى كه خوارج كشته شدند)

چون خوارج كشته شدند به على (ع) گفته شد اى اميرالمومنين! قوم همگان كشته شدند، فرمود: «كلا والله انهم نطف اصلاب الرجال و قرارات النساء» (هرگز به خدا سوگند ايشان نطفه هايى در پشت مردان و رحم زنانند...)

(در اين خطبه ابن ابى الحديد به تناسب كلمه «قرارات» كه كنايه لطيفى از ارحام است فصلى مشبع در 58 صفحه درباره كنايه و رموز و تعريض با ذكر مثالهاى بسيار از نثر و نظم آورده است كه از مباحث ارزنده ادبى است و چون خارج از موضوع تاريخ است ترجمه نشد. پس از آن مى گويد):

خبر دادن على عليه السلام در مورد اينكه «خوارج همگى در واقعه ى نهروان هلاك نشدند و اعتقاد خوارج عقيده يى است كه در آينده كسانى كه هنوز آفريده نشده اند بر آن دعوت خواهند كرد» صحيح بود و همانگونه اتفاق افتاد و اين موضوع هم كه فرموده است: «آخرين افراد خوارج دزدان راهزن هستند.» همانگونه بود و چنان شد كه دعوت خوارج مضمحل گرديد و مردان آن نيست و نابود شدند و كار به آنجا كشيد كه جانشينان ايشان راهزنانى متظاهر به تبهكارى و تباهى در زمين بودند.

كشته شدن وليد بن طريف خارجى و مرثيه ى خواهرش براى او

از جمله كسانى كه كارش به راهزنى انجاميد، وليد بن طريف شيبانى

[وليد بن طريف از سران خوارج در دهه هفتم قرن دوم هجرى است كه به سال 177 در جزيره خروج كرد و در رمضان 179 كشته شد، براى اطلاع بيشتر مراجعه كنيد به وفيات الاعيان، ج 5، ص 84، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد، مصر، 1367 ق و الاعلام زركلى، ج 9، ص 140. م. بود كه به روزگار هارون الرشيد پسر مهدى خروج كرد، هارون يزيد بن مزيد شيبانى را به مقابله او گسيل داشت، يزيد، وليد را كشت و سرش را نزد هارون برد و خواهرش مرثيه يى براى او سروده است و بر شيوه همه شاعران خوارج در مرثيه خويش مدعى شده است كه وليد اهل تقوى و دين بوده است و حال آنكه وليد آن چنان كه او پنداشته نبوده است. خواهر وليد ]

[نام خواهر وليد قارعه است. قصيده ى او به طور كامل در وفيات الاعيان ابن خلكان آمده است و ابياتى از آن در امالى قالى، تاريخ طبرى و اللالى و شرح شواهد مغنى آمده است. چنين مى گويد:
]

«اى درخت خابور

[خابور نام منطقه و نام درختى است. همين شعر را ابن منظور در لسان العرب شاهد آورده است. م. چگونه پر شاخ و برگى، گويا بر پسر طريف اندوه و جزعى ندارى، جوانمردى كه هيچ زاد و توشه يى را جز از راه تقوى دوست نمى داشت و مال را جز از راه نيزه ها و شمشيرها نمى پسنديد...»
]

مسلم بن وليد هم اشعارى در مدح يزيد بن مزيد سروده و ضمن آن يادآور شده است كه او موفق به كشتن وليد بن طريف شده است و چنين مى گويد:

«ابن طريف خارجى كه با لشكرى به سوى او رفتى، مرگ را همچون رگبار عرضه مى كند... اى يزيد! سلامت باشى كه در پناه سلامت تو نه در ملك سستى و نه در دين خلل خواهد بود...»

خروج ابن عمرو خثعمى و سرانجام كار او با محمد بن يوسف طائى

سپس به روزگار حكومت متوكل عباسى،

[نام اصلى متوكل جعفر و متولد به سال 205 يا 207 هجرى است، پس از مرگ واثق به سال 232 با او به خلافت بيعت شد و به سال 247 كشته شد. به تاريخ الخلفاء سيوطى، ص 346، چاپ 1398 ق، مصر مراجعه فرماييد. م. در منطقه جزيره، ابن عمرو خثعمى خروج كرد و به راهزنى و ناامن ساختن راهها پرداخت و خود را خليفه ناميد. ابوسعيد محمد بن يوسف طائى ثغرى صامتى به جنگ او رفت و گروه بسيارى را نيز اسير گرفت و ابن عمرو خثعمى توانست با گريز از ميدان جان خود را نجات دهد.
]

ابوعباده بحترى

[وليد بن عبيد طائى معروف به بحترى از شاعران بزرگ قرن سوم هجرى متولد به سال 206 و درگذشته 284 قمرى است، چند كتاب مستقل هم درباره او نوشته شده است. براى اطلاع از منابع، رجوع كنيد به معجم المولفين عمر رضا كحاله، صفحات 171 و 172. م. ضمن قصيده مفصلى ابوسعيد را مدح گفته و از اين جنگ ياد كرده است (و ضمن آن ) چنين گفته است:
]

«ما گروهى از خاندان اميه را كه با تبهكارى و ستم در طلب خلافت بودند تكفير مى كرديم، طلحه و زبير، هر دو را سرزنش مى نموديم و ابوبكر صديق و فاروق را هم شماتت مى كرديم...»

