حکمت 353 - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


حکمت 353

اذا كانت لك الى الله سبحانه حاجه فابدا بمساله الصلاه على رسوله صلى الله عليه و آله و سلم، ثم سل حاجتك، فان الله اكرم من ان يسال حاجتين، فيقضى احداهما و يمنع الاخرى.

[در اخبار نقل شده از اهل بيت عليهم السلام از اين قبيل سخنان فراوان آمده است، از قبيل اين گفتار رسول خدا كه فرموده است: «پذيرش دعا در گرو آن است كه بر من و اهل بيت من درود فرستيد.» و گفتارى از حضرت صادق در همين زمينه و براى اطلاع بيشتر به صدوق، ثواب الاعمال، صفحه ى 140 و خصال، جلد دوم، صفحه ى 172 و طوسى، امالى، جلد اول، صفحه ى 175 مراجعه فرماييد. م.
]

«چون تو را به خداوند سبحان نيازى باشد نخست از خداوند درود بر رسول او صلى الله عليه و آله و سلم را مسالت كن و سپس حاجت خويش را بخواه كه خداوند كريمتر از اين است كه چون دو نياز از او بخواهند، يكى را برآورد و ديگرى را اجابت نفرمايد.»

حکمت 354

من ضن بعرضه فليدع المراء.

«هر كس مى خواهد آبروى خويش را نگه دارد، ستيز را رها كند.»

پيش از اين سخن درباره ى ستيز گفته شد و ستيز جدال پيوسته است كه به قصد حق صورت نگيرد. سفيان ثورى گفته است: هرگاه مردى را لجباز و ستيزه گر و به خود شيفته ديديد، زيان او به حد كمال رسيده است.

حکمت 355

من الخرق المعاجله قبل الامكان و الاناه بعد الفرصه.

[اين سخن را مى دانى در مجمع الامثال، جلد دوم، صفحه ى 454 با حذف كلمه «من» از آغاز آن آورده است. م.
]

«شتاب كردن بيش از امكان و درنگ ورزيدن پس از به دست آمدن فرصت از حماقت است.»

حکمت 356

لا تسال عما لم يكن، ففى الذى قد كان لك شغل.

[آمدى در غررالحكم، صفحه ى 250 با اندك تفاوتى آورده است. م.
]

«از آنچه كه نباشد مپرس كه در آنچه هست و رخ داده است براى تو مشغولى و كفايت است.»

حکمت 357

الفكر مرآه صافيه، والاعتبار منذر ناصح و كفى ادبا لنفسك تجنبك ما كرهته لغيرك.

[بخشى از اين سخن را ابن شعبه حرانى در تحف العقول، صفحه ى 143 و تمام آن را طوسى در امالى، جلد اول، صفحه ى 114 از قول حضرت هادى از نياكان بزرگوارش از اميرالمومنين عليه السلام آورده اند. م.
]

«انديشه آينه اى تابناك است و عبرت بيم دهنده اى خيرخواه است و براى ادب كردن تو نفس خود را همين بس است كه از آنچه براى غير خود خوش نمى دارى، دورى گزينى.»

يكى از حكيمان گفته است: هرگاه اخلاق كسى را خوش مى دارى، خود نظير آن باش و هرگاه اخلاق كسى را زشت و ناخوش مى دارى، خود چنان مباش.

حکمت 358

العلم مقرون بالعمل، فمن علم عمل و العلم يهتف بالعمل فان اجاب و الا ارتحل عنه.

[اين سخن را كلينى در كافى، جلد اول، صفحه ى 40 در باب العلم با سند خود از حضرت صادق عليه السلام نقل فرموده است. ابن كثير هم در البدايه و النهايه، جلد دوازدهم، صفحه ى 150 ضمن حوادث سال 488 و ضمن بيان وفات رزق الله بن عبدالوهاب تميمى با اسناد پيوسته از اميرالمومنين عليه السلام آورده است. م.
]

«علم بايد پيوسته به عمل باشد و هر كس دانست بايد عمل كند، علم عمل را فرامى خواند اگر پاسخ داد- نفس به كمال خواهد رسيد- وگرنه روى از او بگرداند.»

