خطبه 145-در فناى دنيا - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عزیزالله جوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 145-در فناى دنيا

و از خطبه هاى آن حضرت- عليه السلام- است اى مردمان به درستى كه شما در اين دنيا نشانه(ايد) كه تير اندازند در او مرگها، وا هر جرعه(اى) گلو گرفتن آب، و در هر خورشى گلو گرفتن طعام نيابيد شما از دنيا نعمتى الا به مفارقت ديگرى (از آن)، و عمر ندهند عمر داده را از شما روزى جز به فائت شدن روز ديگر از اجل او، و نو نكنند براى او زياده در روزى او مگر به آخر رسيدن پيش آن از روزى او. و زنده نكنند براى او ذكر چيزى الا كه مرده باشد مر او را اثرى، و نو نكنند براى او نوى جز آنك پس (از) آنك كهنه شود او را نورى، و برنخيزد براى او رسته اى جز آن كه بيفتد از (آن) دوده اى، و به درستى كه بگذشت اصلها، مائيم فرعهاى آن، پس چه بود بقاء فرع پس از بشدن اصل آن؟
بعضى ديگر از آن خطبه است و نو نيارند بدعتى مگر آنك ترك كنند به آن سنتى و نهادى، بپرهيزيد از بدعت و ملازم شويد جاده فراخ را، به درستى كه فرايض آنچه امر كرد خدا و رسول فاضلتر است آن، و به درستى كه نوآورده آن بدتر آن است.

خطبه 146-راهنمائى عمر

و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است و به درستى كه مشاورت كرد عمر پسر خطاب در كوچ كردن براى قتال اهل فرس به نفس خود به درستى كه اين امر اسلام، نباشد يارى كردن او و نه فرو گذاشتن او به بسيارى (لشكر) و نه به اندكى (آن)، و آن دين و اسلام خداست آنك روشن و بلند گردانيد او (را)، و لشكر او (است) آنك بساخت آن را، و مدد كرد، تا برسيد آنچه برسيد، و برآمد از آنجا كه برآمد. و مائيم بر وعده داده از خداى تعالى، و خدا وفا كننده وعده خود است، و يارى دهنده لشكر خود، و جايگاه مهتر از امر (دين چون) جايگاه رشته از مورش (است)، كه جمع آورد آن را و فراهم آورد آن را، پس اگر بريده شد رشته جدا شود و برود (آن مهره ها)، پس از آن نكند جمع به جمله آن هرگز. و عرب امروز و اگر چه باشد اندك، پس ايشان بسياران باشند به اسلام، و عزيزان باشند به فراهم آمدن، پس باش ستون، و بگردان آسيا (را) وا عرب، و درآور ايشان را- جز تو- به آتش حرب. به درستى كه تو اگر بيرون روى تو از اين زمين، عهد بشكنند بر تو عرب از نواحيهاى زمين و كناره هاى آن، تا كه باشد آنچه ترك كنى پس خود از نااستواريها مهمتر باشد به تو از آنچه ميان دست تو باشد (از كارزار). ب
ه درستى كه اعجميان نظر كنند به تو فردا (و) گويند: اينست اصل عرب، پس چون قطع كرديد شما آن را، وا راحت افتاديد، پس باشد آن سخت تر مر حرص ايشان را بر تو، و طمع ايشان در تو. پس آنچه ذكر كردى تو از رفتن اين قوم وا كارزار مسلمانان، به درستى كه خداى تعالى او را سخت تر كراهت است براى رفتن ايشان از تو، و او قادرتر است برگردانيدن آنچه كراهت دارد او آن را. و اما آنچه ذكر كردى تو از عدد ايشان، به درستى كه ما نباشيم (كه) مقاتله كنيم (با كفار) در آنچه بگذشت (در زمان سيدالمرسلين) از بسيارى (سپاه)، و به درستى كه (ما) كارزار كنيم به نصرت خدا و يارى كردن او.

/ 398