شرح نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
از يكى از پيرمردان عاقل كوفه كه به او اعتماد دارم درباره اين سخن خطيب ابوبكر بغدادى كه در تاريخ بغداد گفته است «گروهى مى گويند اين قبرى كه در ناحيه غرى قرار دارد و شيعه آنرا زيارت مى كنند گور مغيره بن شعبه است» پرسيدم، گفت: آنان كه چنين مى گويند اشتباه كرده اند، گور مغيره و گور زياد در ناحيه ثويه از سرزمين كوفه است و ما هر دو گور را مى شناسيم و اين موضوع را از قول پدران و نياكان خود نقل مى كنيم. و براى من ابيات زير را كه شاعر در مرثيه زياد سروده و ابوتمام آنرا در حماسه آورده است خواند كه چنين است: [در الكامل مبرد، ج 1، ص 317، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم و سيد شحانه، مصر، بدون تاريخ، شش بيت از اين ابيات آمده و آنرا را حارثه بن بدر دانسته است و درباره ى ثويه كه نام جايى نزديك كوفه است و برخى از لغات و اصطلاحات آن توضيح داده است. م.
]«خداوند بر گورى كه در ناحيه ثويه است و باد بر آن گرد و خاك مى افشاند درود فرستد و آنرا تطهير كناد...»
همچنين از نقيب طالبى ها قطب الدين ابوعبدالله حسين بن اقساسى كه خدايش رحمت كناد، در اين باره پرسيدم. گفت: هر كس كه اين موضوع را براى تو گفته است كه گور زياد در ثويه است صحيح گفته است و ما و تمام مردم كوفه محل گورهاى ثقيفيان را مى دانيم و تا امروز هم گورستان آنان معروف است و قبر مغيره همانجاست ولى چون خس و خاشاك و شوره زار است با گذشت روزگار آثار آن از ميان رفته است و درست مشخص نيست و گورها درهم و برهم شده است. سپس گفت: اگر مى خواهى تحقيق كنى كه گور مغيره در گورستان مردم ثقيف است به كتاب الاغانى ابوالفرج على بن حسين مراجعه كن و ببين در شرح حال مغيره چه مى گويد و او اظهار مى دارد كه مغيره در گورستان مردم ثقيف مدفون است و سخن ابوالفرج كه ناقدى روشن ضمير و آگاه است ترا كافى خواهد بود. من شرح حال مغيره را در كتاب اغانى مورد بررسى قرار دادم و ديدم همانگونه است كه نقيب گفته است.
ابوالفرج اصفهانى مى گويد: مصقله بن هبيره شيبانى با مغيره در موردى منازعه و ستيز داشت، مغيره در سخن خود تواضع كرد و ميدان داد تا آنجا كه مصقله بر پيروزى بر او طمع بست و بر او برترى جست و دشنامش داد و به مغيره گفت: من شباهتهايى از خودم در پسرت عروه مى بينم! مغيره در مورد اين سخن او گواهانى گرفت و سپس او را پيش شريح قاضى آورد و عليه او اقامه دليل كرد و شريح به مصقله حد تهمت زد و مصقله سوگند خورد كه هرگز در شهرى كه مغيره در آن ساكن باشد اقامت نكند و تا هنگامى كه مغيره مرد وارد كوفه نشد. پس از مرگ او به كوفه آمد، گروهى با او ملاقات كردند و بر او سلام دادند، هنوز از پاسخ به سلام ايشان كاملا آسوده نشده بود كه از ايشان پرسيد: گورستان ثقيفيان كجاست؟ او را آنجا راهنمايى كردند. گروهى از بردگان و وابستگان او شروع به جمع كردن سنگ كردند. مصقله پرسيد: چرا چنين مى كنيد؟ گفتند: پنداشتيم مى خواهى گور مغيره را سنگباران كنى. گفت: آنچه در دست داريد بيفكنيد و دور بريزيد. سپس كنار گور مغيره ايستاد و گفت: به خدا سوگند، تا آنجا كه مى دانم براى دوست خود نافع و براى دشمن خود سخت زيانبخش بودى و مثل تو همانگونه است كه مهلهل در مورد برادر خود كليب سروده و چنين گفته است:
«همانا زير اين سنگها دورانديشى عزم استوار و دشمنى ستيزه جو كه از چنگ او رهايى ممكن نيست آرميده است...» [عدى بن ربيعه معروف به مهلهل از شاعران دوره جاهلى و از افراد شجاع و سواركار است كه حدود صد سال قبل از هجرت مى زيسته است. رجوع كنيد به الشعر و الشعراء ابن قتيبه، ص 215، چاپ 1969، بيروت. م.
