به درستى كه كارها چون مشتبه شود، اعتبار كنند آخر آن را به اول آن.
حکمت 074
و از خبر ضرار پسر ضمره ضبابى (است) نزديك در رفتن (او) بر معاويه، و سوال كردن (معاويه از) او ا(ز) اميرمومنان- عليه السلام. گفت: گواهى مى دهم به درستى كه ديدم من او را در بعضى جايهاى (مناسك). به درستى كه فرو گذاشته (بود) شب پرده خود را، و او استاده بود در محراب خود، دست فرا گيرنده بر ريش خود. بى آرام مى شد چون بى آرام شدن مار گزيده، و گريه مى كرد گريه اندوه رسيده. و مى گفت: اى دنيا اى دنيا! دور شو از من. اى به (سوى) من (براى فريب دادن) در معرض آمدى تو، يا وا من آرزومند گشتى و طمع كردى؟ نيست قرب وقت توجه، دور است (اين طمع كردن تو)! بفريب جز مرا نيست حاجت مرا در تو! به درستى كه طلاق دادم تو را سه طلاق، كه رجعتى نيست در آن، پس عيش تو كوتاه است، و قدر تو اندك، و اميد تو خوار است. اى پشيمانى از اندكى توشه، و درازى راه، و دورى سفر، و بزرگى جاى وارد شدن!