و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است نزديك رفتن وا شام شكر و سپاس مر خدا را هر گاه كه درآمد شب و تاريك شد، و شكر و سپاس مر خدا را هر گاه كه ظاهر شد ستاره و غايب شد، و شكر و سپاس مر خدا را كه (نه) گم يافته است انعام او، يعنى دايم است، و نه (مى توان) مكافات كردن فضلهاى او. پس از حمد و ثنا(ء) خدا بدرستى (كه) بفرستادم مقدمه لشكر خود، و امر كردم ايشان را به ملازم بودن اين راه، تا كه آيد به ايشان فرمان من. و بدرستى كه ديدم كه قطع كنم و بگذرم اين آب فرات را (و بروم) وا گروهى اندك از شما، ساكن شوندگان گرداگرد دجله، پس برپاى كنم ايشان را وا شما به (سوى) دشمن شما، و گردانم ايشان را از زيادتهاى قوت (براى) شما. گفت سيدرضى، خشنود باد خدا از (او): يعنى مى خواهد، عليه السلام، به راه (در) اينجا،- راه آنكه امر كرد ايشان را به ملازم بودن او، و آن كناره فرات است. و گويند مر اين (ملطاط) را نيز مر جانب دريا (را)، و اصل او آنچه يكسان باشد از زمين. و مى خواهد به (كلمه) نطفه آب فرات را و آن از عبارات غريب و عجايب است.
خطبه 049-صفات خداوندى
و از خطبه هاى آن حضرت- عليه السلام- است شكر و سپاس مر خداى را آنكه مطلع است پنهانى كارها، و روشن است بر او دلايل ظاهر شدن مخلوقات، و ممتنع است (او) بر دريافتن چشم بينا. پس (نه) چشم آن كس كه نبيند او را انكار كند او را، و نه دل آن كس كه ثابت گرداند (وجود) او را بيند او (را). سابق گشت در بلندى و وجود، پس نيست چيزى بلندتر از او، و نزديك است به نيكويى در نزديك شدن، نيست چيزى نزديكتراز او. پس نيست بلندى و رفعت او از مكان و جهت (كه) دور گردد از چيزى از خلق، و نه نزديكى او يكسان گرداند خلق را در جايگاه به او. ديده ور نگردانيد عقلها را بر حد بديد كردن صفت (او)، و باز نداشت عقول را از واجبى شناختن او (كه) خدا (است). پس او است آنكه گواهى دهند مر او را دلايل وجود بر اقرار آ (و) ردن دل خداوند انكارها، بلند است و بى نياز است خدا از آنچه مى گويند مشبهان و منكران به او، مر او را بلند(ى يى) است بزرگ.