خطبه 199-درباره حكميت - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عزیزالله جوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 199-درباره حكميت

و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است، گفت او (او) آن گاه كه مضطرب شدند بر او اصحاب او در كار حكومت (حكمين): اى مردمان! به درستى كه هميشه بود كار من وا شما بر آن چه (كه) دوست داشتم (شما را بر آن)، تا كه (سست و ضعيف گردانيد شما را جنگ كردن)، و به درستى كه (به) خدا (سوگند كه) فرا گرفت (جنگ) از (سوى) شما، و (هم) ترك كرديد شما (آن) را، و (در حالتى كه) آن براى دشمن شما نقصان كننده تر است. و به درستى كه بودم من ديروز امير و فرماينده، و گشتم امروز امر كرده (شده)، و بودم ديروز باز دارنده، پس گشتم امروز باز ايستاده، و به درستى كه دوست داشتيد شما باقى ماندن را، و نيست مرا كه بردارم شما را بر آنچه كراهت مى داريد.

خطبه 200-در خانه علاء حارثى

و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است، گفت او (را) به بصره (آن هنگام) به درستى كه در رفت بر علا پسر زياد حارثى كه عيادت كند او را، و بود از اصحاب او، پس آن گاه ديد فراخى سراى او، گفت مر او را: چه مى كنى تو به فراخى اين سرا در دنيا، و تو وا آن در آخرت باشى تو محتاج تر؟ آرى اگر خواهى تو كه برسى به آن، (خانه) آخرت را: (بايد) كه مهمان كنى در آن (خانه فراخ) مهمان را، و پيوند كنى در او خويش ذى رحم را، و برآورى از او حق ها را به جايهاى آن، پس آن گاه تو به درستى كه بيافتى به (سبب) آن، ثواب آخرت (را). پس گفت مر او را علا: يا اميرمومنان! شكايت مى كنم به تو (از) برادر من، عاصم پسر زياد. گفت امير(مومنان): و چيست مر او را؟ گفت: (مى)پوشد گليم و فارغ (مى با)شد از دنيا. گفت امير(مومنان): بر من آريد مر او را. پس آن گاه كه آمد، گفت امير(مومنان): اى دشمنك نفس خود! به درستى كه سرگشته كرد تو را شيطان پليد. اى رحمت نبرد(ى) تو اهل و فرزند خود را؟ اى ديدى تو كه خدا حلال كرد مر تو را طعامهاى حلال (و پاكيزه را)، و او (تعالى) كراهت مى دارد كه فراگيرى (تو) آن را؟ تو حقيرترى بر خدا از آن (عمل)! گفت: اى اميرمومنان! اينك (مى
نگرم در) تو در درشتى لباس و پوشش تو، و (در) درشتى و ناخوش خورش تو. گفت: وايه تو را! به درستى كه من نيستم همچو تو، به درستى كه خدا واجب كرد بر امامان حق كه اندازه بديد كنند نفس خود را به مقدار ضعفاء مردمان، تا غلبه نكند به درويش درويشى او.

/ 398