و از نامه هاى آن حضرت- عليه السلام- است، وا معاويه: به درستى كه ستم كردن و دروغ و بهتان هلاك كنند مرد را در دين او و دنياى او، و ظاهر كنند خلل او را نزديك كسى كه عيب كند او را، و به درستى كه دانستى به درستى كه تو نه دريابنده اى آنچه تقدير كردند فايت شدن او (را)، به درستى كه جستند گروهانى كارى (را) كه به غير حق بود (مانند اصحاب جمل كه خون عثمان را طلب كردند). پس تاويل كردند بر خداى (تعالى قرآن را)، پس حكم كرد (خداى تعالى) به دروغ ايشان، پس حذر كن از روزى كه شاد شود در او كسى (كه) يابند(ه است) ستوده (بودن) سرانجام عمل خود را، و پشيمان شود كسى كه تمكين داده باشد شيطان را بر كشيدن او (به سوى خود)، پس مفارقت نكرد در كشيدن او، و به درستى كه بخواندى تو ما را وا حكم قرآن و نيستى تو از اهل قرآن، و نيستيم ما كه تو را دوست داريم، وليكن ما دوست داريم قرآن را وا حكم قرآن، (و السلام).
نامه 049-به معاويه
و از نامه هاى آن حضرت- عليه السلام- است به معاويه (اما بعد)، به درستى كه دنيا مشغول كننده است از غير (خود-) (يعنى آخرت)، و نرسد صاحب آن از او چيزى الا آنك گشاده شود مر او را حرص بر آن، و اشتياق و حرص او (به متاع آن)، و بى نياز نشود صاحب آن به آنچه بيابد در او از آنچه نرسد او را از آن (دنيا)، از پس آن يافتن جدا گرد(يد)ن (است از) آنچه جمع كرد، و شكستن آنچه محكم كرد، و اگر عبرت گيرى تو به آنچه بگذشت (از عمر تو، هر آينه) نگهدارى آنچه باقى باشد (از آن، و السلام).