حکمت 138
و گفت او- عليه السلام: كه نگهداريد ايمان خود را به صدقه (دادن)، و در حرز آوريد مالهاى شما را به زكوه دادن، و باز داريد موجها و آشوب بلا را به دعا.حکمت 139
(و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است مر كميل پسر زياد نخعى را)، گفت كميل پسر زياد: كه فراگرفت دست مرا اميرمومنان، على بن ابى طالب، پس بيرون آورد مرا به صحراى جبان، پس آن گاه كه بيرون آمد به صحرا نفس بر كشيد دراز. پس گفت: اى كميل پسر زياد، اين دلها باردان ها است، پس بهترين آن باردان(ها) فراگيرنده ترين آنها (است)، پس نگهدار از من آنچه مى گويم من مر تو را. مردمان سه (گروه)اند: عالم است خدا شناس، و متعلم است بر راه نجات، و پشه اند باقى و فرومايگان، تابع باشند مر هر آواز دهنده را كه ميل كنند با هر بادى، طلب روشنى نكنند به نور علم، و الجا نكنند وا ركنى استوار. اى كميل! علم بهتر است از مال، علم نگهدارد تو را و تو نگهدارى مال را. و مال نقصان كند او را نفقه كردن، و علم بيفزايد به نفقه كردن، و پرورده مال زايل شود به زو(ا)ل مال. اى كميل پسر زياد! شناختن علم دين است كه ديانت نمايند به آن، (به علم) كسب كنند مردم طاعت را در حيات خود، و (حاصل مى كنند) خوبى سخن (را) بعد از وفات خود، و علم حاكم است و مال حكم كرده بر او. اى كميل! هلاك شوند خزينه نهندگان مالها، و حال آن كه ايشان زندگانند، و عالمان باقى باشند مدتآن كه باقى باشد روزگار، شخصهاى ايشان نايافته، و صورتهاى ايشان در دل موجود باشد. بدان به درستى كه اين جا هر آينه علمى است بسيار- و اشارت كرد او، عليه السلام به دست خود وا سينه خود- اگر بيابم مر او را بردارنده ها(ئى)! آرى برسم من (به كسى كه تيز فهم است)، جز ايمن داشته بر او، استعمال كننده آلت و علم دين را براى دنيا، و يارى خواهنده مر نعمتهاى خدا (را براى غلبه كردن) بر بندگان او، و به حجتهاى خود بر دوستان او. يا (مى رسم به) فرمان بردار(ى) براى حمله حق (كه) نيست علمى مر او را در جوانب او، و او را افزوده (و) ظاهر شود شك در دل او مر اول روز آورنده از شبهت. بدان كه نه اين (فرمان بردار) و نه آن (تيز فهم از حاملان علم اند)، يا (مى رسم به كسى كه) حريص شده به لذت شهوانى (و) نرم كشش (است) براى شهوت. يا حريص شده به گرد آوردن (مال) و يخنى نهادن، و نيستند از نگهدارندگان دين در چيزى، كه نزديكترين چيزى (كه) مانند شده به ايشان چهارپايان چرا كننده(اند)، همچنين بميرد علم به مردم بردارنده آن.اى بار خدا! آرى خالى نشود زمين از قائمى مر خدا (را) به حجتهاى او: يا ظا(هر و) پيدا (است و) مشهور شده، يا ترسنده پوشيده، تا باطل نشود حجتهاى خدا و بينات روشن او. و چند ا(ست) اين (زمان غيبت)، و كجااند (ايشان)؟ آن گروهان به حق خدا كه اندك اند به عدد و شمار، و بز(ر)گانند به قدر و منزلت، به ايشان نگهدارد خدا حجتهاى خود و بينات روشن خود (را) تا كه به وديعت دهند بينات را (به) ماننده هاى خود را، و بكارند آن را در دلهاى ماننده هاى خود. ناگاه فرارسيد به ايشان علم بر حقيقت دانش، و مباشرت كردند راحت يقين را، و نرم شمردند آنچه كه دشوار شمردند آن را دنه گرفتگان، و انس گرفتند به آنچه وحشت گرفتند از (آن) جاهلان، و صحبت كردند با دنيا به تن ها كه جانهاى ايشان آويخته است به جايگاه بلندتر. آن هااند خليفگان خدا در زمين او، و وا خوانندگان وا دين (او، آه آه! بسيار) شوق (دارم) به ديدن ايشان، باز گرد چون خواهى تو اى كميل.