و گفت- عليه السلام: نيست مالى نافع تر از عقل، و نيست تنهائى(يى) سخت وحشت تر از كبر، و نيست عقلى همچو تدبير، و نيست كرم (و) بزرگى(يى) همچو تقوا (و) پرهيزگارى، و نيست همسر(ى) همچو خوبى خلق، و نيست ميراثى همچو ادب، و نيست كشنده(اى) همچو توفيق. و نيست بازرگانى(يى) همچو عمل صالح، و نيست سود(ى) همچو ثواب، و نيست پرهيزگار(يى) همچو بايستادن به نزديك شبهه، و نيست زهد(ى) همچو زهد در حرام، و نيست علمى همچو انديشه كردن. و نيست عبادتى چون اداى فرائض، و نيست ايمانى همچو حيا و صبر، و نيست حسبى چون تواضع، و نيست بزرگى(يى) چون علم، و نيست كارى استوارتر از مشاورت.
حکمت 110
و گفت- عليه السلام: چون غلبه كند صلاح بر روزگار و اهل او، پس بد. گرداند مردى گما(ن) را به مردى كه ظاهر نشود از او بزه و تباهى، به درستى كه ظلم كرد(ه در آن گمان). و چون غلبه كرد فساد بر روزگار و اهل او پس خوب گرداند مردى گمان (را) به مردى، به درستى كه در هلاك افكند او را.
حکمت 111
و گفتند مر او را- عليه السلام: چگونه يابى تو خود را يا اميرمومنان؟ پس گفت- عليه السلام: چگونه باشد حال آن كسى كه فانى شود به بقاى خود، و رنجور شود به صحت خود، و آورند (به او خوف را) از جاى ايمن شدن او؟