و از نامه هاى آن حضرت- عليه السلام- است، وا كميل پسر زياد نخعى، و او عامل او بود بر هيت، انكار مى كند بر او در دست بداشتن او آن كس (را) كه بگذرد به آن (بلد) از لشكر دشمن، (در حالى كه) طلب كننده (است) براى غارت: اما پس از حمد خدا، به درستى كه ضايع كردن مرد آنچه (را كه) والى گردانيده باشند وى را (بر آن)، و رنج كشيدن او آنچه (را كه) كفايت كرده باشند او را (از) آن (به سبب مامور نبودن به آن)، هر آينه عاجزيى باشد حاضر شونده، و تدبيرى هلاك شده. به درستى كه فرا گرفتن و شروع كردن تو غارت را بر اهل قرقيسا، و فروگذاشتن (تو) در بندهاى خود را آنك والى كرديم ما تو را (بر آن جا)- نيست به آن مسالح آن كس كه باز دارد آن (دشمن) را (و نه كسى كه باز گرداند آن لشكر را) از آن- تدبير(ى) است بد. پس به درستى كه گشتى تو پلى مر آن كس را كه خواست غارت را از دشمنان تو بر دوستان تو، (در حالى كه) نه سخت (است) دوش (تو)، و نه با هيبت (است) جانب (تو)، و نه استوار (كننده اى) در بندى را، و نه شكننده مر قوت و سلاح دشمن را، و نه بازدارنده از اهل شهر خود، و نه كفايت كننده از امير خود، (و السلام).