و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است: گفت او- (عليه السلام)- مر عبدالله پسر عباس (را)، و به درستى كه آمد او به پيغامى از (سوى) عثمان بن عفان و او (- يعنى عثمان-) باز داشته (شده) بود، سوال همى كرد (از آن حضرت) بيرون آمدن وا مال او به ينبع (كه نام) موضعى (است)، تا كم شود آواز و بانگ مردمان به نام او (عليه السلام از) براى خلافت، بعد از آنك (عثمان) سوال كرد(ه) بود او را مانند آن از پيش (از اين). پس گفت- عليه السلام: اى پسر عباس! چه نمى خواهد عثمان كه گرداند مرا الا شترى آب كشنده به (دلو بزرگ)، (كه) رو آورم (به مدينه) و پشت فرو كنم. بفرستاد وا من (پيش از اين) كه بيرون رو (از مدينه)، پس (از آن) بفرستاد به (سوى) من كه پيش رو در جنگ، پس او بفرستاد اكنو(ن) به (سوى) من كه (از مدينه) خروج كن، به حق خدا به درستى كه دفع كردم (مردمان را) از (او)، تا (جائى) كه ترسيدم من كه باشم بزه مند.
خطبه 236-در حوادث بعد از هجرت
و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است، پس روى كرد در او ياد (كردن) آنچه بود از او پس از هجرت پيغمبر صلعم، پس (از آن، بيان) برسيدن او به آن (حضرت): پس گرديدم من كه پس روى كنم جاى (رسيدن و) فراگرفتن رسول الله (ص) (را)، پس (گام زدم با) ذكر او، (و در هر منزل خبر او را گرفتم)، تا كه رسيدم وا عرج (نزديك مدينه). در سخن دراز: (سيدرضى رحمه الله عليه گويد: قول او عليه السلام، فاطا ذكره، در نهايت ايجاز و فصاحت است، و مراد اين است كه من خبر هجرت آن حضرت را- از ابتداء حركت كردنم از مكه به مدينه تا رسيدن به عرج- پنهان داشتم و به كسى اظهار نكردم، چنين كنايه اى بسيار بديع و شگفت آور است).
خطبه 237-در كار خير شتاب كنيد
و از خطبه هاى آن حضرت- عليه السلام- است: پس عمل كنيد و (حال آن كه) شما در (دنيا زنده و) نفس باقى مانده ايد، و نامه هاى (اعمال) باز كرده (شده است)، و توبه گسترده، و پشت فرو كننده را مى خوانند (به سوى حق)، و بد كردار را اميد مى دارند، پيش از آنك فرو مرده شود عمل، و منقطع و بريده شود مهلت، و برسد (و منقضى گردد) مدت (عمر)، و ببندند در توبه، و به بالا بر شوند فرشتگان. پس (بايد) فراگيرد (هر) مردى براى (منفعت) نفس خود از نفس خود، و فراگيرد از زنده (بودن) براى مرده (بودن)، و از فانى (شدن) براى باقى (ماندن)، و از (عمر) رونده براى (عمر) هميشگى. مردى كه بترسيد از خدا- و (حال آن كه) او عمر داده (شده) باشد وا اجل خود، و نظر كرده وا عمل خود- مردى (است) كه لجام كرد نفس خود را به لگام (عبادت)، و مهار كرد به مهار او، پس چنگ در زد به لگام او از نافرمانيهاى خدا، و بكشيد آن را به مهار او وا طاعت خدا.