به درستى كه روايت كردند: بر او (بود) ازار(ى) كهنه رقعه زده، پس گفتند مر او را در آن، پس گفت: ترسناك شود به آن دل، و ذليل و حقير شود به آن نفس، و اقتدا كنند به او مردمان.
حکمت 100
و گفت او- عليه السلام: به درستى كه دنيا و آخرت دو دشمنى اند متفاوت، و دو راهى اند كه مختلف باشند. پس هر كس كه دوست دارد دنيا را و رو فرا او كند، دشمن دارد آخرت را و پشت فرو كند. و آن هر دو به منزلت مشرق و مغرب باشند و رونده ميان آن هر دو هرگاه كه نزديك شود به يكى دور شود از ديگرى، و آن هر دو (بعد از اين حال، دو) وسنى اند.
حکمت 101
و از نوف بكالى (روايت شده است)- و گفته(اند) بكااى- گفت: ديدم من اميرمومنان را- عليه السلام- در نفس شبى، به درستى كه بيرون آمده بود از فراش خود، پس نظر مى كرد ها ستارگان. پس گفت مرا اى نوف! اى خفته(اى) تو يا بيدار (و) نگرنده؟ پس گفتم: بلكه نگرنده ام يا اميرمومنان! پس گفت: يا نوف! خنك باد مر زاهدان را در دنيا، (و) رغبت كنندگان را در آخرت! آن گروهان قومى اند كه فراگرفته اند زمين را بساطى، و خاك زمين را فراشى، و آب آن را بوئى خوش، و قرآن را جامه اندرونى، و دعا را جامه بيرونى. پس وا بريده اند از دنيا بريدنى بر نهاد و رفتن عيسى. اى نوف! به درستى كه داوود- عليه السلام- بر مى خواست در مانند اين ساعتها از شب، پس گفت- عليه السلام: كه اين ساعتى است كه نخواند در او بنده الا كه اجابت كنند مر او را، مگر آنك باشد عشر گيرنده، يا رئيس قومى، يا سياه پوش، يا خداوند عرطبه و آن طنبورزنى باشد، يا صاحب كوبه و آن طبل باشد. (سيد رضى گويد): و به درستى كه گفته اند نيز: كه عرطبه طبل است، و كوبه طنبور.