و اين قصيده از اشعار پسنديده و گزينه بحترى است.

بيان گروهى كه معتقد به عقيده خوارج بوده اند

پس از اين دو، گروهى ديگر از خوارج در نواحى كرمان از مردم عمان خروج كردند كه اهميتى ندارند. ابواسحاق صابى

[ابواسحاق ابراهيم بن هلال صابى از دبيران دانشمند و اديب كه مورد توجه كامل عزالدوله بويهى و مورد بى مهرى عضدالدوله بوده و رسائل او مشهور است، به سال 384 در بغداد درگذشت، براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به وفيات الاعيان ابن خلكان، ج 1، ص 34. م. در كتاب التاجى خود قيام آنان را آورده است و همه ى آنان از راه و روش پيشينيان خود بر كنار بودند و قصد و هدف ايشان راهزنى و تباهى در زمين و كسب اموال از راه حرام بوده است و ما را نيازى نيست كه با شرح حال ايشان سخن را به درازا كشانيم.
]

از جمله كسان ديگرى كه به داشتن راى خوارج مشهورند و صدق گفتار اميرالمومنين (ع) كه فرموده است: «آنان نطفه هايى در پشت مردان و رحم زنانند» ثابت شده است، عكرمه وابسته و آزاد كرده ابن عباس و مالك بن انس اصبحى فقيه هستند. از قول مالك نقل شده است كه چون سخن از على (ع) و عثمان و طلحه و زبير به ميان مى آورد مى گفت: به خدا سوگند با يكديگر جنگ نكردند مگر براى دسترسى به نان سپيد و تريد آماده.

ديگر از ايشان، منذر بن جارود عبدى و يزيد بن ابى مسلم- وابسته و آزاد كرده حجاج بن يوسف ثقفى- هستند، روايت شده است كه زنى از خوارج را پيش حجاج آوردند، يزيد بن ابى مسلم وابسته حجاج هم كه پوشيده عقيده ى خوارج را داشت حاضر بود. حجاج با آن زن سخن گفت و آن زن روى از او برگرداند، يزيد به او گفت: اى واى بر تو! امير با تو سخن مى گويد! زن گفت: اى فاسق پست، واى بر تو! و كلمه پست (ردى) در اصطلاح خوارج به كسى گفته مى شود كه سخنان و عقيده ايشان را حق مى داند ولى آن را پوشيده مى دارد و ديگر از ايشان صالح بن عبدالرحمان صاحب ديوان عراق است.

ديگر از كسانى كه از پيشينيان منسوب به خوارج است جابر بن زيد و عمروبن دينار و مجاهد هستند. و از كسانى كه پس از اين طبقه اند و به خوارج منسوب اند ابوعبيده معمر بن مثنى تيمى است كه گفته مى شود عقيده شاخه صفريه خوارج را داشته است. ديگر از ايشان يمان بن رباب است كه بر عقيده بيهسيه

[بيهسيه: شاخه يى از خوارج كه ياران ابى بيهس هيصم بن جابرند، حجاج به روزگار حكومت وليد در جستجوى او بود به مدينه گريخت، عثمان بن حيان به تعقيب او برآمد و او را گرفت و زندانى كرد او شبها براى عثمان افسانه مى گفت و نديم او بود تا آنكه وليد نامه نوشت كه نخست دستها و پاهايش را قطع كند و سپس او را بكشد و چنان كرد. بود، عبدالله بن يزيد و محمد بن حرب و يحيى بن كامل هم از اباضيه ]

[اباضيه: ياران عبدالله بن اباض هستند كه به روزگار مروان خروج كرد. براى اطلاع بيشتر از اقوال اين دو گروه رجوع كنيد به الملل و النحل شهرستانى، ج 1، ص 113 و 121. بودند.
]

ديگر از پيشينيان كه منسوب به مذهب خوارجند ابوهارون عبدى و ابوالشعشاء و اسماعيل بن سميع و هبيره بن بريم هستند. هر چند ابن قتيبه پنداشته است كه هبيره از غلات شيعه است.

ابوالعباس محمد بن يزيد مبرد هم از اين نظر كه در كتاب معروف خود، الكامل درباره خوارج به اطناب سخن گفته است و گرايش او به ايشان به چشم مى خورد منسوب به خوارج است.

/ 314