خطبه 189-سفارش به تقوا - شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ابن ابی الحدید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 189-سفارش به تقوا

از سخنان آن حضرت (ع)

اين خطبه با عبارت «يعلم عجيج الوحوش فى الفلوات و معاصى العباد فى الخلوات و اختلاف النينان فى البحار الغامرات» (خداوند از بانگ جانوران وحشى در بيابانها و گناهان بندگان در خلوت ها و آمد و شد ماهيان در درياهاى ژرف آگاه است) شروع مى شود و از خطبه هاى مفصل نهج البلاغه است.

[شرح اين خطبه كه از خطبه هاى مفصل نهج البلاغه است اگر چه مطالب تاريخى ندارد ولى متضمن بحثهائى درباره ى مدت عمر دنياست كه اطلاع از آن براى خوانندگان سودمند است. م.
]

اختلاف اقوال درباره عمر دنيا

على عليه السلام ضمن اين خطبه مى گويد: «خداوند متعال محمد (ص) را هنگامى كه پايان عمر دنيا نزديك شده است مبعوث فرمود». مردم در اين باره بشدت اختلاف نظر دارند، گروهى را عقيده بر اين است كه تمام مدت عمر جهان پنجاه هزار سال است كه بخشى از آن تمام شده و بخشى از آن مانده است، و در مورد آنچه سپرى شده و آنچه باقى مانده است نيز اختلاف نظر دارند. آنان براى اين ادعاى خود كه عمر جهان پنجاه هزار سال است به اين آيه كه مى فرمايد «فرشتگان و روح در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است به سوى خداوند عروج مى كنند» استناد كرده

[سوره معارج آيه چهارم. به تبيان شيخ طوسى و كشاف زمخشرى و مجمع البيان سه تفسير بسيار معروف و مورد توجه در قرن هفتم مراجعه شد. چنين مطلبى كه مراد از كلمه «يوم» عمر دنيا باشد به چشم اين بنده نخورد. م. و مى گويند كلمه «روز» در اين آيه اشاره به دنياست و عروج روح و فرشتگان و آمد و شد ايشان براى ابلاغ اوامر خداوند به بندگان و پيامبران در اين جهان صورت مى گيرد، و مى گويند اينكه برخى از مفسران آن روز را به قيامت تعبير و تفسير كرده اند درست و پسنديده نيست كه در روز رستاخيز براى فرشتگان و روح عروجى بسوى خداوند متعال نيست كه تكليف برداشته شده است وانگهى در مورد مومنان هم بايد روز مذكور به اندازه پنجاه هزار سال به طول انجامد يا آنكه فقط براى كافران است و براى مومنان چنان نيست. فرض نخست باطل است، زيرا درنگ پنجاه هزار ساله در آن روز سخت تر از عذاب دوزخ است و جايز نيست كه مومن چنين سختى يى را ببيند. فرض دوم باطل است، زيرا جايز نيست كه زمان واحد براى شخصى طولانى و براى ديگرى كوتاه باشد مگر اينكه يكى از آن دو خواب باشد يا در حالتى شبيه خواب كه حركت زمان را احساس نكند و معلوم است كه حالت مومنان پس از برانگيخته شدن ايشان چنين نيست. ]

[اين مسئله از همان زمان رسول خدا مطرح بوده و پاسخ داده شده است كه براى مومن آن زمان كمتر از فاصله ميان نماز ظهر و عصر است. به تبيان ج 10، ص 115، و كشاف، ج 4، ص 157 مراجعه شود. م.
]

گفته اند اين آيه با آن آيه ديگرى كه مى فرمايد «تدبير كار را از آسمان به زمين انجام مى دهد و سپس در روزى كه مقدارش هزار سال از سالهايى است كه مى شمريد به سوى خداوند عروج مى كند»

[سوره سجده، آيه 5. تناقضى ندارد زيرا سياق كلام دلالت بر آن دارد كه با آن دنيا را اراده فرموده است و در خبر آمده است كه فاصله ميان زمين و آسمان مسير پانصد سال است و چون فرشته يى به زمين مى آيد و سپس به آسمان بازمى گردد در همان روز مسير هزار سال را مى پيمايد. مگر نمى بينى كه خداوند مى فرمايد «تدبير كار را از آسمان بسوى زمين انجام مى دهد؟ يعنى فرشته با وحى و حكم و فرمان از آسمان به زمين فرود مى آيد و سپس به سوى خداوند رجوع و به آسمان صعود مى كند و جمع مسافت فرود و عروج او به اندازه مسير هزار سال است.
]

حمزه بن حسن اصفهانى

[حمزه اصفهانى (280 -360 ه. ق) از ادبا و مورخان بزرگ و معروف بر كثرت آثار و تاليفات است. به الاعلام، ج 2، ص 309، مراجعه فرماييد. م. در كتاب خود، تواريخ الامم، آورده است كه يهوديان معتقدند شمار سالها از هنگام آغاز تا سال هجرت حضرت ختمى مرتبت (ص) چهارهزار و چهل و دو سال و سه ماه است.
]

مسيحيان بر اين عقيده اند كه شمار سالها پنج هزار و نهصد و نودسال و سه ماه است. پارسيان بر اين عقيده اند كه از روزگار كيومرث كه به اعتقاد ايشان پدر آدميان است تا هنگام مرگ يزدگرد پسر شهريار شاه چهار هزار و يكصد و هشتاد و دو سال و ده ماه و نوزده روز است، و اين موضوع را به كتاب خود، «اوستا»، كه زرتشت آورده نسبت مى دهند.

