قيمت هر مردى آن است كه خوب داند آن را، و علم و عمل به جاى آورد. (گفت سيد رضى): و اين سخن آن است كه نرسند مر او را قيمتى و نسنجند به او حكمتى، و باز نبندند به او كلمه(اى)
حکمت 079
و گفت او- عليه السلام: وصيت مى كنم شما را به پنج خصلت (كه) اگر بزنيد شما به آن بن بغلهاى شتر را باشد مر تو را سزاوار: بايد كه اميد ندارد يكى از شما مگر پروردگار خود را، و بايد كه نترسد مگر گناه خود را، و بايد كه شرم ندارد يكى (از شما) چون سوال كنند از آنچه نداند كه گويد نمى دانم، و بايد كه شرم ندارد يكى چون نداند چيزى را كه بياموزد آن را. و وصيت مى كنم تو را به صبر، به درستى كه صبر از ايمان، همچو سر است از تن، نيست خيرى در تنى كه سر نباشد با او، و نه در ايمانى كه صبر نباشد با او.
حکمت 080
و گفت او- عليه السلام، مردى را كه از حد ببرد او در مدح بر او، و (حال آن كه) بود على- عليه السلام- مر او را تهمت برنده: من كمتر(م) از آنچه مى گويى، و بالاتر از آنچه در نفس و اعتقاد تو (است).
حکمت 081
و گفت- عليه السلام: باقى مانده شمشير باقى تر باشد به شمار، و بيشتر باشد به فرزند.