و گفت- عليه السلام: كه چشم، سربند دبر است. (سيدرضى گويد): و اين از استعارات عجيبه است، گوئيا كه او ماننده كر(د) دبر را به باردان و چشم (را) به بند آن. پس چون رها كنند (بند) باردان را منضبط نباشد باردان، و اين سخن در (آنچه) مشهورتر و ظاهرتر (است)، از كلام رسول خدا است (ص)، (و) به درستى كه روايت كردند گروهى به اميرمومنان- عليه السلام.
حکمت 459
و گفت- عليه السلام، در سخنى كه او را است: و والى شد ايشان را والى شونده(اى)، پس به پاى داشت و راست بايستاد، تا كه بزد دين (پيش سينه خود را بر زمين).
حکمت 460
آيد بر مردمان زمانى دندان گيرند(ه) كه بگز(د) توانگر در او بر آنچه در هر دو دست او باشد (از اموال)، و (حال آن كه) روايت نكردند به آن، و گفت خداى تعالى: (و) فراموش نكنيد فضل (و احسان) را ميان شما. برخيزند در او بدان، و حقير شوند برگزيدگان و نيكان، و مبايعه كنند (با) بيچارگان، و به درستى كه نهى كرد رسول خدا (ص) از بيع (با) بيچاره شدگان.