در علم بدون عمل خيرى نيست و علم بدون عمل حجت بر عالم است و از سخن اميرالمومنين عليه السلام چنين استنباط مى شود كه هيچ عالمى نيست مگر اينكه عمل كند و ظاهرا مقصود آن حضرت از علم عرفان است و شك نيست كه عارف بايد عامل باشد.

حکمت 359

ايها الناس متاع الدنيا حطام موبى، فتجنبوا مرعاه قلعتها احظى من طمانيتها و بلغتها ازكى من ثروتها، حكم على مكثريها بالفاقه و اعين من غنى عنها بالراحه، من راقه زبرجها اعقبت ناظريه كمها و من استشعر الشغف بها ملات ضميره اشجانا، لهن رقص على سويداء قلبه، هم يشغله و غم يحزنه، كذلك حتى يوخذ بكظمه فيلقى بالفضاء منقطعا ابهراه، هينا على الله فناوه و على الاخوان القاوه.

انما ينظر المومن الى الدنيا بعين الاعتبار و يقتات منها ببطن الاضطرار و يسمع فيها باذن المقت و الابغاض، ان قيل اثرى قيل اكدى و ان فرح له بالبقاء حزن له بالفناء، هذا و لم ياتهم يوم هم فيه مبلسون.

«اى مردم! خواسته ى دنيا خرده گياه آلوده است، از چراگاهى كه دل كندن از آن خوشتر از درنگ در آن است و اندكى روزى از آن پسنديده تر از توانگرى آن است دورى گزينيد، آن كس كه از آن بسيار برداشت به درويشى محكوم است و آن كس كه خود را از آن بى نياز پنداشت به آسايش يارى داده مى شود، آن كس را كه زيور دنيا در نظرش خوش آمد، نابينايى از پى آن دو چشمش را فرومى گيرد و آن كس كه خود را شيفته دنيا دارد، دنيا درونش را آكنده از اندوهها مى سازد كه در سويداى دلش به جنبش مى آيد، غمى كه او را گرفتار مى سازد و اندوهى كه اندوهگينش مى دارد تا آنكه گريبانش را مى گيرد و به گوشه اى فكنده مى شود و رگهاى گردنش بريده مى شود، نابودى او در نظر خدا و به خاك كردنش در نظر برادرانش آسان و بى ارزش است.

همانا كه مومن به دنيا با ديده ى اعتبار مى نگرد و از آن به اندازه ى ضرورت بهره مى برد، سخن دنيا را به گوش خشم و دشمنى مى شنود، كه اگر گويند توانگر شد، ديرى نپايد كه گويند تهيدست گرديد، اگر به بودنش شاد شوند به زودى به نبودنش اندوهگين شوند. اين حال دنياست و حال آنكه هنوز روزى كه در آن نوميد شوند- رستاخيز- فرانرسيده است.»

ابن ابى الحديد پس از توضيح لغات و استعاراتى كه در اين سخن آمده است بخشى را در دوازده ى صفحه درباره ى سخنان حكمت آميز كه در وصف دنيا و دگرگونيهاى آن گفته شده است اختصاص داده است و در آن به گفتار پارسايان و بزرگان صوفيه استناد كرده است كه چند نمونه ى آن ترجمه مى شود.

انس روايت مى كند و مى گويد: هيچ شترى بر ناقه غضباى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پيشى نمى گرفت، قضا را عربى باديه نشين با ناقه ى خود آمد كه در مسابقه بر ناقه غضبا پيشى گرفت و اين كار بر مسلمانان گران آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «بر خداوند حق است كه هيچ چيز در دنيا برترى داده نشود، مگر آنكه آن را فرونهد.»

يكى از حكيمان گفته است: چه كسى بر موج دريا خانه مى سازد؟ دنياى شما چنين است، آن را قرارگاه خويش مگيريد.

به حكيمى گفته شد: يك كار به ما بياموز كه چون آن را انجام دهيم، خداى ما را در قبال آن عمل دوست بدارد، گفت: دنيا را دشمن بداريد تا خدايتان دوست بدارد.

ابوالدرداء گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «اگر آنچه را كه من مى دانم شما بدانيد كم مى خنديد و فراوان مى گرييد و دنيا در نظرتان بى ارزش مى شود و آخرت را بر خواهيد گزيد.» حكيمى به يارانش گفت: با سلامت دين به اندكى از دنيا خشنود شويد، همانگونه كه دنياداران براى سلامت دنياى خود به اندكى از دين خشنودند.

