هر كه اشارت كند وا (كارهاى) متفاوت، فروگذارد او را حيلتها.
حکمت 396
و گفت- عليه السلام، و به درستى كه سوال كردند از معنى گفتار ايشان: نيست از جائى به جائى شدن، و نيست قوت مگر به خداى بلند بزرگوار: به درستى كه ما مالك نشويم با خدا چيزى را، و مالك نشويم ما مگر آنچه (كه) مالك گردانيد ما را. پس هر (گاه) كه مالك گردانيد ما را (به) آنچه (كه) او مالكتر است به آن از ما، تكليف كرد ما را (به عبادت)، و هرگاه كه فراگرفت از ما، برداشت تكليف خود را از ما.
حکمت 397
و گفت- عليه السلام- مر عمار پسر ياسر (را، و) به درستى كه شنيد (از) او (كه) وا مى گردانيد سخن (را) وا مغيره پسر شعبه (و مجادله مى كرد با او در) سخنى: دست بدار اى عمار (از او)، به درستى كه او فرانگرفت از دين مگر آنچه (كه) نزديك شود به آن به دنيا، و بر قصدى (است) كه لبس كرد بر نفس خود تا گرداند شبهه ها را عذر گوينده وا سقطه هاى او.
حکمت 398
و گفت- عليه السلام: چه خوب است تواضع كردن اغنيا مر درويشان را براى طلب كردن آنچه نزديك خدا است! و خوبتر از آن تكبر (كردن) درويشان (است) بر توانگران (براى) تكيه و اعتماد كردن بر خدا.
حکمت 399
به وديعه ننهاد خدا مردى را عقلى، مگر كه تا برهاند او را بدان (عقل) روزى از روزها.