خطبه 148-درباره اهل بصره - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عزیزالله جوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 148-درباره اهل بصره

و از خطبه هاى آن حضرت- عليه السلام- است در ذكر بصره و اهل آن هر يكى از ايشان يعنى طلحه و زبير اميد مى دارد خلافت را براى خود، و باز مى گرداند به خود جز صاحب خود، و توسل و قرابت نجويند به ريسمان خدا، و نكشند (خود را) به خدا به سببى. هر يكى از ايشان بردارنده كينه و عداوت براى صاحب خود، و از زمان اندك وابريد مقنعه او را به آن حقد. به حق خدا اگر بيابند آنك مى خواهند هر آينه بكشد و سلب كند اين يكى نفس ديگرى را، و بيايد براى قتل اين يكى بر آن ديگرى. به درستى كه برخواست گروهى ستم كننده پس كجايند عمل كنندگان به خير؟ به درستى كه نهاده اند براى ايشان نهادها، و پيش بفرستادند براى ايشان خبر و مر هر گمراهى(يى) را علتى و مر هر عهد شكننده(اى را) شبهتى است. به حق خدا كه نباشم من همچو گوش كننده آواز سنگ (چون سوسمار بر در سوراخ خود) كه بشنود خبر مرگ دهنده (را)، و حاضر آيد گريه كننده را.

خطبه 149-پيش از وفاتش

و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است پيش از مرگ او اى مردمان! هر مردى رسنده بود (به) آنچه گريزنده بود از او در گريختن خود و اجل (و مدت حيات) جاى راندن نفس است (به نهايت آن)، و گريختن از اجل رسيدن است به آن. چندا مطرود داشتم روزها (كه) واپژوهيدم از پوشيدن اين امر، يعنى اجل، پس ابا كرد خدا مگر پنهانى آن را، چه دور است علم خزينه نهاده (نزد خدا)! اما وصيت من: بترسيد خدا را، شرك مياوريد به او چيزى را، و محمد را- درود داد خدا بر او و آل او- پس ضايع مگذاريد نهاد او را، بپاى داريد اين دو ستون را، و برافروزيد اين دو چراغ را، و خالى باد از شما مذمت مادام كه پراكنده نشويد. برنهاده اند هر مردى را آنچه كوشش او بود، و تخفيف كردند از نادانان، پروردگار ما پروردگار رحيم است، و دين ما راست است، و پيشواى ما دانا است. بيامرزاد خدا مر او و مر شما را! من ديروز صاحب شما بودم و امروز عبرت شدم شما را، و فردا جدا شونده ام از شما، اگر به جاى بماند پاى سپردن در اين جاى بلغزيدن پس آن است مقصود، و اگر بلغزد قدم (پس) به درستى كه بوديم ما در سايه شاخه ها، و جاى جستن بادها، و زير سايه ابرى كه زايل شد در هوا پيچيده آن، و مند
رس شد در زمين جاى كشيدن آن. و به درستى كه بودم من همسايه اى كه مجاورت كرد به شما بدن من روزها، و زود بود كه در عقب يابيد كالبد تن من خالى از روح، آرام گرفته بعد از حركت، و خاموش شده پس از سخن گفتن. تا پند دهد شما را مردن من، و خاموشى چشم در پيش افكندن من، و آرامش اعضاى من، (پس) به درستى كه آن بالاترين وعظ است مر عبرت گيرندگان را از سخن گفتن فصيح، و گفتار شنيده. وداع كردن من شما را وداع (كردن) مردى است ساخته براى فراهم رسيدن (روز قيامت)، فردا مى بينيد روزهاى مرا، و وا برند براى شما از عادتها و سرائر من، و مى شناسيد مرا (به) خالى شدن جاى من، و ايستادن جز من مقام من.

/ 398