خطبه 211-در ترغيب يارانش به جهاد - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عزیزالله جوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 211-در ترغيب يارانش به جهاد

و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است، كه مى افژولد در او اصحاب خود را بر جهاد: و خدا طلب كننده اداء شما است شكر او را، و ميراث دهنده است شما را به كار (و سلطنت) خود، و مهلت دهنده شما است در ميدان (وسيع و) كشيده (شده دنيا) تا (اين كه) فراگيريد شما پيشى گرفتن او را. پس محكم كنيد بندنه(هاى) ازار را، و در نورديد تهيگاهها را، و جمع نشو(د) كار درستى و وليمه، چه (قدر) شكننده (است) خواب از براى عزيمتهاى كارها را، و (چه) محوكننده (است) تاريكى هاى شب از براى ياد كردن قصدها.

خطبه 212-تلاوت الهيكم التكاثر

و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است كه گفت او بعد از خواندن او: الهيكم التكاثر حتى زرتم المقابر يعنى مشغول كرد شما را مفاخرت كرد(ن) شما تا كه زيارت كرديد شما (گورستانها را). اى قوم! عجب جستنى (براى تفاخر كه) چه دور است او (از نظر خرد)! و (عجب) زيارت كردنى (كه) چه غافل است او! و (عجب) خطرى (كه) چه دشوار است (او)! به درستى كه خالى ديدند از ايشان (گورها را كه) چه (قدر) جاى پند گرفتن است، و فراگرفتند (از) ايشان (تفاخر) را از جايگاه دور. اى به جاى افتادن پدرانشان فخر مى كنند ايشان، يا به عدد و شمار هلاك شدگان، (بر يكديگر) غلبه مى كنند به كثرت (ايشان). با پس مى آرند از ايشان جسدهائى كه خالى ماند(ه است) از روح، و حركتهايى كه آرام گرفته، و هر آينه آن كه باشند (ايشان جاى) عبرتها سزاوارتر از آن كه باشند جاى فخر كردن، و هر آينه آن كه باشند كه فروافتند به ايشان به جانب حقارت كردمندانه تر است از آن كه برخيزند به ايشان (به) مقام عزت. به درستى كه نظر كردند به ايشان با چشمهاى پوشيده (از تاريكى)، و برفتند از (ياد كردن) ايشان در گرداب جهالت. و اگر طلب نطق كردندى از (حال) ايشان از نشانه هاى آن خانه هاى فروافتاده
، و سراهاى خالى مانده هر آينه بگفتى آن سرا: كه برفتند در زمين گمراهان، و برفتيد شما در عقبهاى ايشان نادانان، و مى سپريد در سرچكاد ايشان، و زراعت مى كنيد و طلب نبات در تنهاى ايشان، و چرا مى كنيد در آنچه از دهن بيفكندند، و ساكن مى شويد در آنچه خراب كردند، و به درستى كه روزها ميان ايشان و ميان شما گريانندگانند (به زبان حال) و نوحه كنانند بر شما. آن گروهان گذشتگان غايت (زندگى) شما و پيش روندگان آبشخورهاى شما(اند)، آنان كه بود مر ايشان را جايهاى عزت و بزرگى، و اسبان بزرگى (و افتخار، در حالى كه) پادشاهان (بودند) و (برخى) زيردستان. بسپردند- در شكمهاى حاجز ميان دنيا و آخرت- راهى (را) كه مسلط گردانيدند زمين را بر ايشان در آن سبيل، پس بخورد (زمين) از گوشتهاى ايشان، و بياشاميد از خونهاى ايشان، پس گشتند در فراخنايهاى گورهاى ايشان فسرده و بى نطق (در حالى كه جمادى بودند) كه نمى افزايند (و نمو نمى كنند، و پنهان و غايبى بودند) كه نيابند آ(نا)ن را. نترسند ايشا(ن) به وارد شدن ترسها، و اندوهگن نشوند ايشان به گرديدن حالها، و باك ندارند ايشان به زلزله ها و لشكرها، و آگاه نمى شوند مر بادهاى شكننده (را)، غايبانى (هستند) كه انتظار
ندارند ايشان را، و حاضرانى (هستند در گور) كه حاضر نشوند (در دنيا)، و به درستى كه بودند جمع شده پس متفرق شدند، و با هم آمدگانى (بودند) پس جدا شدند. و نه از درازى عهد ايشان (است)، و نه (از) دورى جاى ايشان (كه) پوشيده شد خبرهاى ايشان و خراب شد سراهاى ايشان، وليكن ايشان را آب دادند به كاسى كه بدل كردند به نطق گنگى (را) و به شنيدن كرى (را) و به حركتها آرامش (را)، پس گوئى كه ايشان- در بى انديشه گفتن صفت ايشان- (چون) افتادگان خواب اند.

/ 398