و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است: اى بار خدا! به درستى كه يارى مى طلبم تو را بر قريش، به درستى كه ايشان قطع كردند خويشى مرا، و در گردانيدند جايگاه مرا، و گرد آمدند بر منازعت من براى حقى كه بودم من اولى تر به آن حق از غير من، و گفتند: بدان به درستى كه در (حق) باشد كه فراگيرى آن را، و (نيز) باشد در حق كه منع كنند تو را از آن، (پس) صبر كن غمناك شده، يا بمير حسرت خورده. پس نظر كردم چون نيست مرا يارى دهنده(اى)، و نه دفع كننده(اى)، و نه يارى دهنده(اى)، مگر اهل بيت من، پس بخل كرد(م) به ايشان از مرگ، پس چشم بر هم نهادم بر خاشه(اى كه بر آن فرو رفته بود)، و فرو بردم آب دهن خود را بر غصه و اندوه، و صبر كردم از فرو خوردن خشم بر (امرى كه) تلختر از حنظل، و دردناكتر مر دل را از بريدن تيزيهاى كارد. و به درستى كه بگذشت اين سخن در ميان خطبه پيش فرا رفته، الا آنك من مكرر گردانيدم اينجا براى خلاف دو روايت. (و پاره اى از آن سخنان) در ذكر روندگان وا بصره (است) براى حرب (كردن با) او- عليه السلام:پس برسيدند (و پيش آمدند) بر عاملان من و خزينه داران بيت المال مسلمانان آنك در دست من بود، و (هجوم آوردند) بر اهل (شهرى كه) همه ايشان در طاعت من و بر بيعت من (بودند)، پس پراكنده كردند بر من سخن ايشان را، و تباه كردند بر من جماعت ايشان را، و ورجستند بر شيعه من به آن، پس بكشتند طايفه اى را از ايشان به غدر، و طايفه اى (از ايشان) به دندان گرفتند بر شمشيرهاى ايشان. پس مضاربه مى كردند به آن تا برسيدند به خدا (در حالى كه) راستگويان (بودند) در دين و ايمان.