و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است در ياد كردن عمر (و) پسر عاص عجب است مر پسر نابغه (را)! دعوى مى كند مر اهل شام را (كه) به درستى كه درمن مزاح كردن است، و من مرديم بسيار بازى، بازى كنم با زنان و غلبه كنم در بازى! به درستى كه گفت گفتارى باطل، و سخن گويد دروغ. بدان كه بدترين گفتار دروغ است. كه او مى گويد پس دروغ مى گويد، و وعده مى كند پس خلافت مى كند، و سئوال مى كند او را پس بخل مى كند، و وى سئوال مى كند پس الحاح مى كند، و خيانت مى كند عهد را، و قطع مى كند عهد را و قرابت را. پس چون باشد نزديك حرب، پس چه(گونه) زجر كننده(اى) است او و امر كنند(ه)! مادام كه فرا نگيرد شمشيرها جاهاى خود (را)، پس چون باشد آن (گاه كه فرا گيرند شمشيرها)، باشد بزرگترين كيد او (آن) كه عطا دهد قوم را دبر خود. بدان و به خدا به درستى (كه) باز دارد مرا از بازى ذكر مرگ، و به درستى كه باز مى دارد او را از گفتار حق فراموش كردن آخرت. به درستى كه او بيعت نكرد با معاويه تا كه شرط كرد مر او را كه بدهد او را عطيه اى، و عطا دهد او را بر ترك دين حق عطاى اندك.