(و روايت كردند كه آن حضرت، عليه السلام)، اندك بو(د) آنچه قرار گرفتى او به منبر، الا كه گفتى پيش (از) خطبه خود: اى مردمان! بپرهيزيد از خدا، پس نيافريدند مردى را به عبث پس بازى كند، و ترك نكردند مهمل تا بيهوده گويد. و نيست دنياى او آنك آراسته شد (براى) او به عوضى از آخرت آنك زشت گردانيد آن را از بدى نظر (كه) نزديك او (است)، و نيست فريفته آنك فيروزى يافت از دنيا به بلندترين همت خود همچو ديگرى آنك فيروزى يافت از آخرت به كمتر (از) سهم و نصيب خود.
حکمت 363
و گفت- عليه السلام: نيست شرفى بلندتر از اسلام، و نيست عزتى عزيزتر از پرهيزگارى، و نيست پناهگاهى استوارتر از پرهيز، و نيست شفيعى فيروزى دهند(ه)تر از توبه، و نيست گنجى بلندتر از قناعت، و نيست مالى برنده تر مر درويشى (را) از رضا دادن به قوت. و هر كه اقتصار كند بر اندك نفقه كه بس باشد، به درستى كه صيد كرد و جمع آورد راحت را و جا گرفت (در) راحت (و) آسودگى. و رغبت (كردن به دنيا) كليد رنج و مركب دشوارى است، و حريصى و كبر و حسد وا خوانندگانند وا افتادن در گناهها، و شر و بدى جمع كننده (است) مر بديهاى عيبها را.
حکمت 364
و گفت- عليه السلام: مر جابر پسر عبدالله انصارى: اى جابر قائم بودن دنيا به چهار چيز است: عالمى كه عمل كننده باشد علم خود را، و نادانى كه ننگ ندارد از آموختن، و سخاوت كننده اى كه بخيلى نكند به مال خود، و درويشى كه بنفروشد آخرت خود را به دنياى خود. پس چون ضايع كند عالم علم خود را، ننگ دارد نادان از آموختن، و چون بخيلى كند توانگر به مال خود، بفروشد درويش آخرت خود را به دنيا خود. اى جابر! هر كه بسيار باشد نعمتهاى خدا بر او، بسيار باشد حاجتهاى مردمان به او، به درستى كه اگر قيام نمايد به آنچه واجب است خدا را در آن، زيادت كند خدا از آن نعمت، و اگر تقصير كند در آن، در معرض آورده باشد نعمت خود را به زوال.