]ابوالفرج مى گويد: اما در مورد ابن ملجم، امام حسن بن على پس از دفن اميرالمومنين او را احضار كرد و فرمان داد گردنش را بزنند. ابن ملجم گفت: اگر مصلحت بدانى از من عهد و پيمان بگير و بگذار به شام بروم و ببينيم دوست من نسبت به معاويه چه كرده است، اگر او را كشته است چه بهتر وگرنه معاويه را مى كشم و سپس پيش تو برمى گردم و دست در دست تو مى نهم تا در مورد من فرمان خود را صادر كنكى. حسن فرمود: هرگز! به خدا سوگند، آب سرد نخواهى نوشيد تا روانت به دوزخ درآيد. و گردنش را زدند. ام هيثم دختر اسود نخعى از امام حسن استدعا كرد لاشه او را در اختيارش بگذارد و امام حسن آنرا به او واگذاشت و ام هيثم آنرا در آتش سوزاند.
ابن ابى مياس فزارى كه از شاعران خوارج است درباره كابين قطام چنين سروده است:
«هرگز بخشنده يى از ميان توانگران و بينوايان نديده ام كه كابينى چون كابين قطام بپردازد، سه هزار درهم و غلام و كنيزى و ضربت زدن به على با شمشير برنده استوار. هيچ كابينى هر چه گران باشد از على گرانتر نيست و هر هجومى كوچكتر از هجوم ابن ملجم است.» [درباره سراينده ى اين ابيات كه در منابع كهن، نظير اخبار الطوال دينورى آمده است، اختلاف است. برخى آنرا از خود ابن ملجم دانسته اند. مثلا نويرى در نهايه الارب، ترجمه فارسى آن به قلم اين بنده، ج 5، ص 247. مصحح متن نهايه الارب در پاورقى به نقل از تاريخ طبرى آنرا از ابن ابى مياس دانسته است. اخطب خوارزم در مناقب، ص 284 و ابن حجر هيثمى در الصواعق، ص 133، آنرا از فرزدق دانسته اند. كلمان هوار در حواشى البدء و التاريخ، ج 5، ص 233، اين اشعار را از ابوالاسود دانسته است. در عين حال سخن ابوالفرج اصفهانى با توجه به احاطه او بر شعر و ادب عرب مى تواند بر اقوال ديگر مرجح باشد. م.
]عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب چنين سروده است:
«على در عراق ريش خود را به دست گرفت و جنباند و سخنى گفت كه سوگ آن بر هر مسلمانى بزرگ بود. گفت: بزودى براى اين حادثه يى پيش مى آيد و بدبخت ترين مردم آنرا با خون خضاب خواهد ساخت...» [در الاستيعاب ابن عبدالبر و در نهايه الارب نويرى اين ابيات را و شش بيت است به حماد بن بكر نسبت داده اند. م.
]ابوالفرج اصفهانى مى گويد: عمويم حسن بن محمد گفت: محمد بن سعد از قول يكى از افراد خاندان عبدالمطلب، كه نام او را نبرد، اين اشعار را كه در مرثيه على عليه السلام سروده است براى من خواند:
«اى گور سرور ما كه انباشته از بزرگوارى بود، اى گور! درود خدا بر تو باد. گورى را كه تو در آن آراميده اى بر فرض كه در سرزمين آن باران نبارد زيانى نمى رسد كه بخشش دست تو بر زمين بخشش مى بارد و كنار تو از سنگ خارا برگ مى رويد. به خدا سوگند اگر هر كس را كه بيابم در قبال خون تو بكشم باز هم انتقام خون خود را از دست داده ام»