و در حديث مرفوع آمده است: همانا پس از من دنيا به شما روى مى آورد و ايمان شما را مى خورد، همانگونه كه آتش هيمه را مى خورد.

به يكى از راهبان گفتند: دنيا را چگونه مى بينى؟ گفت: بدنها را فرسوده و آرزوها را تجديد و مرگ را نزديك و امنيت را دور مى سازد. گفته شد: احوال اهل آن چگونه است؟ گفت: هر كه بدان دست يابد به رنج مى افتد و آن كس كه آن را از دست مى دهد اندوهگين مى شود.

يحيى بن معاذ گفته است: دنيا دكان شيطان است، از دكان او چيزى مدزد كه ابليس چندان به طلب تو مى آيد تا تو را فروگيرد.

فضيل گفته است: اگر دنياى فانى شونده از زر مى بود و آخرت از مهره ى ناسره پايدار، شايسته بود كه همان مهره ى پايدار را بر زر ناپايدار برگزينيم تا چه رسد به آنكه مهره ى ناپايدار را بر زر پايدار گزيده ايم.

به ابراهيم بن ادهم گفته شد: چگونه اى؟ اين بيت را خواند:

دنياى خود را با دريدن دين خويش وصله مى زنيم، نه دين ما باقى مى ماند و نه آنچه را كه وصله مى زنيم.

رابعه عدويه را يارانش ديدار كردند و سخن از دنيا به ميان آوردند و آن را نكوهش كردند، گفت: خاموش باشيد و از نام بردن آن دست بداريد كه اگر موقعيت آن در دلهاى شما متمكن نبود اين همه درباره اش سخن نمى گفتيد كه هر كس چيزى را دوست مى دارد فراوان ياد مى كند.

يكى از صوفيان گويد: دنيا خانه اى ويرانه است و ويرانه تر از آن دل كسى است كه آن را آباد مى دارد و بهشت، خانه ى آبادى است و آبادتر از آن، دلى است كه در جستجوى آن است.

يحيى بن معاذ گويد: عاقلان سه دسته اند، آنان كه دنيا را رها كنند پيش از آنكه دنيا ايشان را رها كند و گور خود را پيش از آنكه به آن درآيند، بسازند و خداى خود را پيش از آنكه ديدارش كنند، خشنود كنند.

يكى از فاضلان گفته است: دنيا به سرعت فناپذير است، وعده ى بقا مى دهد و وفا نمى كند. بدان مى نگرى آن را آرام و بى حركت مى پندارى، در حالى كه به سختى در حال حركت و كوچ كردن است ولى كسى كه به آن مى نگرد حركت آن را احساس نمى كند. به آن مطمئن مى شود ولى پس از سپرى شدنش متوجه آن مى شود نظير آن سايه است كه در عين متحرك بودن ساكن مى نمايد، در حقيقت متحرك و به ظاهر ساكن است، حركت سايه با چشم ظاهر ديده نمى شود ولى با بينش درونى احساس مى شود.

حکمت 360

ان الله سبحانه قد وضع الثواب على طاعته و العقاب على معصيته، ذياده لعباده عن نقمته و حياشه لهم الى جنته.

[اميرالمومنين عليه السلام اين سخن را از خطبه اى كه حضرت زهرا در مورد فدك ايراد فرموده است گرفته است. آمدى در غررالحكم، صفحه ى 77 اين سخن را آورده است. م.
]

«همانا خداوند سبحان پاداش را در قبال طاعت از خود و عذاب را در قبال معصيت خود مقرر فرموده است تا بندگان خويش را از عقوبت خود برهاند و به سوى بهشت خود براند.»

حکمت 361

ياتى على الناس زمان لا يبقى فيهم من القرآن الا رسمه و من الاسلام الا اسمه، مساجدهم يومئذ عامره من البناء، خراب من الهدى، سكانها و عمارها شر اهل الارض، منهم تخرج الفتنه و اليهم تاوى الخطيئه، يردون من شذ عنها فيها و يسوقون من تاخر عنها اليها، يقول الله سبحانه فبى حلفت لابعثن على اولئك فتنه اترك الحليم فيها حيران و قد فعل و نحن نستقيل الله عثره الغفله.

