و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است، روايت كرد يمامى از احمد پسر قتيبه (و او) از عبدالله پسر زهير (و او) از مالك پسر دحيه، گفت: بوديم نزد اميرمومنان عليه الصلوه و السلام، (و) به درستى كه ذكر كرده (بود)ند نزديك او (از) اختلاف مردمان (در خلقت و خلق): به درستى كه پراكند ميان ايشان جايهاى بدايت- در ابتداى آفريدن و گل انسان و عادت و طبيعت ايشان- گل ايشان، و آن (اين است) به درستى كه ايشان بودند پاره(اى) از شوره زمين، و خوش (و شيرين) آن، و (از) درشت خاك، و نرم آن، پس ايشان بر حسب نزديك (بودن) زمين ايشان به يكديگر نزديك مى شوند، و بر قدر خلاف بودن آن مزاج، اختلاف (پيدا) مى كنند در طبيعت. پس (گاهى) تمام خوب منظر (با) سيرابى روى، ناقص عقل باشد، و كشيده قامت كوتاه همت باشد، و پسنديده عمل زشت منظر باشد، و (آن كه) نزديك باشد قعر او دور باشد غور او، و (هر كه) به غايت نيك و خوب (باشد) طبيعت و عادت (او) هر فعلى زشت را فراهم آورنده باشد، و حيران دل پراكنده خرد باشد، و گشاده زبان تيز دل باشد.
خطبه 226-غسل و كفن كردن رسول خدا
و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است، گفت او را و او (در حالى كه) قيام كرد شستن رسول خدا را- صلعم- و ساز كردن (كفن) او را: پدر من و مادر من فداى تو باد! به درستى كه منقطع شد به مرگ تو آنچه منقطع و بريده نشد به مرگ غير تو، از نبوت و خبر دادن و خبرهاى آسمان. خاص گشتى تو (در اين مصيبت بزرگ) تا (جائى) كه گشتى تو تسلى دهنده از (مصيبت) آن كس كه جز تو باشد، و عام گشتى تو به مصيبت تا كه گشتند مردمان در (مصيبت) تو يكسان. و اگر نه آنك به درستى كه تو امر (كر)دى به صبر كردن، و بازداشتى از جزع، (هر آينه) به آخر رسانيدمى بر تو آب جاى روان شدن اشكها، و هر آينه بودى درد باز دارنده از رفتن، و اندوه پوشيده (و مصيبت تو) لازم (و ثابت) شونده، و (براى تو) اندك بودندى اين دو! (يعنى اشك خونبار و درد جانكاه)، وليكن مرگ چيزى است كه رد نتوانند (كرد) او را، و نتوانند باز داشتن آن (را)، فداى تو بادا پدر و مادر من! ياد كن ما را نزديك پروردگار خود، و گردان ما را از خاص حال خود و شغل خود.