و گفت- عليه السلام: چيست مر پسر آدم را و بزرگى جستن (او)، كه اول او نطفه است، و آخر او مردار، روزى ندهد نفس خود را، و دفع نكند مرگ خود را.
حکمت 446
توانگر(ى) و درويشى بعد از عرضه كردن (كردار) بر خداست.
حکمت 447
و سوال كردند او را- (عليه السلام)- از شاعرترين شاعران، پس گفت: به درستى كه (آن) قوم رانده نشده اند در (ميان) اسبانى كه به هم آرند براى مسابقه (كه) بشناسند نهايت را نزديك نى آن، پس اگر باشد (افضل شعرا) و ناچار باشد (از ترجيح) پس (آن) ملك گمراه كننده (است)، مى خواست (از آن كلام) امر القيس را.
حکمت 448
و گفت- عليه السلام: (آيا نيست) مرد آزاد كه بگذارد اين اندك چيزى را (از بقيه طعام، كه دنيا باشد) براى اهل آن! به درستى كه نيست مر اهل شما را بهائى مگر بهشت، پس مفروشيد آن را الا به آن (بها).