و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است پس به هم كوفتند بر من چون (به هم) كوفتن شتر سرگشته از تشنگى، آن روز كه وارد شود آن، (و) بدرستى كه بفرستد آن را نگه دارنده آن، و بگشيدند ريسمان آن را، تا كه گمان بردم كه ايشان كشنده منند، يا بعضى ايشان را كشنده اند بعضى را به نزديك من. و بدرستى كه بگردانيدم و فكر كردم اين امر را شكم او و پشت او را، تا كه باز داشت خواب را، پس نيافتم كه روا دارم و فراخ گيرم مگر قتال ايشان، يا انكار كردن به آنچه آمد به آن محمد- درود داد خدا بر او و آل او- پس بود علاج كردن قتال خوارتر بر من از علاج كردن عقوبت، و مردن دنيا خوارتر باشد بر من از مردن آخرت.
خطبه 054-درباره تاخير جنگ
و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است و بدرستى كه گرانى كردند (و دير شمردند) اصحاب او دستورى او مر ايشان را در كارزار كردن به صفين اما گفتار شما: اى همه اين درنگى و توقف براى كراهت مرگ است؟ به حق (خدا) كه باك ندارم من كه در روم وا مرگ يا بيرون رود مرگ به من. و اما گفتار شما: (مرا) شك (است) در (قتال) اهل شام! به حق خدا كه باز نداشتم حرب را روزى مگر و حال آنكه من طمع مى دارم كه فرا رسند به من طايفه(اى) از مردم، پس راه يابند به من، و نظر كنند وا روشنى (راه) من، پس آن دوستر است به من از آن كه بكشم او را بر گمراهى و اگر چه باز گردد به گناهان خود.
خطبه 055-در وصف اصحاب رسول
و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است و بدرستى كه بوديم ما با رسول خدا- درود داد خدا بر او و بر آل او- مى كشتيم پدران خود و پسران خود و برادران (خود) و عمان خود را، زيادت نشد ما را به آن جز ايمان و تسليم، و روشنى بر راه روشن، و صبر بر سختى و جور درد، و كوشش كردن بر كارزار دشمن و بدرستى كه بود مردى از ما و ديگرى از دشمن ما كه حمله بر(د) ند ايشان بر هم همچو حمله كردن دو كشتى گير كه در ربايند نفسهاى خود را، (تا) كدام يكى از ايشان سقايه كند صاحب خود را كاس مرگ، پس يك بار ما را از دشمن ما، و يك بار براى دشمن ما از ما. پس آنگاه كه ديد و دانست خدا راستى ما را بفرستاد به دشمن ما حقارت را، و بفرستاد بر ما نصرت و يارى را، تا كه قرار گرفت مسلمانى (در حالى كه) اندازنده (بود) باطن گردن خود را (بر زمين)، و فرو آينده به جايگاه خود. و به جان و زندگانى من اگر بودمى ما كه بكنيم ما آنچه كرديد شما، قايم نبودى براى دين ستونى، و سبز نگشتى براى اسلام چوبى، و سوگند مى خورم به خدا هر آينه بدوشيد آن را خونى، و پسروى (كنيد) آن را پشيمانى.