خطبه 170-در آغاز نبرد صفين فرمود - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عزیزالله جوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 170-در آغاز نبرد صفين فرمود

و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است آنگاه كه عزم كرد بر ديدن و رسيدن به قوم (در) صفين اى بارخدا (و) پروردگار بام برداشته، و هواى باز داشته، آنك گردانيدى توان را جاى كم كردن مر شب و روز را، و جاى رفتن مر آفتاب و ماه، و موضع آمد شد كردن مر ستارگان روندگان، و كردى تو ساكنان او را فرقتى و جماعتى از فرشتگان تو كه سير نمى شوند از عبادت تو. و (اى) خداوند اين زمين آنك كردى تو آن را قرارگاه براى خلايق، و جاى در رفتن مر خيزندگان را و چهارپايان، و آنچه در شمار نياورند از آنچه بينند و از آنچه نبينند. و (اى) پروردگار كوهها(ى) ثابت و استوار، آنك كردى تو آن كوهها را براى زمين ميخها، (و) براى خلق موضع اعتماد، اگر ظفر دهى تو ما را بر دشمن ما، پس بپرهيزان ما را (از) ظلم و ستم، و راست گردان ما را براى حق و اگر ظفر دهى تو ايشان را بر ما، روزى ده ما را شهادت، و نگاه دار ما را از فتنه و اثم. كجا است مر باز دارنده (از چيزى كه لازم است مرد را نگهداشت آن) مر عهد (را)، (و كجا است) غيرت كننده- نزديك فرو آمدن حقايق (امور)- از اهل حفاظ؟ عيب و عار- اگر بگريزيد از جنگ- پس شما است، و اگر دليرى كنيد بهشت پيش شما است.

خطبه 171-درباره خلافت خود

و از خطبه هاى آن حضرت- عليه السلام- است شكر مر آن خداى را آنك وا نپوشد از او آسمان آسمان را، و نه زمين زمين را.

بخشى از اين خطبه است و به درستى كه گفت مرا گوينده(اى): به درستى كه تو اى پسر ابوطالب بر اين امر (خلافت) هر آينه حريصى، پس گفتم من: بلكه شما- به حق خدا- حريص تريد و (به خلافت) دورتر، و من خاصترم و نزديكتر، و به درستى كه من طلب مى كنم حقى را كه مراست، و شما مانع و حايل مى شويد ميان من و ميان او، و مى زنيد روى مرا نزد آن كار. پس آنگاه كه بكوفتم و غلبه كردم (بر او) به حجت در (ميان) جماعت اشراف حاضران بيدار شد گوئى كه سرگشته شد، ندانست كه چه جواب گويد مرا. اى بارخداى! به درستى كه يارى مى خواهم تو را (بر (قبيله) قريش، و (بر) آن كس كه يارى دهد ايشان را! به درستى كه ايشان قطع كردند قرابت و خويشى مرا، و خرد شمردند منزلت بزرگ مرا، و اتفاق كردند بر منازعت من كارى را كه آن امر مراست- يعنى امامت- پس گفتند: بدان به درستى كه در حق باشد كه فراگيرى آن را، و (هم) در حق باشد كه ترك كنى آن را.

قسمتى ديگر از آن خطبه در ذكر اصحاب جمل (است) پس بيرون آمدند (و) مى كشيدند حرمت رسول خدا را- يعنى عايشه را- چنان كه بكشند كنيزك را نزديك خريدن آن، (در حالى كه) رو فرا كنند(ه بودند) با آن عايشه وا بصره، پس باز داشتند زنان ايشان را در خانه هاى خود- يعنى طلحه و زبير زنان خود را در خانه باز- داشتند و بيرون آوردند باز داشته رسول خدا را- صلعم- كه ممنوع بود ظهور او) براى ايشان و به غير ايشان دو كس، در (ميان) لشكرى كه نيست از ايشان مردى مگر و به درستى كه داد مرا او طاعت (خود)، و سخاوت كرد مرا به بيعت (خود)، (در حالى كه) رغبت نماينده (بود) به خوشى (به طاعت من) جز (آن كه) كراهت داشته (باشد). پس برسيدند عامل من به آن (بصره)، و (بر) خازنان بيت المال مسلمانان و غير ايشان از اهل آن، پس بكشتند گروهى را به صبر و حبس، و گروهى را به غدر. به حق خدا اگر نكشته باشند از مسلمانان الا يك مرد را (كه) قصد كنندگان (بودند) به كشتن او، بى (آن) كه جرم كرد(ه باشد) او، هر آينه حلال باشد مرا كشتن آن لشكر همه آن. چون حاضر شدند به او پس انكار نكردند او را، و باز نداشتند (قتل را) از (آن مرد: نه) به زبان و نه (به) دست. دست بدار آن
چه كه ايشان به درستى كه بكشتند از مسلمانان مانند همچند عددى آنك در رفتند بدان عدد بر ايشان.

/ 398