يهوديان و مسيحيان اين موضوع را به تورات اسناد مى دهند ولى در مورد استنباط مدت و چگونگى آن با يكديگر اختلاف دارند. مسيحيان و يهوديان چنين مى پندارند كه تمام مدت عمر اين جهان هفت هزار سال است، بخشى از آن گذشته و بخشى باقى مانده است.

گفته شده است: يهوديان از آن مدت كاسته و آن را كوتاه كرده اند كه آنان مى پندارند شيخ و مرشد آنها كه منتظر اويند، در آغاز هزاره هفتم خروج مى كند و اگر آن مدت را كوتاه نكنند و كاهش ندهند رسوا شدن ايشان تسريع خواهد شد ولى به هر حال آنان نزد انسانهايى كه پس از ما خواهند آمد رسوا خواهند شد.

حمزه اصفهانى مى گويد: منجمان سخنانى گفته اند كه همه اين امور را فرامى گيرد، آنان چنان پنداشته اند از هنگامى كه ستارگان در جهان به حركت درآمده اند از آغاز برج حمل تا روزى كه متوكل پسر معتصم از سامراء به دمشق حركت كرده است تا آن را پايتخت خويش قرار دهد- و آن روز. نخستين روز محرم سال دويست و چهل و چهار هجرت بوده است- چهار هزار هزار هزار هزار سال و سيصد و بيست هزار سال طبق سالهاى خورشيدى است. آنان مى گويند: از طوفان نوح (ع) تا بامدادى كه متوكل به دمشق حركت كرده است سه هزار و هفتصد و سى و پنج سال و ده ماه و بيست و دو روز است.

ابوريحان بيرونى در كتاب الاثارالباقيه عن القرون الخاليه مى گويد پارسيان و مجوسيان پنداشته اند كه عمر جهان دوازده هزار سال است، به شمار برجها و ماهها و آنچه تا به حال، هنگام ظهور زرتشت پيامبر ايشان، گذشته سه هزار سال است و از هنگام ظهور زرتشت و آغاز تاريخ اسكندر دويست و پنجاه و هشت سال است و ميان تاريخ اسكندر و سالى كه ما مشغول نوشتن اين شرح بر نهج البلاغه هستيم (يعنى سال 647 هجرى) هزار و پانصد و هفتاد سال است و با اين حساب مدت زمان گذشته از اصل دوازده هزار سال چهار هزار سال و هشتصد و هجده سال است و به اعتقاد ايشان باقيمانده دنيا از گذشته ى آن بيشتر است.

ابوريحان همچنين در يكى از كتابهاى خود از قول هنديان نقل مى كند كه معتقد بوده اند عمر دنيا عبارت است از آنكه در خانه نخست شطرنج عدد يك و در شماره دو عدد دو و در خانه سوم عدد چهار و سپس تا آخر خانه ها دو برابر عدد قبلى گذارده شود.

اما مسلمانان معتقد به اخبار، بيشترشان مى گويند كه عمر جهان هفت هزار سال است و مى گويند ما در هزاره هفتم هستيم. حق مطلب اين است كه اين موضوع را هيچ كس جز خداوند يكتا نمى داند، و خداوند سبحان فرموده است.

«از تو درباره قيامت مى پرسند كه وقت رسيدن آن كى خواهد بود؟ در چه چيزى تو از ياد كردن آن، غايت و منتهاى آن سوى خداى توست».

[سوره نازعات، آيات 42 و 43. همچنين فرموده است «از تو مى پرسند چنان كه گويى از آن آگاهى، بگو علم آن پيش خداوند است». ]

[سوره اعراف، بخشى از آيه 187. با وجود اين آيات همچنين در كتاب عزيز مى فرمايد «قيامت نزديك شد» ]

[سوره قمر، آيه 1. «براى مردم حساب ايشان نزديك شد» ]

[سوره انبياء، آيه 1. «فرمان خدا در مى رسد آن را به شتاب مخواهيد». ]

[سوره نحل، آيه 1.
]

خلاصه آنكه ميزان گذشته و ميزان باقيمانده را نمى دانيم و فقط همانگونه كه به ما فرمان داده شده است معتقديم و مى شنويم و اطاعت مى كنيم، همانگونه كه ما را اين چنين ادب آموخته اند، وانگهى ممكن است آنچه از عمر جهان باقيمانده از لحاظ خداوند اندك باشد و از لحاظ ما نباشد، همانگونه كه خداوند سبحان فرموده است «آنان آن را دور مى بينند و ما آن را نزديك مى بينم»

[سوره معارج، آيه 6. و خلاصه سخن آنكه اين مسئله موضوعى پيچيده است و واجب است در آن مورد خاموش بود.
]

/ 314