و از نامه هاى آن حضرت- عليه السلام- است، وا دو امير از اميران لشكر او: و به درستى كه امارت دادم بر شما و بر آن كس كه در حوزه و ناحيه شما باشد مالك پسر حارث اشتر را، پس بشنويد مر او را و مطيع باشيد او را، و بگردانيد او را (براى خود) زره و سپر، و به درستى كه او از آن كس است كه نترسند از سستى او و نه (از) ذلت و خطاء او، و نه (ترسى هست از) درنگ كردن او از آن (چيزى) كه تعجيل كردن وا آن (به احتياط نزديكتر است)، و نه (از) شتا(ب) و تعجيل (كردن او) وا آنچه (كه) درنگ كردن از او (به خير نزديكتر است).
نامه 014-به سپاهيانش
و از وصيتهاى آن حضرت- عليه السلام- است، مر لشكر خود را پيش از ديدن و رسيدن به دشمنان (در) صفين: مقاتله مكنيد با ايشان تا كه ابتدا كنند ايشان با شما، به درستى كه شما به حمد الله (و) شكر خدا بر حجتى (روشن هستيد)، و دست بداشتن شما ايشان را تا كه ابتدا كنند به شما حجتى ديگر (است) مر شما را بر ايشان، پس چون باشد هزيمت دشمنان به دستورى خدا (پس) مكشيد پشت دهنده را، و بما(نيد آن كس را كه عورتش را نمايان كرده است)، و مكشيد (زخم خورده را). و انگيخته مگردانيد زنان را به رنج و اگر چه دشنام دهند نام و ننگ شما را، و دشنام دهند اميران شما را، به درستى كه ايشان ضعيف شدگان باشند قوتهاى ايشان، و نفسهاى ايشان و عقلهاى (ايشان)، و (اين كه) بوديم (ما) هر آينه امر كردندمان به باز ايستادن از ايشان و به درستى كه ايشان هر آينه مشركه شدگان بودند، و اگر بودى مرد كه دريافتى زن را در جاهليت به سنگ فهر، يا (مى زد با) چوبدستى، پس عيب مى كردند به آن (او را) و اولاد او را از پس او.