و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است، آن گاه كه بگذشت به طلحه و عبدالرحمن پسر عتاب پسر اسيد و ايشان (از كشته شدگان) بودند (در روز جمل): هر آينه به درستى كه گشت ابومحمد (يعنى طلحه) به اين جايگاه غريب، بدا(ن) به حق خدا به درستى كه بودم من (كه) كراهت داشتم كه باشد (از) قريش كشتگان (افتاده در) زير شكمهاى كواكب زير آسمان، دريافتم كينه خود (را) از بنى عبدمناف و بجستند از من بزرگان فرزندان جمح، به درستى كه برداشتند گردنهاى خود را وا كارى كه نبودند ايشان اهل آن، پس بشكستند گردنهاى ايشان را.
خطبه 210-در وصف سالكان
و از سخنان آن حضرت- عليه السلام است، در صفت پيغمبر- صلعم-: به درستى كه زنده گردانيد عقل خود را، و بميراند شهوت نفس خود را، تا كه بكوبيد و باريك شد ستبرى او، و روشن شد مر او را درخشنده بسيار برق (كه آن انوار تجلى الهى است). پس روشن شد مر او را راه، و برفت به آن (لمعان) راه را، و دفع كرد(ند) او را درهاء (رياضت و عبادت) وا دار سلامت، و سراى اقامت، و استوار شد هر دو پاى او به آرامش تن او در جايگاه آرام امن و راحت، بدانچه عمل كرد و كاريست دل او، و خشنود كرد پروردگار خود را.