[اصل سخن از خطبه اى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است كه اميرالمومنين عليه السلام خود آن را روايت فرموده است و اين موضوع را ذهبى در ميزان الاعتدال، جلد چهارم، صفحه ى 417 و محمد بن عبدالوهاب در رساله اصول الايمان، صفحه ى 25 آورده است. م.
]

«روزگارى بر مردم فراخواهد رسيد كه در آن از قرآن جز نشانى برجاى نماند و از اسلام جز نامى بر جاى نخواهد ماند، در آن روزگار مساجد ايشان از لحاظ بنا و ساختمان آباد است و از جهت هدايت كردن ويران، ساكنان و عمارت كنندگان آن مساجد بدترين مردم روى زمين خواهند بود كه فتنه از ايشان خيزد و خطا به آنان پناه مى برد، آن كس كه از فتنه كنار ماند به آتش برگردانند و هر كس كه از آن بازماند او را به سوى آن رانند، خداوند سبحان فرمايد به خويشتن سوگند مى خورم كه بر ايشان فتنه اى گسيل خواهم داشت كه در آن خردمند را سرگردان رها مى سازم و چنين كرده است و ما از خداوند مى خواهيم از لغزش غفلت درگذرد.»

ابن ابى الحديد در شرح اين سخن مى گويد: اينها صفات گمراهان و اهل فسق و رياكاران اين امت است، نمى بينى كه مى فرمايد ساكنان و عمارت كنندگان مسجدها بدترين مردم روى زمين هستند و اين به سبب گمراهى ايشان است، نظير كسانى از مجسمه و مشبهه و معتقد به صورت و صعود و نزول براى ذات بارى تعالى كه براى خداوند جسم و اندام هم تصور مى كنند و آنان كه قدرى مذهب هستند و انجام دادن كارهاى منطبق بر كفر و جهل و زشتى را به خداوند سبحان نسبت مى دهند و همه ايشان اهل فتنه اند و هر كه را از آن بيرون رود به آن برمى گردانند و هر كه را كه به آن درنيامده باشد به سويش مى برند.

سپس مى گويد: اميرالمومنين عليه السلام از قول خداوند حكايت مى كند كه به نفس خود سوگند خورده است كه فتنه اى بر آنان برمى انگيزد كه منظور استيصال و درماندگى و شمشير دروكننده است و در آن خردمند عاقل را چنان سرگردان قرار مى دهد كه راه رهايى خود را تشخيص نخواهد داد. ممكن است اين سخن را على عليه السلام به روزگار خلافت خود فرموده باشد كه روزگار تسلط شمشير بر مسلمانان گمراه است، همچنين آنچه خداوند پس از رحلت اميرالمومنين از تسلط شمشيرهاى بنى هاشم بر بنى اميه و پيروان ايشان فراهم آورد.

حکمت 362

و روى انه عليه السلام قلما اعتدل به المنبر الا قال امام الخطبه:

ايها الناس، اتقوا الله فما خلق امرو عبثا فيلهو و لا ترك سدى فيلغو و ما دنياه التى تحسنت له بخلف من الاخره التى قبحها سوء النظر عنده و ما المغرور الذى ظفر من الدنيا باعلى همته كالاخر الذى ظفر من الاخره بادنى سهمته.

[در دستور معالم الحكم، صفحه ى 48 با تفاوتهايى و در ربيع الابرار زمخشرى آمده است. م.
]

و روايت شده است كه آن حضرت كمتر به منبر مى نشست كه پيش از خطبه خود چنين نفرمايد:

«اى مردم! از خدا بترسيد كه خداوند هيچ كس را عبث نيافريده است كه به بازى پردازد و آدمى وانهاده نشده است كه خود را به كار بيهوده سرگرم سازد و مبادا دنيايى كه خود را در ديده ى او آراسته است، جايگزين آخرتى شود كه خود آن را زشت انگاشته است و شيفته اى كه از دنيا به برترين مقصود خود برسد، چون كسى نيست كه از آخرت به كمترين بهره رسيده باشد.»

/ 314